arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۸۲۰۷۸
تاریخ انتشار: ۳۸ : ۱۱ - ۳۰ تير ۱۳۹۵
نگاهی انتقادی به مستندِ «مادرکُشی»

مرثیه‌های کم‌حاصل

اکران‌های پراکنده‌ی مستندِ «مادرکُشی» طی چند ماهِ اخیر واکنش‌هایی در برداشته و بابِ گفت‌وگوهایی جدلی و نقادانه را پیرامونِ بحران آب گشوده است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
اکران‌های پراکنده‌ی مستندِ «مادرکُشی» طی چند ماهِ اخیر واکنش‌هایی در برداشته و بابِ گفت‌وگوهایی جدلی و نقادانه را پیرامونِ بحران آب گشوده است.
اکران‌های پراکنده‌ی مستندِ «مادرکُشی» طی چند ماهِ اخیر واکنش‌هایی در برداشته و بابِ گفت‌وگوهایی جدلی و نقادانه را پیرامونِ بحران آب گشوده است. فیلم قابِ بسیاری پروژه‌ها را پیشِ چشم آورده و بستری برای درس‌آموزی و عبرت فراهم نموده و می‌توان از لایه‌های زیرین آن به این مفهوم رسید که بین ساخت و ساز، رشد و توسعه (آن هم توسعه‌ی سبز) اختلافات مهمی وجود دارد که باید درک شوند. این‌ها همه مسایلی هستند که به خودی خود باید آن‌ها را به فالِ نیک گرفت. «مادرکُشی» بر مسأله‌ای حیاتی انگشت نهاده و دغدغه‌ای جدّی را مطرح می‌کند؛ منتها اگر ملاکِ قضاوت‌مان دربابِ آن به جای متر و معیارهای هنری، نگاهِ علمی و تخصّصی به موضوعِ آب باشد خواهیم دید که از بسیاری جهات در ارایه‌ی تحلیل و استنتاج (و نه ارایه‌ی نمونه) به بی‌راهه رفته است. نوشته‌ی حاضر قضاوت درباره‌ی وجوهِ هنریِ فیلم را به اهالیِ فنّ می‌سپارد و می‌کوشد صرفاً در بابِ برخی از خطاهای آن که نتیجه‌ی تلقّیِ غیرکارشناسانه از معضلِ آب‌اند، به اختصار توضیحاتی ارایه دهد.

ما و مرثیه‌دوستی
در دیوارنگاره‌ای مشهور در پنجکندِ آسیای میانه تابوتی را می‌بینیم که عده‌ای آن را بر دوش کشیده‌اند و عده‌ای دیگر در گوشه و کنارش دارند جامه می‌درند و بر سر و سینه می‌کوبند. اهالیِ فن معتقدند این نقاشی روایتگرِ آیینِ سیاوشان است؛ آیینی که طبقِ ادّعای مولّفِ «تاریخِ بخارا» و روایاتِ بومیِ خوارزم و منطقه‌ی ورارود بیش از سه هزار سال قدمت دارد و از قضا وقتی ریشه‌هایش را دنبال ‌کنیم به معضلِ دیرپا و همیشگیِ این سرزمین می‌رسیم؛ به خشکسالی و مناسکِ باران‌زایی. سیاوش شهیدی‌ست که زمین با جاری شدنِ خون‌ِ وی بارور می‌شود و گیاهی به اسمِ «پرّ سیاوشان» می‌رویاند و می‌پرورد. گویا ایرانیان از دیرباز مرثیه‌دوست بوده‌ و همچنان هستند. سازندگانِ مستندِ «مادرکُشی» نیز از این حس بهره گرفته‌اند.

