arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۹۴۳۲۰
تاریخ انتشار: ۵۲ : ۲۰ - ۱۶ مرداد ۱۳۹۸

ماجرای "باند نیویورک" از زبان ظریف

در قسمتی از کتاب آقای سفیر آمده است: بخش بین‌الملل، مانند بخش اداری و مالی که نمی‌تواند هر روز یک حسابدار استخدام کند، یک بخش تخصصی است. اگر کتاب من و دکتر سجادپور را مطالعه کنید، متوجه می‌شوید که چقدر میان دیپلماسی چندجانبه و دیپلماسی دوجانبه تفاوت وجود دارد. ممکن است در اصول و کلیات شباهت‌هایی داشته باشند، اما در روش‌ها کاملا متفاوت‌اند. اگر ما بخواهیم نقشی جدی در صحنه بین‌المللی داشته باشیم، باید این بخش را تخصصی‌تر کنیم، کار را بر اساس ماموریت تعریف کنیم نه بر اساس افراد، و افراد را با ماموریت‌ها وفق بدهیم نه ماموریت‌ها را با افراد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

ماجرای سرویس تاریخ "انتخاب": ظریف در کتاب آقای سفیر ، ماجرای چگونگی کلید خوردن برچسب "باند نیویورک" را روایت کرده است.

در متن این کتاب از قول ظریف آمده است:

از ابتدای تاسیس سازمان ملل متحد تا ابتدای دهه نود، تعداد کنفرانس‌های بین‌المللی انگشت‌شمارند. اما ناگهان در ابتدای دهه نود می‌بینیم که در مدت زمان کوتاهی کنفرانس‌های بین‌المللی در موضوعات مختلف از تغییرات آب و هوا تا جمعیت، محیط زیست، حقوق بشر، حقوق زنان و غیره تشکیل می‌شود. در تمام این کنفرانس‌ها و سمینارهای بین‌المللی، موضوعات مشترکی از جمله دموکراسی، مشارکت، شفافیت و برابری زن و مرد و جود دارد. به نظر من این یک حرکت بسیار منسجم از طرف غرب به ویژه از طرف اروپا، برای نهادینه کردن هنجارهای مورد توجه خودشان بود که در این کار نیز موفق بودند. یکی از دلایل موفقیت‌شان این است که آمریکایی‌ها به ویژه پس از جنگ سرد و در دوران بوش پدر، کلینتون و بوش پسر تلاش داشتند هژمونی خود را از طریق نظامی به نتیجه برسانند. بر خلاف تصور عمومی، آقای کلینتون نیز در حوزه نظامی بسیار فعال بود. در زمان ریاست‌جمهوری آقای کلینتون، سالانه به طور متوسط یک عملیات نظامی گسترده از طرف آمریکا علیه عراق، سودان،‌ سومالی و دیگر کشورها انجام می‌شد. اما در پایان ریاست‌جمهوری آقای بوش و ابتدای دوره ریاست‌جمهوری آقای اوباما، گفتمان آمریکا به گفتمان اروپا نزدیک‌تر شد. اساسا اوباما مظهر تغییر است و حتی از رنگ چهره‌اش به عنوان بهترین ابزار برای نشان دادن تغییر در سیاست آمریکا استفاده می‌کند. به همین علت است که علی‌رغم این‌که امروز اوباما در داخل آمریکا از محبوبیت خیلی بالایی برخوردار نیست، اما در خارج از این کشور و بیش‌تر در غرب از محبوبیت بالای ۸۵ و حتی نزدیک به ۹۰ درصد برخوردار است. این امر نشان‌دهنده این است که تلاش آمریکا برای ایجاد هژمونی از طریق نظامی، موفقیت‌آمیز نیست و آن‌ها نیز باید در حوزه هنجارسازی وارد شوند...

