پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : امروز درخانه [دربار] رفتم. شاه که بیرون تشریف آوردند فرمودند: «بعد از ناهار برو اندرون کتابهای مرا ترتیب بده.» بعد از ناهار شاه، اندرون رفتم. سه طاقچه اتاق کتابخانه را ترتیب دادم. باقی مانده فردا انشاءالله. زنها زیاد به من خندیدند. با قد خمیده، سر بیمو [و] ریش جو و گندم. از در اتاق هر خانم که میگذشتم خنده ممتد کرده تمسخر میکردند. اعتنا نکرده بالاخانه شاه رفتم. چهار ساعت مشغول کتاب چیدن بودم. امین اقدس پشت در آمد احوالپرسی کرد.
امروز اتفاقی رو داد که مینویسم؛ شاه با وزیر امور خارجه در خیابان باغ نشسته مشاوره میکردند. عمله و بنا که اتصالا در عمارت پادشاه است، عملهای از نزدیکی محلی که شاه نشسته بود عبور کرد. شاه وحشت نمود. عمله بیچاره را از باغ بیرون کردند و به این قسم ختم شد گفتگوی با وزیر.