یک مرثیه‌سراییِ مصور
«مادرکشی» یک مرثیه‌سراییِ مصوّر برای شرایطِ آب کشور است. این مسأله از عنوانِ فیلم پیداست که آشکارا مراسمِ قربانی را تداعی می‌کند. منظور از مادر، زمینِ مادر است؛ مادرِ زاینده‌ای که دارد بایر، خشک و شهید می‌شود. چنین رویکردی بیش‌‎تر خویشاوندِ برخوردِ عاطفی‌ست تا تجزیه و تحلیل. به عبارتی، پرسشِ چندانی وجود ندارد و پاسخ‌ها اغلب از پیش آماده‌اند. اگر نگاهِ نقادانه، معطوف به درز و شکاف‌ها و نقاطِ کور و اجزای به هم پیوسته‌ی طرحی چندلایه است، نگاهِ عاطفی تمایل دارد همه چیز را با قطب‌بندی‌های اخلاقی صورت‌بندی کند. در نتیجه بسیاری اجزاءِ موثّر در معضلی پیچیده کنار گذاشته می‌شوند تا تصویری یکپارچه ناخوشایند از «عاملی اصلی» شکل بگیرد. یک طرف می‌شود قربانی، و طرفِ دیگر قربانی‌کننده؛ یک سو مظلوم، سوی دیگر ظالم؛ یکی زمین، و یکی دیگر سدسازان.
این درست که فیلم به فرونشست زمین‌های همدان یا گوجه‌فرنگی‌هایی که روی دستِ توزیع‌کنندگان مانده‌اند اشاره‌هایی می‌کند اما هدفِ اصلیِ حملات‌اش سدها هستند. در همان بخش‌های آغازین، منطبق شدنِ گفتارِ مربوط به سانحه‌ی هلیکوپترِ حاملِ لاموریس (کارگردانِ «باد صبا») بر نماهایی از سدّ امیرکبیر، به گونه‌ای نمادین ایده‌ی «سد به مثابه‌ی قربانی‌کننده» را موکّد می‌نماید. به گواهِ این سکانس، آن دیدگاهی مسبّبِ مرگِ لاموریس شده که اصرار داشته وی به نمایشِ فضاهای سنّتی بسنده نکند و مصادیقِ پیشرفت و دستاوردهای صنعتیِ ایران (و مهم‌تر از همه سدها) را نیز در فیلم‌اش بگنجاند. پس پیام، کم‌وبیش، صریح و موضع مشخص است: «سدها دشمنِ آب، زمین و ساکنانِ زمین‌اند».

بُرشی از اقلیمِ ایران
بخشِ زیادی از ایران خشک است و بخشِ اندکی از آن پرباران. بارش غالباً در نواحیِ کوهستانی‌ای اتفاق می‌افتد که خاکِ مناسبی برای کشاورزی ندارند. از طرفی در ایران فصل بارش و فصل کشت هم‌زمان نیستند. در نتیجه چاره‌ای نیست جز این که در بسیاری موارد آب را در فصلِ سیلابی مهار و در مخازنِ سدها ذخیره کرد تا در زمانِ مقتضی به جاهایی که پتانسیلِ مصرف وجود دارد انتقال داد.

سدسازی، نه شیفتگی نه نفرت
سدسازی هم مثلِ هر پدیده‌ی دیگر دارای معایب و محاسنی‌ست؛ هم سد خوب داریم و هم سدّ بد. کسی منکرِ این نیست که برخی سدهای ایران مشکلِ فرار آب، مکان‌یابیِ نامناسب، تبعاتِ زیست‌محیطی، رسوب‌گذاریِ بیش از حد، شوری و کیفیّتِ پایینِ آب داشته‌ و دارند اما برخی اشتباهاتِ گذشته نباید ما را به سمتِ اشتباه دیگری هدایت کند. تنفر مطلق از سد اشتباه است همان‌گونه که شیفتگیِ بی‌پایه و اساس اشتباهِ دیگری‌ست. مگر می‌شود فقط بر خطاها انگشت نهاد و مزایای سدسازی را نادیده گرفت؟ رودخانه‌های وحشی با سدهاست که تحتِ کنترل در می‌آیند. سدها آبِ موردِ نیاز کشاورزان را در هنگامِ خشکی و کمبودِ بارندگی، ذخیره و تنظیم می‌کنند. همچنین تأمینِ نیروهای ‌برق‌آبی و حتّی ایجادِ تفرج‌گاه از دیگر مزایای اقتصادی، اجتماعی و تفریحی ـ توریستی هستند که با سدها ممکن می‌شوند.کارشناسانِ مصاحبه‌شونده در «مادرکشی» اما به هیچ یک از این‌ها اشاره نمی‌کنند.

