پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
صبح برخاسته به درخانه [دربار]رفتم. معلوم شد حاجی ابوالحسن معمار احضار شده است که به او حکم شود همه سالی علیالاستمرار دو هزار تومان به جهت خدام آستان پادشاه یورت [خانه یا اتاق]بسازد. آنچه من فهمیدم مقصود کلی این است [که]برای ملیجک جایی بسازند. چون ملتفت هستند شاید سایرین حسد ببرند، [و]دلفسرده شوند، اینطور فرمودند. شهدالله یکی من که هیچ دلافسردگی نخواهم داشت، زیرا که سلاطین مستقله، در تواریخ ضبط است، از قبیل: ملیجک زیاد داشتهاند. پس ملیجک طرف حسد اشخاص قابل واقع نخواهد شد. خلاصه ناهار میل فرمودند. کاغذ مطالعه کردند. بعد کتاب خواندند. ملیجک ثانی، پسر ملیجک، را از اندرون بیرون آوردند. چون این طفل خیلی طرف میل شاه است در اندرون زیاد با او بازی میکنند. به عادت اطفال که خلوت و جلوت ندانند، در بیرون هم طفلک به سر و گردن شاه میجست. شاه ملتفت شدند که ما از ترس سر به زمین انداختهایم و ساکتیم، اما در باطن آنچه باید بگوییم میگوییم. قدری از خودشیرینیهای طفل راضی نبودند. سید ابوالقاسم جد امی [مادری]او را که به واسطه این طفل حالا خیلی طرف میل شاه است، خواسته که بچه را برده بازی بدهد.
امروز به عضدالملک خوانسالار خفت غریبی دادند. عضدالملک به ناهار آمده بود. نیم ساعتی پهلوی من در کنار سفره نشست که روزنامه میخواندم. بعد برخاست ایستاد. شاه خواست مزه به کار برد و شوخی به عضدالملک بفرمایند، فرمودند: تو وقتی پهلوی ملیجکی معقول جوانی هستی بلندقامت خوشگل! چون ملیجک در میان معایب که دارد یکی کوتاهی قد است که سراپای او یک ذرع بیش نیست. عضدالملک راضی از این حرف نشد. ملیجک هم رنجید. شاه عادل برای اینکه ملیجک نرنجد فرمودند: اشخاص کوتاهقد زبر و زرنگ میشوند، بر خلاف بلندها که تنبل هستند. خلاصه عصری امینالملک و مچولخان [به]منزل آمدند.