۱ – چگونه مناقشه هستهای میان اصولگرایان افتراق ایجاد کرده است؟
۲ – آرایش نیروهای سیاسی در آستانه توافق هستهای به چه شکلی است؟
۳ – چگونه جلیلی و ظریف هر دو در ارکان حاکمیتی با هم زیست میکنند؟
۴ - چگونه نظام مسیر تفاوت از قطعنامه ۵۹۸ را در توافق هستهای پیمود؟
۵ – نابگرایی دوم با محوریت جلیلی چه ویژگیهایی دارد؟
۶- آیا همه اصولگرایان با بازتولید دوقطبی ۹۲ موافقند؟
جلسات استماع کمیسیون ویژه برجام نه فقط نشانهای از بلوغ سیاسی و
دموکراسی است که خود حاوی شکاف بزرگی است که در سیاست ایران رخ داده است؛
شکافی که گروهی از اصولگرایان را با اعتدالگرایان همرای کرده و گروه دیگر
از نیروهای راست سیاست ایران را در فاصلهای دور از باقی جریانهای
محافظهکار قرار داده است.
اکنون پرونده هستهای که عمری بیش از یک دهه دارد، آرایش سیاسی یک دهه اخیر
سیاست ایران را تغییر داده است. از ابتدای انقلاب تاکنون چندین شکاف کار
سیاست در ایران را پیش برده است:
۱ – خطامام – لیبرالها؛ که از ابتدای انقلاب تا تسخیر لانه جاسوسی و استعفای مهندس بازرگان کاربرد داشت.
۲ – خطامام – چپ التقاطی؛ از زمان روی کار آمدن بنیصدر تا برکناری او این شکاف میانه میدان سیاست ایران را تسخیر کرده بود.
۳ – انقلابیون مسلمان – مارکسیستها؛ که شامل جدال مسلمانهای انقلابی با
چریکهای فدایی، حزب توده و سایر گرایشهای مارکسیستی میشد.
۴ – جناح راست اسلامی – جناح چپ اسلامی؛ این شکاف که از اوایل دهه ۶۰ در
دولت انقلابیون بروز کرده بود به بهانه ردصلاحیتهای مجلس سوم کاملا علنی
شد. گرچه پیش از آن در دوگانه جامعه روحانیت / جامعه روحانیون و تشکلهایی
مانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با دو گرایش راست و چپاش ریشه داشت.
۵- جناح راست اسلامی – جناح راست مدرن؛ این شکاف پس از قرار نگرفتن
چهرههای مورد حمایت آیتالله هاشمی رفسنجانی در لیست جامعه روحانیت مبارز
برای انتخابات مجلس پنجم با تولد جناح راست مدرن تحت عنوان کارگزاران
سازندگی شکل گرفت.
۶ – محافظهکاری – اصلاحطلبی؛ این شکاف حاصل ائتلاف راست مدرن و چپ سنتی
در حمایت از سیدمحمد خاتمی تحت عنوان اصلاحطلبی در مقابل محافظهکاری
راستگرایان سنتی در انتخابات دوم خرداد ۷۶ و سالهای پایانی دهه ۷۰ است.
۷ – چپ مدرن – چپ سنتی؛ قدرت گرفتن حامیان مدرن محمد خاتمی منجر به تشکیل
حزب مشارکت بهعنوان چپ مدرن شد که این تغییر، مرز میان مجمع روحانیون و
حزب مشارکت را پررنگ کرد تا جایی که در انتخابات سال ۸۴، دوگانه معین /
کروبی نمادی از این مرزبندی شد.
۸ – اصولگرایی – اصلاحطلبی؛ این دوگانه از اوایل دهه ۸۰ پس از افول
اصلاحطلبی با برآمدن راستگرایان انقلابی معروف به آبادگران که از دل راست
سنتی بیرون آمده بودند شکل گرفت.
۹ – اصولگرایان نابگرا – اصولگرایان سنتی؛ پس از روی کار آمدن احمدینژاد
برخی اصولگرایان که شامل اصولگرایان سنتی و تحولخواه میشدند با او دچار
چالش شدند. وقایع سال ۸۸ هم به این شکاف اضافه شد تا در نهایت اصولگرایان
سومتیری راه خود را از سایر اصولگرایان جدا کنند و جبهه پایداری را متولد
سازند. فهرست مجزای پایداری در انتخابات مجلس نهم و حمایت آنها از سعید
جلیلی در انتخابات ریاستجمهوری یازدهم نماد این شکاف است.
اگر تاکنون تقریبا این ۹ شکاف کار سیاست را در ایران پیش برده اما امروز پس
از توافق هستهای آنچه در کمیسیون برجام میگذرد نشانهای از یک شکاف بزرگ
است؛ شکافی که پس از روی کار آمدن احمدینژاد میان اصولگرایان روی داد و
در نهایت به تولد اصولگرایان نابگرا انجامید، اکنون شکل دیگری بهخود
گرفته و بخشی از اصولگرایان سنتی را در کنار اعتدالگرایان قرار داده است.
تاجایی که شکاف دهم را میتوان اینگونه تصویر کرد؛
۱۰ – اصولگرایان سنتی – اصولگرایان نابگرا + تحولخواه ؛ اگر تا قبل از این
و در انتخابات مجلس نهم میشد امیدی به ائتلاف اصولگرایان از نابگرا تا
میانهرو و سنتی داشت اکنون در آستانه انتخابات مجلس دهم شعار «ائتلاف؛ از
جلیلی تا لاریجانی» شاید فقط شبیه یک تئوری میماند.
