پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : 1 - حالا چند روزي از درگذشت غمبار ناصر حجازي مي گذرد، اما عجيب است که هنوز هيچ کس نتوانسته با خبري که ماه ها انتظارش را مي کشيديم ارتباط برقرار کند.
وقتي مجري سرشناس تلويزيوني ابايي از اشک ريختن مقابل دوربين ندارد و به آساني هم بغض ميليون ها بيننده اش مي شود، وقتي سيل پيام هاي کوتاه تلفن همراه در گراميداشت ياد اسطوره، سيستم مدرن و ثروتمند مخابراتي را به زانو در مي آورد و وقتي در روزهاي قحطي تماشاگر و لختي سکوها در فوتبال ايران، «آزادي» غول پيکر به عشق عقاب قرق مي شود، حتما داغ بزرگي به دل مردم نشسته؛ داغي که انگار به اين سادگي ها سر ساکن شدن ندارد. دستکش هاي خالي، دروازه هاي بي ارباب، نيمکت هاي بي بزرگتر و آن باراني خوشرنگ و معروف که در غم فراق صاحبش، غريبانه به ديوار ميخ شده است، همگي به اولين روزهاي بدون ناصرخان اهالي اين سرزمين رنگ دلتنگي و بي کسي مي دهد. حجازي از ميان ما رفته و اين همان حقيقت تلخي است که اندک اندک بايد به قبولش تن دردهيم.
اما چه باک؛ وقتي در زمانه کهان، مهتري کني، وقتي در دوران کلاغ ها، عقابت بخوانند و وقتي بزرگ باشي، بزرگ بماني و بزرگ بميري، حتي مرگت هم مي تواند مايه برکت و سربلندي باشد، درست مثل هرآنچه اين هفته ها و به ويژه اين چند روز بعد از ناصرخان، بر فوتبال ايران رفت.
کيست که بتواند انکار کند فوتبال بدنام شده اين مملکت که هر روز خبرش را در کنار چاشني هاي دل به هم زني مثل تباني و دوپينگ و نامردي و خودفروشي مي آوردند، اين بيشتر از صد ساعت را زير سايه بلند عقاب آسيا، نفسي تازه کرده و اعتباري دوباره يافته است؟ گوش کنيد لطفاً؛ اين صداي فوتبال سرزمين ماست که بعد از مدتها شرمندگي، سرش را بالا گرفته و فرياد مي زند «آهاي جماعت، آن دلاور خسته اي که با عزت به دوش مي کشيدش، مردي از تبار من است، از خون من.»
2- کم کم داشتيم به اين رويه خو مي گرفتيم که اخبار مربوط به فوتباليست ها را يا بايد از دل فلان ميهماني ناجور شنيد، يا در حاشيه فلان زد و بند و ساخت و پاخت غير انساني به دنبالش رفت. هنوز زمان زيادي از انتشار خبر شرم آور بازداشت دو ملي پوش سابق فوتبال ايران به جرم «مال خري» و معامله اموال دزدي نمي گذشت که گزارش کردند سر و کار فلان عنصر اخلاق مدار فدراسيون نيز با ميله هاي سرد و آهني زندان افتاده است. آرام آرام داشت باورمان مي شد که زير سقف کوتاه شده اين فوتبال، فقط کوتوله هايي نفس مي کشند که نه تنها به فراخور ستاره بودن شان گامي از جامعه جلوتر نيستند، بلکه اغلب مايه شرم و اعتراض هم ميهنان شان هم مي شوند.
