پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : قیام امام حسین(ع) از منظرهای مختلفی مورد تحلیل واقع شده است.
اما غلبه اکثر تحلیل ها با رویکرد های سیاسی و اجتماعی بوده است. دکتر ابراهیمی دینانی البته تحلیل هایی منطبق با رویکردهای فلسفه اسلامی دارد.
این استاد فلسفه در گفت وگو با خبرآنلاین به تحلیل قیام عاشورا و حرکت امام حسین(ع) پرداخته است که می خوانید:
بیشتر نگاه ها در تحلیل واقعه عاشورا، نگاهی احساسی و عاشقانه است و عقل را در آن کمتر داخل می دانند. آیا عاشورا و همه اقدامات امام حسین (ع) حکیمانه و عقلانی بوده است؟
در حرکت امام حسین (ع) ذره ای خلاف عقل نیست. او تجلّی عقلانیت و تجسم عشق است. اگر خلاف عقل باشد اصلاً ارزشی وجود نخواهد داشت در حالی که امام حسین(ع) ولّی مطلق خداوند است.
اولیای خدا از مرگ نمی هراسند. ولیّ خدا نه خوف دارد و نه غصه می خورد و اصلاً عاشق فنای در حق است. بنابراین، این مرگ، مرگ ظاهری است و اگر به دست ظالمی هم کشته نمی شد در مقام فناء فی الله بود:
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راه اگر نزدیک تر داری بگو (مثنوی معنوی)
در این شعر می گوید مرگی که تو می گویی می شناسم، امّا راهی نزدیک به من نشان بده. مسئله کربلا هم همین است. قتل در عالم زیاد بوده است: غارت، کشتن، ظلم و ظالم و مظلوم. همه این ها از بدو خلقت و از زمانی که یکی از پسران حضرت آدم (ع) پسر دیگرش را کشت، وجود داشته است و می دانیم وقتی خداوند می خواست انسان را بیافریند، ملائک گفتند او موجودی خون ریز است، امّا صحنه هایی در تاریخ است که تجلّی الهی دارند؛ شهادت امام حسین (ع) این گونه است.
اگر کسی معرفت نداشته باشد، واقعه عاشورا را مانند دیگر وقایع تاریخی می بیند، امّا زمانی که کسی به امام حسین (ع) معرفت می یابد و او را ولیّ خداوند می شناسد، می داند که صحنه شهادت و واقعه کربلا چه صحنه ای است و می داند امام حسین (ع) همیشه مقام فناء فی الله را داشته است.
در بررسی وقایع عاشورا یک بحث مسائل تاریخی و سیاسی است. یک بحث بحث حقیقت و باطل است. چطور می شود این رخداد خونین در عاشورا اتفاق می افتد و مردم به نوعی با عقل حسابگرشان حق را فراموش می کنند و حق را تشخیص می دهند؟ یعنی اینجا آیا باید عقل حسابگر مردم در وقایع اجتماعی را مورد ملامت قرار داد یا حق ناشناسی عامل اصلی این غفلت شد؟
اگر مردم با عقل حسابگر هم میفهمیدند که از عقل آنها عقل بالاتری هم هست یا حتی خودشان هم میتوانند بالاتر از این بروند و بالاتر از این عقل حسابگر فکر کنند، دیگر داوری های نامربوط درباره حماسههایی همچون کربلا نداشتند. کسی که در سطح عقل حسابگر است و نمیداند عقل بالاتر از او هم وجود دارد، هر اشکالی که کند، خریت کرده است؛ اما اگر گوشش باز بود که خودش هم میتواند بالاتر فکر کند یا کسی که بالاتر فکر میکند به حرف او گوش کند، چه بسا اشکالش برطرف شود.
همه بدبختیها هم از همین است که انسانها یا گوش نمیکنند یا تنبل هستند و به یک مرحله که رسیدند - چه حق چه باطل - در همانجا میمانند و تعالی ندارند. کسی که تعالی ندارد، باطل هم نباشد، به گمراهی دچار میشود. آنهایی که در کربلا در کنار حسین (ع) نماندند و او را همراهی نکردند یا روبهروی حسین (ع) بودند، به همین مشکل دچار بودند؛ یا اساساً در باطل غوطهور بودند یا اگر در صف باطل نبودند، به فکر تعالی هم نبودند و درگیر عقل حسابگر خود بودند؛ بنابراین همه باید بدانیم اگر توجهی به بالاتر رفتن نداشته باشیم،گاه به اشتباهات بزرگی دچار میشویم.