تک‌صدایی بلند
این درست که بنای فیلم را در ظاهر «مصاحبه» با نفراتِ مختلف شکل داده امّا در واقع «گفت‌وگو» ــ در معنای دیالکتیکی و چندصداییِ کلمه ــ شکل نمی‌گیرد چرا که تقریباً همه مثلِ هم و از منظری یکسان سخن می‌گویند. همه‌ی آواهای مخالف به غیاب رانده شده‌اند تا با تک‌گوییِ بلندی سر و کار داشته باشیم که میانِ چندین نفر شکسته و خرد شده. کاش «مادرکُشی» به مخاطب اجازه می‌داد صداهای مختلف را بشنود و خودش بر اساسِ شنیده‌هایی (ولو ضدّ و نقیض) رأی نهایی را صادر کند. در شکلِ فعلی اما حُکم پیشاپیش صادر شده و مخاطب باید آن را بپذیرد. از این رو باید گفت فیلم برای تماشاگرِ کُنشمند و تحلیل‌گر ساخته نشده. بیش‌تر به دنبالِ جلبِ نظرِ موافق است و درست به همین دلیل به رغمِ طرح نمودنِ مسأله‌ای اساسی متاسفانه در جمع‌بندیِ نهایی راهکارِ سازنده‌ای ارایه نمی‌دهد.

ناگفته‌های معنادار
حسّاسیّتِ مسأله‌ای که فیلم دغدغه‌اش را دارد، می‌طلبد که از متوسل شدن به احکام کلّی پرهیز و دامنه‌ی سخن را محدود کنیم و مناسبات را با عینکی فنّی‌تر بنگریم تا دریابیم که در بیش‌ترِ موارد مشکلاتِ آب در بهره‌برداری‌ست، نه در طرّاحی و ساخت؛ در مصرف و هدررفتِ آب است، نه در تأمینِ آب؛ در الگوی توسعه و تعریف نیازها و کنترل میزان مصرف به ویژه در بخش کشاورزی، بازچرخانی آب و حفاظت کیفی منابع آب است.
وقتی فیلم اصرار دارد سدهای بالادستِ حوضه‌ی ارومیه را تنها مسبّبِ خشکیدنِ دریاچه بداند یعنی دارد بسیاری مباحثِ گسترده‌ی مربوط به مصارفِ بی‌رویه‌ی آب زیرزمینی، الگوی کشتِ نادرست و تغییر اقلیمِ چند سالِ اخیر را از قلم می‌اندازد و ــ خواسته یا ناخواسته ــ بر این نکته سرپوش می‌گذارد که طی همان‌ سال‌هایی که تصویبِ قوانینِ «سرمازدگی و جبرانِ بخشودگیِ آب‌بهاء و حق‌النظاره» (سالِ ۸۴)، «تعیین تکلیفِ چاه‌های فاقد پروانه بهره‌برداری» (۸۹) و «طرحِ فدک» (سالِ ۹۱) به تخریبِ هر چه بیش‌ترِ منابعِ آبِ دشت‌های کشور دامن می‌زد (افزایشِ چاه‌های غیرمجاز از ۱۰۳ هزار به ۳۰۰ هزار)، تعداد چاه‌های حوضه‌ی ارومیه نیز از ۶۴۴۰۰ به ۸۸۹۰۰ (با ۴۰ هزار چاهِ غیر مجاز) و سطوحِ کشت آن از ۳۸۱ به ۵۱۱ هزار هکتار رسیده و ترکیبِ کشتِ پرآب‌برِ باغی (سیب) و زراعی (یونجه) در دشتِ میان‌دوآب عملاً سیرِ نابودیِ دریاچه را تسریع کرده و البتّه تغییرِ اقلیم و استمرارِ خشکسالی نیز (کاهشِ ۱۸ درصدی بارش از ۷۴-۷۳ تا ۹۲-۹۱ و کاهشِ ۲۰ درصدیِ پتانسیلِ آبِ برگشت‌پذیر در همین بازه‌ی زمانی) مزید بر علّت شده. تحتِ چنین شرایطی حتّی اگر همه‌ی سدهای بالادست را هم از سرِ راه بردارند آب دریاچه چند سانتی‌متر بیش‌تر بالا نمی‌آید. در مورد هامون البته فیلم اشاره‌ی صحیحی به سوءمدیریت دارد منتها واقعیتِ مهم‌تر مبنی بر کنترل و مهار آب ورودی در کشور همسایه مورد توجه قرار نمی‌گیرد و شرایط جدید هامون را تماماً ناشی از سوءمدیریت در زمان سیلاب می‌داند.
