پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : پلیس با گشودن گره کور یک پرونده جنایی در مشهد، راز مرگ جوان 30ساله سابقه دار را فاش کرد.
به گزارش آنا ، سال گذشته، جسد جوانی در منطقه نوده مشهد در حالی کشف شد که آثار کبودی روی گردن وی وجود داشت. جسد این جوان در زمینی مخروبه و کنار دیوار بلندی که آجرهای آن ریخته بود پیدا شد. فرضیه های اولیه پلیس بر خودکشی و یا سقوط هنگام بالا رفتن از دیوار متمرکز شد و بدین ترتیب، تحقیقات درباره چگونگی مرگ این جوان با صدور دستوراتی از سوی قاضی ویژه قتل عمد ادامه یافت. یکی از اهالی محل که با پلیس تماس گرفته بود، در اظهاراتش به مقام قضایی گفت: شب بود که صدای افتادن شیئی را شنیدم، ولی با خودم گفتم احتمالا باز هم آجر از روی دیوار همسایه افتاده است اما نیمه شب وقتی برای تکاندن روفرشی بیرون رفتم، جسدی را کنار دیوار مشاهده کردم، اول ترسیدم ولی بعد که به خودم مسلط شدم، با پلیس تماس گرفتم. آن لحظه با خود اندیشیدم که جسد احتمالا مربوط به پسر همسایه است، به همین دلیل با او تماس گرفتم ولی آن جوان به تماس تلفنی پاسخ داد. وقتی موضوع را برایش شرح دادم، با خونسردی گفت کشف جسد کنار دیوار منزل به من هیچ ارتباطی ندارد!
مدتی بعد از این ماجرا تحقیقات درباره جوان مورد ادعای همسایه به طور غیرمحسوس و با صدور دستوراتی از سوی قاضی احمدی نژاد آغاز شد. بررسی ها نشان می داد جوان همسایه معتاد و دارای سابقه کیفری است و همه اعضای خانواده اش نیز در زندان هستند. با به دست آمدن این اطلاعات، متهم 33ساله بازداشت شد و در پلیس آگاهی مورد بازجویی قرار گرفت. این جوان که ابتدا سعی می کرد خود را بی خبر از ماجرا نشان دهد، گفت: شب حادثه من در منزل مادربزرگم بودم و از وجود جسدی کنار دیوار خانه ام اطلاعی ندارم اما وقتی در برابر شواهد و دلایل مستند قرار گرفت، به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: متوفی از دوستانم بود. شب حادثه نزد من آمد و گفت با تو کار دارم! من هم او را به آرامی به طبقه بالای منزلمان بردم. او متکایی زیر دستش گذاشت و در حالی که چهره ناراحتی داشت، مشغول تماشای تلویزیون شد. آن شب می خواستم نزد مادربزرگم بروم ولی دیدم که حال دوستم مناسب نیست چرا که او اختلافات شدید خانوادگی داشت و شب قبل از آن نیز چاقوکشی کرده بود. به همین دلیل رفتم تا مقداری مواد خوراکی بخرم. وقتی به منزل بازگشتم، با جسد حلق آویز دوستم رو به رو شدم. او با چادر مادرم خودش را حلق آویز کرده بود. من که ترسیده بودم با فندک چادر را سوزاندم و جسد او را از بالای دیوار به زمین مخروبه انداختم. پس از آن در خانه را قفل کردم و به خانه مادربزرگم رفتم. نمی توانستم موضوع را پنهان کنم. وقتی ماجرا را برای مادربزرگم بازگو کردم، او فقط گریه کرد و چیزی نگفت تا این که کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی به سراغم آمدند و دستگیر شدم.
تحقیقات بیشتر در این باره همچنان ادامه دارد.