در چنين بحبوحه زجرآوري اما، ناصر حجازي يک قصه تازه گفت؛ قصه اي از يک فوتباليست بزرگ قديمي که مي ميرد، اما حتي با مرگش هم به فوتبال مملکتش خدمت مي کند و ياد خيلي ها مي آورد که در گذشته اي نه چندان دور، مرداني روي اين مستطيل هاي سبز قدم مي زدند که مي توانستند درجه يک فوتبال باشند، اما در عين حال زبان خارجي بخوانند، فرهيخته شوند، قد بکشند، جنتلمني کنند و مايه اعتبار و آبرو لقب بگيرند. سايه نحس منشوري ها و ديگران چنان روي سرمان سنگيني مي کرد که يادمان رفته بود فوتبال اين مملکت هم مي توانست دکتر و مهندس و دانشمند داشته باشد، از ادب و وقار و متانت ستاره ها سود ببرد و در دلش يگانه گوهري مثل حجازي را پرورش بدهد. ممنون که يادمان آوردي ناصرخان؛ هرچند به قيمت جانت !
3- نه ديگر، استثنائا جايي براي شرم نيست. همه دارند از فوتبال حرف مي زنند، اما اين بار نه از دعواهايش يا بدفرهنگي هايش يا کج قلقي هايش. اين مرتبه حرف، حرف مردي است که توانايي هاي فني اش، متانت و صداقت و صراحتش، خانواده دوستي کم نظيرش، تحصيل کردگي اش، تواضع و مردم داري اش و از همه مهم تر، آزادگي و بي اعتنايي اش به راه هاي رايج کسب قدرت و مکنت، همه آدم هاي يک سرزمين را به ستايش واداشت. هنرپيشه ها به ديدارش شتافتند، فيلمسازان از کراماتش گفتند، شاعران برايش شعر سرودند، سياستمداراني که هرگز از او تعظيم و کرنش نديده بودند، برايش سوگنامه نوشتند و از همه مهم تر، ميليون ها همنوع، هموطن و همدردش يکپارچه اشک زلال شدند و پيش پايش به زمين چکيدند. وقتي تصوير ناصرخان را مي بينيم که عکس اغلب روزنامه هاي کشور شده و حتي مطبوعات غير ورزشي هم مجبور شده اند جاودانگي اساطيري اش را روي جلدشان قاب بگيرند، دوباره ته دلمان به اين فوتبال اميدوار مي شويم؛ اميدوار مي شويم که باز برايمان «حجازي» بسازد و سرافرازمان کند.
4- کسي چه مي داند، شايد اين رسم حيات ستاره هاي واقعي است که حتي پس از مرگ شان هم نور بتابند و روشنايي ببخشند. روحت شاد ناصرخان، سال ها بود که اينجا، کسي از «فوتبال» به نيکي ياد نکرده بود، اما کاش تو آخرين نفر از نسل بزرگمردان اين فوتبال نباشي؛ براي مان دعا بخوان اسطوره.
* رسول بهروش
شاید حجازی با رفتنش هم چون بودنش بر فوتبال ایران تاثیر گذار باشد.
شاید رفتن حجازی باعث بیدار شدن بعضی ها شود.
ناصر خان ما رفت، اما می شود دل دیگر پیشکسوتان را با بعضی کارها نشکست.
میشود ممنوع التصویرشان نکرد/
میشود قبل از مرگشان ورزشگاهی را بنامشان ساخت/
میشود...
بخدا می شود
اون دوست حقيري كه در مورد ناصر خان بد نوشته تقصيري ندارد چون او كوچك است و نمي تواند بزرگي بزرگان را ببيند
مثل اینکه خیلی ناراحتی که از خیل نامردمان این روزگار ! مردی مثل حجازی پیدا شد که غم مردم را داشت و مرد بود!
نکنه خودت هم ... هستی که ناراحت شدی !!
غم قفس جدا آنچه عقاب را پیر میکند پرواز زاغ های بی سرو پاست !
پیش کسوتان تیم پرسپولیس را دعوت ودربین دونیمه بازی مهم استقلال با تیمی دیگر در زمین دور افتخار زده و از آنان بوسیله تماشاچیان تیم رقیب تجلیل گردد و همینطور برای تیم استقلال در چنین مراسمی توسط تماشاچیات پرسپولیس .
تابوت اسطوره ها و قهرمانانمان را فقط در استادیم دور افتخار ننزنیم !!