فیلم در مسیرِ نادیده گرفتنِ مادّه‌های قانون و دخالتِ سیاسیون و نمایندگانِ مجلس با طفره رفتن از به تصویر کشیدنِ نمونه‌هایی مشهور، مخاطب را نسبت به صداقتِ رویکردش دچارِ سوءظن می‌کند. نمونه‌اش طرحِ نیشکر که با مساحتی معادلِ ۱۴۵ هزار هکتار قریب به ۴۰ درصد از منابعِ آبِ کارون و دز را مصرف می‌کند و از این حیث بزرگ‌ترین مصرف‌کننده‌ی متمرکز در ایران محسوب می‌شود. فیلم تصاویری تکان‌دهنده از خوزستانی‌های عزیز را نشان می‌دهد که در غبار غرق شده‌اند امّا از تحلیل منشاء ریزگرد و طرحِ مباحثی چون نقشِ پروژه‌ی گاپ، توسعه‌ی مصرف در حوضه‌های دجله و فرات، شرایطِ جدید هایدرو پلیتیکِ منطقه، قطب‌های تولیدِ ریزگرد در عراق، سوریه و عربستان چشم‌پوشی می‌کند. سوال این است که برای بخشِ کوچکی از ریزگردها که منشاء داخلیِ دارد آیا پروژه‌های بخش تأمین آب نظیر سدها مقصرند یا پروژه‌های مصرف آب نظیرِ طرحِ نیشکر؟ سالیان اخیر که ریزگردها بخش‌های جنوب‌غربی و غرب و حتی گاهی تهران را رنج داده، سالیانی خشک بوده‌اند. با این همه پروژه‌ای بزرگ‌مصرف نظیرِ نیشکر نه تنها سطح توسعه خود را کم ننموده‌اند بل‌که به گواهی مصاحبه‌ها و بیلبوردهای موجود در شهر رکورد تولید را زده‌اند. کشاورزان در جلگه‌ی خوزستان زمین‌های کشاورزی خود را به امیدِ آبیاری و کشت شخم می‌زنند در صورتی که سال آبی، سالی خشک است و منابع آب کافی نیست. آب به طرفِ طرح‌های توسعه‌ی نیشکر که مصمم به رکوردزنی هستند هدایت می‌شود. این زمین‌های شخم‌خورده و سست حالا آماده‌ی تولید ریزگرد با منشاء داخلی هستند. فیلم از دیدن فجایعی که طرح نیشکر در جلگه‌ی خوزستان ایجاد کرده ناتوان است و در عوض تصاویرِ نخل‌های سربریده‌ی سالیان قبل را به گونه‌ای لابه‌لای دیگر نماها جانمایی کرده که با دیدنِ آن‌ها انگشت اتهامِ بیننده به سمت سد گتوند دراز می‌شود، غافل از این که این سد پنج سال بعد از آن اتفاقات آبگیری شده است! چگونه طرحِ نیشکر، این جنجالی‌ترین طرح در تاریخ توسعه‌ی کشور، که از قبل از انقلاب تا کنون موضوعِ جدال‌هایی فراوان بوده از چشم تهیه‌کنندگان پنهان مانده؟

داده‌های کم‌اعتبار، جلوه‌های اشک‌انگیز
مرثیه‌ها درباره‌ی رخدادی واقعی‌اند اما الزاماً تمامِ واقعیّت را نمی‌گویند، زیرا هدف‌شان نه مستندسازی، بلکه اشک‌انگیزی‌ست. در مرثیه اغراق امری کاملاً عادی‌ست؛ هر چه روایت پرسوز و گدازتر، هدف حاصل‌تر. از این حیث عنوانِ «مستند» را می‌باید با احتیاط در موردِ فیلمی چون «مادرکشی» به کار برد چرا که این فیلم هر چند در موردِ واقعیّت‌هاست (خشک شدن دریاچه ارومیه، کمبودِ آب در حوضه زاینده رود، وضعیت اسفبار هامون، غارت