arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۵۲۵۵۰
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۰۷ - ۲۳ دی ۱۳۹۷
نیویورک تایمز:

مورد عجیب الیزابت وارن

چهل سال پیش بود که دانیل پاتریک موینیهان (متفکر مشهوری که به سیاستمدار موفقی تبدیل و سناتور ایالت نیویورک شد) با اعلام اینکه «ناگهان حزب جمهوری‌خواه تبدیل به حزبی با ایده‌های جدید شده است» جریان‌سازی کرد. او نگفت که آنها ایده‌های خوبی دارند اما معتقد بود که حزب جمهوریخواه تفکر جدیدی در پیش گرفته که دموکرات‌ها از آن غافل بودند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پاؤل کروگمن در نیویورک تایمز نوشت: چهل سال پیش بود که دانیل پاتریک موینیهان (متفکر مشهوری که به سیاستمدار موفقی تبدیل و سناتور ایالت نیویورک شد) با اعلام اینکه «ناگهان حزب جمهوری‌خواه تبدیل به حزبی با ایده‌های جدید شده است» جریان‌سازی کرد. او نگفت که آنها ایده‌های خوبی دارند اما معتقد بود که حزب جمهوریخواه تفکر جدیدی در پیش گرفته که دموکرات‌ها از آن غافل بودند.

به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: اما این موضوع به مدت‌ها قبل برمی‌گردد. امروز حزب جمهوریخواه، حزبی متشکل از افرادی دچار رکود فکری، خصومت‌ورز نسبت به تخصص و بی‌توجه به شواهد است که گفتمانی را در پیش گرفته‌اند که تکرارکننده دکترین های قدیمی و کم‌ارزش است. حتی پیشنهادات مبتکرانه پاؤل رایان در سال ۲۰۱۱ درباره کاهش مالیات‌ها و خصوصی‌سازی بخش سلامت، تکرار ایده‌های نیوت گینگریچ، رییس سابق مجلس از حزب جمهوریخواه در سال ۱۹۹۵ بود. در آن زمان، دموکرات‌ها شاهد یک رنسانس فکری بودند. آنها از حالت انزوای خود در دهه نود خارج شده بودند و ابایی از به چالش کشیدن سنت‌های محافظه‌کارانه خود نداشتند. بین آنها مناظرات آگاهانه و جدی فراوانی درباره مسائلی از حوزه سلامت گرفته تا تغییرات اقلیمی شکل می‌گرفت. نیازی نیست که حتما از هواداران طرح‌های گوناگون سلامت عمومی یا پیشنهادات برای پیمان‌های جدید محیط‌زیستی باشید تا قبول کنید که این‌ها ایده‌های مهمی بودند که موضوع مباحثات بسیار جدی قرار گرفتند.

پرسش مطروحه در اینجا این است که آیا محیط رسانه‌ای ما آمادگی دارد که با موج جدیدی از ایده‌های نو همراهی کند یا خیر؟ آیا سازمان‌های خبری ما قادر هستند که میان تفکرات خلاق و اصیل با ژست‌های بی‌اساس کسانی مانند رایان تفاوت قائل شوند؟ آیا اصلا تمایل دارند که به جای پرداختن به عیوب فرضی شخصیت سیاست‌مداران، خط و مشی آنها را مورد مداقه قرار بدهند؟ این‌ها نگرانی‌هایی هستند که من را متوجه حضور الیزابت وارن می‌کند که در صحنه امروز سیاست آمریکا، نزدیکترین فعال سیاسی به شخصیت و تفکر موینیهان قلمداد می‌شود.

