پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : بینی، گونه و لبهایش عمل شده و دندانهایش نیزمیلیونها تومان خرج برداشته بود تا آنطور مرتب و یکدست شوند. او پسری از اهالی یکی از جنوبیترین مناطق پایتخت بود که دستهایش با دستبند به دست پسر دیگری دوخته شده و هر دو مقابل بازپرس علی وسیله ایزد موسی از شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت نشسته بودند.
به گزارش انتخاب به نقل از «ایران»، پسر جوان که کامیار نام داشت، به اتهام آدمربایی، سرقت به عنف، سرقت خودرو و اخلال در نظم عمومی بازداشت شده اما هنوز اتهامات دوستش مشخص نشده بود.
کامیار - 30 ساله - عصر 21 فروردین امسال، مقابل مطب یک پزشک در شرق تهران کمین کرده بود تا اینکه زن جوانی بیرون آمد و به طرف خودروی گرانقیمتش رفت. همان موقع پسر جوان به طرف زن نگونبخت حملهور شد و در حرکتی رعدآسا چاقویی زیر گردنش قرار داد. بعد هم با تهدید او را به بیابانهای اطراف جاجرود کشاند. او پس از سرقت طلاها و خودرو، زن جوان را در نزدیکی تهرانپارس رها کرد و گریخت. صاحب خودرو پس از اینکه خود را به کلانتری رساند، ضمن تسلیم شکایت به تشریح ماجرا برای مأموران پرداخت.
سپس پرونده در اختیار کارآگاهان اداره پنجم پلیس آگاهی قرار گرفت و شماره پلاک خودروی سرقتی به تمامی واحدهای گشت اعلام شد. شنبه 26 فروردین بود که مأموران گشت پلیس آگاهی به سرنشینان خودروی «هیوندا» توسان مشکوک شدند و پس از بررسی پلاک خودرو متوجه سرقتی بودنش شدند. به همین خاطر دستور ایست دادند اما سرنشینان خودرو بدون توجه به فرمان پلیس با سرعت گریختند. حتی تیرهای هوایی مأموران نیز مانع فرارشان نشد. تا اینکه در جریان عملیات تعقیب و گریز، متهمان خودرو را رها کرده و به خانهای پناه بردند که مأموران آنها را بازداشت کردند.
شرح بازجویی از کامیار را در دادسرای ویژه مبارزه با سرقت میخوانید:
* خودرو را چطور سرقت کردی؟
داشتم با موتورسیکلتم از آن نزدیکی رد میشدم که چشمم به خانمی افتاد که سوار بر خودروی گرانقمیت بود. زن جوان وارد مطب دکتر شد و من هم موتورم را در کوچه بالایی پارک کردم و در کمین صاحب خودرو نشستم. وقتی زن جوان به طرف ماشینش آمد و سوار شد، در عقب ماشین را باز کردم و سوار شدم. با تهدید چاقو از او خواستم به طرف جاجرود برود. او که حسابی ترسیده بود در راه التماس میکرد که اجازه بدهم برود. زن جوان میگفت همسرش استاد دانشگاه است و انسانهای با آبرویی هستند. آن روز مواد مخدر مصرف کرده بودم و توهم شدیدی داشتم. وقتی در بیابانهای اطراف جاجرود توقف کردم به دروغ به زن جوان گفتم نامزد من یکی از دانشجویان شوهرت است. به او گفتم که او نامزد مرا اغفال کرده و از او فیلم و عکس تهیه کرده و من برای انتقام از او این کار را انجام دادهام. بعد هم طلاها، عابربانک و رمز عابربانک زن جوان را گرفتم و بعد از اینکه چند عکس از او گرفتم، دوباره سوار ماشین شدیم و به سمت تهرانپارس رفتیم و او را در همان حوالی رها کردم و با خودرواش پا به فرار گذاشتم.
* واقعاً چنین چیزی بود؟ شوهر او نامزدت را اغفال کرده بود؟
نه، من در ماشین این موضوع را فهمیدم و برای ترساندن زن جوان این موضوع را گفتم.
* هدفت از سرقت چه بود؟
من وضع مالی خوبی دارم و سالهاست که در مغازه داییام کار میکنم اما قبل از عید با دایی جر و بحثم شد و او مرا از مغازهاش اخراج کرد. همین مسأله باعث شد تا رابطهام را با خانواده مادرم کم کنم اما آنها دست از تحقیرشان برنمیداشتند. 6 اردیبهشت عروسی خالهام بود و من برای عروسی نیاز به یک ماشین مدل بالا داشتم تا جواب تحقیرهای آنها را بدهم. خودم پژو 206 داشتم اما ماشین را فروختم و 5 میلیون بدهیام را که برای رفتن به خارج از کسی قرض گرفته بودم پرداختم. 12 میلیون تومان پول لمینت دندانهایم را دادم و بقیهاش هم خرج کرایهخانه مادرم شد.
* چطور دستگیر شدی؟
شب گذشته با دوستم که بچه بالاشهر است و خودروی بیامو دارد تماس گرفتم و به شام دعوتش کردم. من و دوستم با دو تا دختر رفتیم تفریح تا اینکه دخترها از ما جدا شدند و برای کشیدن قلیان با دوستم رفتیم فرحزاد. موقع برگشت در میدان فرحزاد دو دختر را سوار 206 دیدیم که با آنها کورس گذاشتیم. مأموران گشت هم دستور ایست دادند و ما فرار کردیم. این طوری تعقیب و گریز آغاز شد و بعد از نیمساعت فرار، ماشین را رها کردیم و به خانهای در سعادتآباد پناه بردیم که مأموران ما را دستگیر کردند اما دوستم هیچ نقشی در سرقت نداشت و اصلا هم نمیدانست که ماشین سرقتی است.
* تحصیلاتت چقدر است؟
دانشجوی ترم آخر مهندسی هستم.
* صورتت را عمل کردی؟
متهم جوان سکوت میکند و بعد از مکثی کوتاه میگوید: نه فقط دندانهایم را لمینت کردهام!
* سابقه داری؟
تا به حال یک پاککن هم ندزدیدهام. این بار هم به خاطر عروسی خالهام این کار را انجام دادم.
* طلاهای مسروقه را چه کار کردی؟
به نامزدم و مادرم دادم و آنها را فروختند.
* حالا پشیمانی؟
بله، خیلی. اما افسوس که دیر شده است. من با یک اشتباه زندگی خودم، نامزدم و خانوادهام را تباه کردم. امیدوارم خدا کمک کند از این مخمصه نجات پیدا کنم.