آب‌های زیرزمینی در همدان و رفسنجان، عدم ساماندهی به وضعیت بازاریابی و خرید به موقع محصولات کشاورزی و...) اما در بسیاری مواقع التزامی به نقلِ صحیح مطالب ندارد. برای مثال گفته‌ی کشاورزِ نمونه‌ی منطقه‌ی کبودرآهنگ، مبنی بر این که ۴۵۰۰ چاهِ دشت همدان (با دبیِ احتمالیِ ۱۰ لیتر بر ثانیه) معادلِ دو برابرِ کارون آب از زمین می‌کشند را همچو سندی معتبر به کار می‌گیرد در صورتی که یک ضرب و تقسیمِ ساده به ما خواهد گفت رقمِ نهاییِ این پیش‌فرض از یک‌دهمِ دبیِ پایه‌ی کارون هم کمتر است! این که سدها ۹۵ درصد آب‌های روان را قبضه کرده‌اند نیز گزاره‌ای‌ست اغراق‌آمیز و فاقدِ دقّت و صحّت. در موردِ مسایلِ ارومیه در بندِ قبل به تفصیل صحبت شد. در همان راستا باید گفت بر خلافِ ادعای فیلم عاملِ خشک شدنِ زاینده‌رود و دریاچه‌ی پریشان نیز هر چه هست سد نیست، چرا که سدّ زاینده‌رود پیش از انقلاب (سال ۱۳۴۹) احداث شده و در سال‌های بعد از انقلاب هم کم‌وبیش وضعیّتِ خوبی داشته (مشکل از توسعه‌ی مصرف، نظیرِ پمپاژ آب به دشت‌های اطراف رودخانه است و نه از سد) و در بالادستِ دریاچه‌ی پریشان هم اصلاً سدّی وجود ندارد! همچنین باید متذکر شد بر خلاف حسّ کلّی‌ِ برآمده از فیلم، وضعیتِ آبِ زیرزمینی در ایران بسیار وخیم‌تر از آب سطحی‌ست. پس اطلاعات و آمار در بسیاری بخش‌های فیلم چندان قابلِ استناد نیستند و کارکردشان این است که برای تصاویری اشک‌انگیز زمینه‌چینی کنند: تصویرِ چهره‌ی تکیده‌ی پیرمردی که دستان‌اش خالی مانده و سرافکنده است؛ تصویرِ سگی لاغر و تنها در خرابه‌؛ تصویرِ دویدنِ بچه‌های روستایی به دنبالِ تانکرِ آب و....
مخاطب بعد از فیلم حس می‌کند همه‌ی مشکلات را طراحان و مهندسان موجب شده‌اند و خودش ذره‌ای (هر قدر هم که کوچک و ناچیز) در معضلاتِ آبِ کشور نقشی نداشته است. در شرایطِ موجود این نتیجه‌گیریِ سازنده‌ای نیست. باید یادآور شد منابعِ آب بی‌انتها نیستند و بی‌شک همان‌طور که همه بیش و کم در سومالیزه کردنِ ایران نقش داریم، برای مهارِ بحران خشکسالی نیز همگی می‌توانیم به سهمِ خود تأثیرگذار باشیم. راهِ نهایی رویکردی ریاضتِ‌مدارانه است. در سرزمینِ ما باران کم‌تر از یک سوّمِ متوسّطِ دنیا است اما از یک سو سرانه‌ی مصرف بسیار بالاست، و از سوی دیگر جمعیّتِ امروزِ ایران را نمی‌توان با جمعیّتی گذشته‌‎های نه چندان دور مقایسه نمود؛ این با توجه به بحرانِ کنونیِ آب یعنی ضرورتِ ریاضتِ ملی. فیلم اما در این باره کاملاً سکوت کرده و مردم را در راهِ حلّ نهایی مطلقاً دخالت نمی‌دهد. «مادرکُشی» از این نظر یک سیلیِ بیدارکننده‌ نیست؛ لالایی‌ای‌ست که به خُفتن فرامی‌خواند.