حق باز هم بالاتر و بالاتر است، حق وسیع و وسیعتر میشود. انسان باطل هم که بدبخت است، در یک باطلی مانده است و فکر میکند که این حق است و دیگر نمیخواهد بالاتر برود. اگر انسان، تعالی داشته باشد که در یک مرحله نماند و به بالاتر هم فکر کند، از شبهات رد میشود؛ ولی آنها که باطلاند و فکر تعالی ندارند، جدل میکنند و میدانید با جدل هم نمیشود رفع شبهه کرد. عرفا و امامان (ع) هم دیگر نمیتوانند و وظیفهای ندارند که با این عده جدل کنند. شما تا قیامت هم با ابلیس بحث و جدل کنید، نمیتوانید او را قانع کنید. ساعتها با بنلادن بحث کن، بعید میدانم نظر و راهش تغییر کند. جدل چیزی را حل نمیکند.
عرفا حرفشان را زدهاند. انبیاء (ع) و امامان (ع) حرفهایشان را در قرآن کریم و روایات گفتهاند. هر انسان با انصافی باید بداند و بفهمد که همه چیز را نمیداند و فکر خودش آخر فکر نیست. اینکه من به همه چیز رسیدهام و همه چیز را فهمیدهام، این خود آغاز حماقت است؛ اما اگر گوشش باز باشد و حرف بالاتر را بشنود، آن وقت دعواها برطرف میشود و خود انسانها هم بالاتر میروند. متأسفانه انسانها نمیخواهند بالاتر بروند. باید تمرین کنند و بالا و بالاتر را بخواهند، تعالی را بخواهند. تعالی یعنی بالا رفتن، به علو رفتن.
یعنی کار امام حسین را کار عقلانی باید قلمداد کرد. فقط ما این عقل را نمی فهمیم. درست است؟
عقل امام حسین، عقل خالص است. عقلی که قرآن می گوید: إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ» یا «وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ» کلمه «لب» که در آیات اشاره شده، به معنی عقل خالص است. یعنی خودت بیندیش، نه با نفسانیات نه با حبّ جاه نه با پدر سوختگی و رذالت. خالص بیندیش.
در واقعه عاشورا هرکس عقلشان سالم بود و خالص بود، عاشورا و حرکت امام حسین را فهمیدند. اصلاً امام حسین (ع) را تجسم عقل میدانم. اولیاء و انبیاء تجسم عقل هستند. اگر عقل بخواهد به جسمانیت بیاید در انبیاء و اولیاء پیاده میشود و پیاده شده است. این حرف را با دو حدیث تأیید میکنم که هر دو در اصول کافی آمده است؛ یکی اینکه «اول ما خلقالله العقل» نخستین مخلوق عقل است. حدیث دیگر میگوید: «اول ما خلق الله نوری» اولین مخلق نور من است. این دو حدیث با هم تفاوت دارند؟ عاشورا زمان حادثه بزرگ تلاقی عشق و عقل است که عقل، عشق میشود و عشق، عقل. اگر انسان به اینجا برسد به کمال کافی رسیده است. به یقین، حضرت سید الشهدا همان طور که مظهر کامل عشق الهی است، مظهر کامل عقل الهی هم هست. اگر عقل الهی نداشت، عشق الهی هم نداشت. عقل و عشق امام حسین(ع) و دیگر اولیای خدا از یکدیگر جدا نیست. عشقش عقلانی بود، زیرا عشق هر عاشقی به اندازه عقل اوست.
ارزش هر عاشقی به اندازه معرفت اوست. هر چه عاشق، معرفت بیشتری داشته باشد، عشقش لطیف تر است. هر چه در مرتبه پایین تر قرار گیرد، درجه عشقش پایین تر است تا اینکه می رسد به عشق حسی و شهوانی. عشق شهوانی هم به یک معنی عشق است، اما چون معرفت درستی در آن نیست در حد موضوعی شهوانی ارزش دارد. معرفت از خواص عقل است. هر اندازه که مراتب معرفت عاشق، بیشتر باشد، مراتب عشقش، لطیف تر است تا به عشق عالی الهی برسد که این همان عشق امام حسین(ع) است.