همانند موینیهان، او متفکر برجسته‌ای است که به عالم سیاست روی آورده است. تحقیقات آکادمیک او در موضوع ورشکستگی و ارتباطش با افزایش نابرابری، باعث شد مدت‌ها قبل از تبدیل شدن به یک سیاستمدار، در مباحث سیاسی تبدیل به بازیگری کلیدی شود. مانند بسیاری از ناظران، من یکی از یافته‌های او را بسیار مرتبط با اوضاع امروز می‌دانم و قبول دارم: اینکه افزایش نرخ اعلام ورشکستگی، ناشی از مصرف‌گرایی بی حد و مرز نبوده بلکه عمدتا انعکاسی بود از تلاش‌های مأیوس‌کننده خانواده‌های طبقه متوسط برای خرید منزل در محلاتی که از امکانات فرهنگی و آموزشی بالاتری برخوردار بودند. همچنین او ثابت کرده که قادر است تفکرات آکادمیک را در واقعیت پیاده‌سازی کند. صادقانه بگویم که من نسبت به ایده او برای تاسیس اداره حمایت مالی از مصرف‌کنندگان چندان خوشبین نبودم. اعتقاد نداشتم که ایده بدی باشد اما درباره میزان تأثیرگذاری یک اداره فدرال با وظیفه نظارت بر کلاه‌برداری‌های مالی دچار تردید بودم. معلوم شد که اشتباه می‌کردم. رویه های مالی کلاهبردارانه که مصرف‌کنندگان ناآگاه را هدف قرار می‌دهند، آسیب زیادی به اقتصاد می‌زنند و تا قبل از اینکه ترامپ کارش را مختل کند، این نهاد تاثیر بسیار مثبتی بر وضعیت مالی خانوارهای آمریکایی داشت. وارن به طرح ایده‌های بدیع ادامه می‌دهد مانند پیشنهاد تولید داروهای جنریک توسط دولت.

اما آیا در حزب رقیب نیز کسانی مانند وارن یافت می‌شوند؟ خیر، نه تنها در حزب جمهوریخواه همتایی برای وارن نمی‌توان یافت، بلکه حتی متفکرانی نزدیک به او نیز در این حزب که از تأثیرگذاری برخوردار باشند، وجود ندارند. حزب جمهوریخواه علاقه‌ای به افرادی ندارد که تفکر عمیقی دارند‌ و به شواهد واقعی می‌نگرند. این حزب به اشخاصی مانند استفان مور نیاز دارد که اقتصاددانی است که حتی در فقدان هرگونه مدرک موجه، سیاست‌های متعصبانه حزب را تایید می‌کند.

آیا تمام این‌ها معنایش این است که الیزابت وارن باید رییس‌جمهور سود؟ مسلما خیر، عوامل متعددی بر کسب این موقعیت تاثیر گذارند و داشتن زمینه متفکرانه، برای این منظور نه لازم است و نه کافی. اما دستاوردهای وارن به عنوان یک سیاستمدار و یک فرد دانشگاهی، محور هویت سیاسی او را تشکیل می‌دهد و بی‌تردید برای معرفی چهره او به عنوان کاندیدای احراز پست ریاست‌جمهوری باید از این ویژگی استفاده شود. اما متاسفانه تنها چیزهایی که می‌شنویم این است که آیا او در افشای ریشه‌های خانوادگی خود به عنوان یک بومی آمریکایی کار درستی کرده یا آیا از محبوبیت کافی برخوردار هست؟

این شیوه روزنامه‌نگاری، به طرز مخربی کاهلانه و دارای سوابق نامطلوبی است. به اندازه کافی سن دارم که به یاد بیاورم علی‌رغم وضوح دروغ های پنهان در پشت پرده طرح‌های سیاسی، شخصیت لاف زن جرج دبلیو بوش، چگونه با تصویر یک مرد صادق تبلیغ می‌شد که در نهایت با توجیهات غیر واقعی آمریکا را درگیر جنگ‌های بی‌هدف کرد. ه

مچنین گزارش‌های خبری ما نیز رویکردی متعصبانه دارند مانند اینکه یک سیاستمدار زمانی جدی تلقی می‌شود که سفیدپوست، مذکر و محافظه‌کار باشد. این نگاه باید تغییر کند و این را تنها به خاطر وارن نمی‌گویم. به عنوان مثال استقبال بی‌دلیل از رایان را مقایسه کنید با مدت طولانی که گذشت تا اکثریت فعالان سیاسی بپذیرند نانسی پلوسی، موفق‌ترین رییس مجلس در دوران معاصر بوده است.

بازهم تاکید می‌کنم که معتقد نیستم وارن لزوما باید رییس‌جمهور شود. اما او همان کسی است که یک متفکر سیاسی و جدی باید در سال ۲۰۱۹ مانند آن باشد و اگر رسانه‌های ما این حقیقت را درک نمی‌کنند، باید قبول کنیم که در دردسر بزرگی افتاده‌ایم.

نظرات بینندگان