سدسازی؛ ابزاری در دستِ ایرانیانِ باستان
راهِ حلّ «مادرکُشی» برای مصیبتی که معتقد است سدسازی به بار آورده چیست؟ سازندگان فیلم در نمایش‌های سریالی بارها گفته‌اند که هدف آن‌ها بازگشت به گذشته و انکارِ زندگیِ مدرن نیست اما خودِ فیلم چیزِ دیگری می‌گوید. از شبکه‌های سنّتیِ قنات می‌گوید و از این که نیاکان‌مان (به عکسِ ما) چه خوب خصوصیاتِ بومی ایرانِ را می‌شناخته‌اند و چه روش‌های به‌جایی برای هماهنگ کردنِ خود با این سرزمینِ خشک و بی‌آب اتخاد می‌کرده‌اند. فارغ از این که اساساً پیش کشیدنِ بحثِ قنات در برابرِ سدسازی منطقی و سنجیده نیست (رقیبِ قنات چاه هست و نه سد، چرا که قنات ابزاری برای استحصال آب زیرزمینی است و سد وسیله‌ای‌ست برای مهارِ آبِ سطحی)، باید متذکر شد که سد کردنِ آب در ایران توسّط بندها از دورانِ باستان و سده‌های دور و توسط همان نیاکان تیزهوش، بسیار معمول بوده و دستِ کم ۹۰ سدّ تاریخی می‌توان نام برد که ۲۲ مورد از آن‌ها بیش از ۱۵ متر ارتفاع دارند (محضِ نمونه بقایای درودزنِ فارس یا سدّ داریوش مربوط به دوران هخامنشی، سد بهمن شوشتر با ۱۷۰۰ سال قدمت مربوط به دوره‌ی ساسانی، سد ۷۰۰ ساله‌ی کبار، سد ۶۵۰ ساله‌ی هولاکو در کرمان، سدّ کریتِ طبس و...). فیلم با نادیده گرفتن این واقعیات تاریخی، سدسازی در ایران را ملهم از ساخت سد هوور در سال ۱۹۳۶ و رفتار سیاستمدارانِ ایرانی را نیز کاریکاتوری از رفتار رئیس‌جمهور وقت آمریکا می‌داند!

مدیریت سازه‌ای و غیرسازه‌ای
تاریخ ایران نشان می‌دهد که پدرانِ ما همواره برای حل مشکل آب در کشور از ابزار (شامل قنات‌ها، چاه‌ها، سدها و آب انبارها) استفاده کرده‌اند. همواره ترکیبی از اقدامات سازه‌ای و غیرسازه‌ای پاسخگوی نیازهای این سرزمین بوده و روش‌های غیرسازه‌ای به تنهایی برای مدیریت حوضه در اقلیمِ ایران کارایی نخواهند داشت. به عبارتی شاید سدسازی اولین گزینه برای توسعه منابع آب و خاک یک حوضه نباشد اما گزینه‌ی «رد مطلقِ سدسازی» حتماً غلط است. سدسازی به هر حال در سبد ارزیابی همه جانبه‌ی فنی، اقتصادی، اجتماعی، زیست‌محیطی و سیاسی ـ امنیتی‌ هست؛ چه بسا سدی به دلیل حفظ دارایی‌های میراث فرهنگی و یا زیست‌محیطی نباید ساخته شود و مطلقاً دور از ذهن نیست که به دلیل آثارِ سوءاجتماعی تغییرات اساسی و مهمی در سیمای توسعه‌ی حوضه اتفاق بیفتد. در هر صورت پذیرش یا رد گزینه‌ی سدسازی در پیوند با چنین بررسیِ فراگیری حاصل می‌گردد.