ما در ابتدای دهه ۹۰ میلادی در بخش بین‌الملل این موضوع را درک کردیم و علی‌رغم این‌که کار بسیار دشواری بود، می‌خواستیم به صورت فعال در این حوزه‌ها شرکت کنیم. حتی در کنفرانس جمعیت و توسعه در قاهره که در سال ۱۹۹۳ برگزار شد، تعدادی از کشورهای اسلامی مثل عربستان گفتند که ما این کنفرانس را به خاطر این‌که در مورد سقط جنین صحبت خواهد کرد، تحریم می‌کنیم. ما در داخل کشور گفت‌وگو کردیم و به این نتیجه رسیدیم که تحریم این کنفرانس، تنها به نهادینه‌تر شدن دیدگاه‌های غربی کمک می‌کند. چراکه با نرفتن به این کنفرانس نمی‌توانیم تاثیری در اصل آن بگذاریم، بلکه فقط حضور نخواهیم داشت و گرفتن تصمیمات بدون حضور ما صورت می‌گیرد. کما این‌که بسیار از موازین حقوق بشر که به عنوان موازین جهانی شناخته می‌شود، بدون حضور کشورهای جهان سوم و به ویژه جهان اسلام شکل گرفته است. به هر ترتیب این برداشت در کشور جا افتاد و ما هیاتی را برای شرکت در کنفرانس به ریاست آیت‌الله تسخیری به قاهره فرستادیم. خوشبختانه در آن‌جا مانع از جا افتادن بعضی مفاهیم کاملا ضد دینی شدیم. البته ائتلاف جالبی با کشورهای دین‌محور، یعنی واتیکان و کشورهای کاتولیک که دیدگاه‌های نزدیک به واتیکان داشتند، نیز ایجاد کردیم. دیدگاه‌های واتیکان راجع به مسائل کنترل جمعیت بسیار افراطی است و می‌توانم بگویم ما در این حوزه دیدگاه متعادل‌تری داریم. به همین ترتیب در سایر کنفرانس‌ها نیز توانستیم حضور برجسته‌ای داشته باشیم. در واقع یک رابطه متقابل بین تخصصی شدن بخش بین‌الملل وزارت خارجه و حضور در این کنفرانس‌ها وجود داشت؛ یعنی ما برای این‌که در این کنفرانس‌ها حضور داشته باشیم، باید بخش بین‌الملل را تخصصی‌تر می‌کردیم. به تدریج با حضور در این کنفرانس‌ها بر تجربیات بخش بین‌الملل افزوده می‌شد که متاسفانه همین باعث شد گروهی فکر کنند که ما باندی عمل می‌کنیم. پس از این‌که آقای دکتر خرازی وزیر شدند، این به اصطلاح باند نیز تکمیل شد. چیزی که بعدها توسط یکی از اساتید دانشگاه تهران، «باند نیویورک» لقب داده شد. اما مشکل با – به اصطلاح – باند نیویورک از زمانی که بنده معاون وزارت خارجه بودم آغاز شد. در واقع بخش بین‌الملل، مانند بخش اداری و مالی که نمی‌تواند هر روز یک حسابدار استخدام کند، یک بخش تخصصی است. اگر کتاب من و دکتر سجادپور را مطالعه کنید، متوجه می‌شوید که چقدر میان دیپلماسی چندجانبه و دیپلماسی دوجانبه تفاوت وجود دارد. ممکن است در اصول و کلیات شباهت‌هایی داشته باشند، اما در روش‌ها کاملا متفاوت‌اند. اگر ما بخواهیم نقشی جدی در صحنه بین‌المللی داشته باشیم، باید این بخش را تخصصی‌تر کنیم، کار را بر اساس ماموریت تعریف کنیم نه بر اساس افراد، و افراد را با ماموریت‌ها وفق بدهیم نه ماموریت‌ها را با افراد...

البته حتما افرادی در وزارت خارجه بودند که توانمندی‌های بالایی نیز داشتند، اما من آن‌ها را نمی‌شناختم. هم‌زمان با آمدنم به ایران، دانشکده وزارت خارجه مرا دعوت کرد تا درس دیپلماسی چندجانبه را شروع کنم. در این کلاس‌ها من دانشجویان بااستعداد را شناسایی می‌کردم. حتی دانشجویان بسیار خوبی داشتم که احساس می‌کردم کارمند بین‌المللی خوبی نمی‌شوند و به آن‌ها پیشنهاد می‌کردم که به بخش بین‌الملل نیایند...

هنوز هم علی‌رغم این‌که در دولت جدید [احمدی‌نژاد] تلاش گسترده‌ای برای به هم ریختن شالوده این بخش صورت گرفته تا این‌که نخبه‌گرایی که ما به خاطر آن همیشه محکوم بودیم، تا حدی خنثی شود، بخش بین‌الملل وزارت خارجه به لحاظ ضرورت‌های کاری، تخصصی باقی مانده است...

 

منبع: آقای سفیر؛ گفت‌وگو با محمدجواد ظریف؛ سفیر پیشین ایران در سازمان ملل متحد،‌ به کوشش محمدمهدی راجی، تهران: نشر نی، ۱۳۹۲، صص ۲۲۹-۲۳۸.

نظرات بینندگان