دورانِ پیشامدرن همچو آرمانِ از دست رفته
 فیلم علاوه بر تاریخ‌خوانیِ ویژه‌‌اش در مورد سدسازی، دچارِ نوستالژی و دلتنگِ معیشتِ سنّتی نیز هست و در جدالِ دوگانه‌ی سنّت و تجدّد آشکارا طرفِ اولی را می‌گیرد. تصاویری مربوط به مظاهرِ تهرانِ مدرنِ امروز (مثلاً پلِ طبیعت که دارای تشخص ویژه‌ی معمارانه است) را ــ با همراهیِ گفتاری پرتهدید ــ در برابرِ قاب‌هایی از خانه‌های قدیمی و تصاویرِ زیبا و توریستیِ لاموریس از بافتِ سنّتیِ شهرها و بیانِ خوشِ منوچهر انور می‌نشاند تا ما را از امروز جدا کند و به نیم یا ــ حتّی ــ یک قرن پیش ببرد؛ به حوالیِ سال‌های ۱۳۰۲ زمانی که دوربینِ آمریکایی‌ها دارد فیلمِ «علف: نبردِ یک ملت برای زندگی» را بر اساسِ کوچِ طایفه‌ی بابااحمدی می‌سازد. ظاهراً کعبه‌ی آمالِ فیلم همین‌جاست؛ سال‌های پیش از توسعه؛ سال‌های فتحِ ۵۰ هزار نفریِ زردکوه با حدودِ ۵۰۰ هزار رأس گله، و دو بار عبور از کارونِ بزرگ بدونِ قایق.
«مادرکشی» در حسرت دویدن کودکی به دنبال بزغاله در کمرکش صخره‌ها (در صحنه‌هایی از «علف») است و ایران ۱۳۰۰ را آرمان از دست رفته‌ی ایرانِ ۱۳۹۴ معرفی می‌کند و پیداست حتی روشِ ژاپن را ــ که به نوعی توانسته میانِ معیشتِ سنّتی و روش‌های نو آشتی و توازن برقرار کند ــ نمی‌پسندد. به توسعه و تجدّد «نه» می‌گوید و ما را در سایه‌ی دلپذیرِ کپرهای ۱۰۰ سالِ پیشِ ایلِ بختیاری رها می‌کند، غافل از این که چهار سال پیش از ساخته شدنِ «علف»، خشکسالی، قحطی، مالاریا، آنفولانزا و اعتیاد فراگیر به تریاک ۲۵ تا ۴۰ درصد از جمعیت ایران را به کامِ مرگ فرستاده است. در چنین شرایطِ مصیبت‌باری برای معیشتِ روزمرّه به راستی می‌باید حماسه خلق کرد و عجیب نیست اگر بسیاری «علف» را ــ که اثری مردم‌نگارانه است ــ «مستندی حماسی» خوانده‌اند. اگر در چند ده سالِ گذشته، کسی با هدف بهره‌برداری یا اصلاحِ نژاد، گاو و جوجه وارد کرده، اگر اهالی رباط کریم از آبرسانی مزارع خوشحال هستند، اگر کشاورزِ فارسی سرخوش از استفاده از تراکتور است، به زعمِ فیلم همگی بر مسیری اشتباه بوده و مهندسانی هم که مسیرِ توسعه را در پیش گرفته‌اند خیانت‌کار، جنایت‌کار و نادان هستند و ــ به اعتبارِ نامِ فیلم ــ مادرکش! این دلتنگی برای روزگارِ قدیم و پای فشردن بر مصون نگاه داشتنِ خود از شیوه‌های نو جوابگوی نیازها و اقتضائاتِ امروز نیست. گذشته تا آ‌ن‌جا به کارِ توسعه‌ی پایدار می‌آید که در آن همچو درسی برای آینده نگاه کنیم، نه به عنوانِ آرمانشهری که باید به آن بازگشت.
 
پایبندی به اخلاقِ مهندسی
در برخی از نشست‌های نمایش‌های مکرّرِ «مادرکشی» تعدادی از شرکت‌کنندگان آشکارا از وجود مافیای سدسازی دم می‌زنند؛ پاسخی ساده و عوام‌پسندانه برای تمامِ مشکلات: «بدانید و آگاه باشید که یک سازمانِ فاسد و گَنگ (Gang) بر سر کار است که با دور زدن هر گونه قانون و ضابطه، صرفاً با هدفِ کسبِ سود بیشینه‌ی شخصی و با استفاده از هر گونه ابزارِ غیرقانونی امورات این کشور را در بخشِ آب رقم می‌زند و پیوسته سد می‌سازد و سد می‌سازد.» فارغ از این که این سخن چه اندازه به ساحت تهمت نزدیک شده، لازم است بررسیِ کوتاهی در خصوص دلایلی که پسِ چنین گزاره‌هایی نهفته ارایه شود.
 در کلیپ‌های منتشر شده، صاحبان این عقیده عنوان می‌کنند که در سالیانِ گذشته بخش قابل توجهی از بودجه‌ی آب کشور به سمتِ سدسازی رفته، در صورتی که آب زیرزمینی از موهبت بودجه محروم مانده است. باید گفت در یک تقسیم‌بندی ساده، استحصالِ آب از سه حلقه‌ی اساسیِ تأمین، انتقال و مصرف تشکیل شده که دو حلقه‌ی اول در موردِ آب سطحی بسیار هزینه‌بر هستند؛ مثلاً باید سد ساخت و یا تونل، کانال و خط لوله‌ی طولانی. اما در موردِ آب زیرزمینی هزینه‌های تأمین بسیار ناچیز است و خلاصه می‌شود به حفرِ چاه و نصب یک پمپِ ساده. معمولاً چاه‌ها در دشت‌ها و نزدیک محل مصرف هستند لذا هزینه‌های بخش انتقال آب زیرزمینی بارها کم‌تر است. وانگهی آن‌چه در موردِ آب زیرزمینی رخ داده، غارتِ این منابع بوده که نتیجه‌ی هزینه‌های ناچیز در مقابلِ منافعِ سرشار است. آیا صاحبانِ این عقیده بر این باورند که با صرفِ هزینه‌های بیش‌تر مثلاً حفر چاه‌ها و نصبِ پمپ‌ها به غارتِ گسترده‌ی آب زیرزمینی بیش از پیش دامن زده شود؟
زمانی سدسازی موجه‌ترین فعالیت در کشور محسوب می‌شد و همگان به آن می‌بالیدند. در همان زمان کم نبودند کارشناسانی که بر تعدیل یا تصحیحِ این فعالیّت به نفعِ محیط زیست اصرار می‌ورزیدند و همگان را بدین روش بخوانند که در بهره‌برداری از طبیعت نباید مسرفانه عمل کرد. زمان گذشت و چرخِ روزگار چرخید. اکنون انتقاد از سدسازی نه یک تفکّر، که مُدِ روز و همه‌گیر شده است. وظیفه‌ی یک متخصّص و کارشناس روشنفکر (به معنیِ واقعیِ کلمه نه مصداقِ غرب‌زده) چیست؟ آیا او هم باید در مسیرِ همین جریان شنا کند یا به عکس، باید با دانش و انصاف، سره را از ناسره تشخیص داده و به رغمِ مخالفت جمعی، بنا بر اصالتِ «حقیقت» موضع‌گیری نماید؟ آیا باید آن‌چه را که مُد شده تئوریزه کند و همراه موج به این سو و آن سو برود یا به عکس، باید زحمتِ خلاصی یافتن از انرژی و اینرسیِ موج را به خود داده و سوار بر صخره‌های کنارِ ساحل شده و رفتارِ موج را تحلیل نماید؟ نویسندگانِ نوشته‌ی حاضر بر این باورند که باید حق گفت و حق نوشت و تندروی‌های عوام‌پسندانه را تبیین نمود. هیچ چیز خطرناک‌تر از آدرس‌دهی غلط نیست. چیزی که امروز باید به آن مسلّح شد منطق، تدقیق و تبیین چرایی و روابط علت و معلولی‌ست‌. نیازِ مبرم و واقعیِ صنعت آب پرهیز از فضای احساسی، برنامه‌ریزیِ منابع آب بر اساس چرخه آب، انرژی، غذا و صنعت (با تأکید بر اقتصاد و محیط زیست) و ارایه‌ی یک چارچوب تحلیلی‌ست، آن هم توسط متخصصین مطلع این صنعت. تنها و تنها در چنین بستری‌ست که تدوین نقشه‌ی راه ممکن می‌شود.
برچسب ها: مستند مادرکشی
نظرات بینندگان