چنین شکافی خود را پس از حضور سعید جلیلی در جلسات استماع کمیسیون ویژه
برجام بیش از هر چیز نشان داد. آنجا که جلیلی در کنار دوست قدیمی و دست
راستش علی باقریکنی، در کنار مغز متفکر تیم هستهایاش حمیدرضا عسگری،
فریدون عباسی و همکار معتمدش جلال مهربان، تندوتیز به نقد برجام پرداخت تا
بر پیچیدگیهای سیاست در ایران افزوده شود که اگر حمایت علیاکبر ولایتی،
مشاور رهبر انقلاب از برجام برای برخی اتمام حجت موافقت نظام تلقی میشد
اینگونه مخالفت سعید جلیلی، فردی که اکنون سه حکم از رهبر انقلاب در شورای
عالی امنیت ملی، مجمع تشخیص مصلحت و شورای راهبردی روابط خارجی دارد بر
غامض بودن موضوع بیفزاید و این فرضیه را تولید کند که برجام داستان متفاوتی
از قطعنامه ۵۹۸ دارد. اگر آن روز کار جنگ با وجود نارضایتی برخی فرماندهان
پایان یافت و گلایه آنان هیچگاه به سطح آشکار نیامد اما اکنون تصمیم نظام
بر دوپاره بودن نظرها متمرکز شده؛ تا جایی که عباس عراقچی میگوید حاضر
است با تمام وجود از برجام دفاع کند و آن را یک افتخار میداند و سعید
جلیلی برخی از بخشهای برجام را موجب تحقیر نظام. چنین شکافی در سیاست
ایران بینظیر است. جالب آنکه صحبتهای سعید جلیلی نه در سخنرانی دانشگاهی و
گفتوگوی رسانهای که در جلسه ویژه برجام در عرصه رسمی سیاست و در پارلمان
صورت میگیرد.
سیاست در ایران به نقطه اوج پیچیدگی رسیده است. اما جالب اینجاست که اگر
در آمریکا چنین تضادی میان جمهوریخواهان و دموکراتها روی داده در ایران
این تضاد گسترهای از درون اصولگرایان تا اصلاحطلبان دارد. در کمیسیون
برجام، این علاءالدین بروجردی و حاجآقا ابوترابی هستند که سعید جلیلی را
نقد میکنند و در موضعی یکسان گرچه با ادبیات متفاوت از آقایان تاجگردون و
پزشکیان سخن میگویند؛ این تضاد در سیاست ایران شگفتیآور است.
اگر در سیاست آمریکا زوج کروکر – منندز در اتحاد جمهوریخواهان – دموکراتها
علیه برجام یگانه هستند اما در ایران لاریجانی –روحانی نمادی از اتحاد
میانهروهای دو جناح در سیاست ایران است. این تضاد شگفتیآور که ذیل شکاف
دهم رخ نمایی میکند سوالی است برای سیاستپژوهان؛ چگونه میشود از گلوی
جمهوری اسلامی دو صدا بیرون بیاید؟ چگونه میشود که هم کار اجرایی برجام در
ایران به پیش رود و هم محرمان نظام به سختی از آن انتقاد کنند؟ در خطاب به
اپوزیسیونهای سنتی نظام که به راحتی درباره جمهوریاسلامی حکم میرانند
باید گفت که نظام ایران پیچیدهتر از آن است که به آسانی حکمی دربارهاش
صادر کنید. پیچیدگی نظام در موضوع توافق هستهای نمونهای بینظیر از
حکومتداری است که برای سالها قابل پژوهش است.
اما این پیچیدگی که حاصل انعطاف نظام در مقابل مخالفان برجام است، مرور
آرایش سیاسی امروز ایران را لازم میسازد؛ این حق حیات سیاسی به دو گروه
منتقد و موافق که مشابهاش قبلا کمتر در موضوعات اساسی دیده شد. تاجایی که
تندترین انتقاد به بیانیه سعدآباد از جانب علی لاریجانی خود گویا حاصل یک
برنامه مدیریت شده بوده است. امروز اما شکافها فراتر از توهم مدیریت شدن
توسط حاکمیت است. اختلافها واقعی است؛ از فاجعه تا افتخار فاصلهای است که
سیاست ایران را درباره برجام فراگرفته است.
اکنون نیروهای سیای ایران را میتوان اینگونه تقسیمبندی کرد و نسبت آنان
با توافق هستهای را ذیل موافق رادیکال، موافق محتاط، مخالف رادیکال و
مخالف محتاط برشمرد (شکل شماره ۱ و شماره ۲ نمایانگر این دسته بندیهاست)
ابتدا اصولگرایان؛
۱- اصولگرایان محافظهکار یا راستگرا؛ این گروه خود به دو دسته جبهه
پیروان و حامیان علی لاریجانی تقسیم میشوند. در بین جبهه پیروان میتوان
مخالفان محتاطی چون محمدرضا باهنر و مخالفان رادیکالی چون منوچهر متکی
یافت. اما در مجموعه میانگین عمل سیاسی این گروه از آنان مخالفان محتاط در
قضیه برجام میسازد. در این میان البته شخصیت سیاسی نزدیک به راست سنتی
همچون علیاکبر ولایتی وجود دارد که از موافقان برجام محسوب میشود و موضعی
شبیه علی لاریجانی دارد. طیف علی لاریجانی با افرادی همچون ابوترابی، کاظم
جلالی، بروجردی و منصوریآرانی در فراکسیون رهروان از موافقان محتاط برجام
محسوب میشوند.
۲ – اصولگرایان میانهرو یا تکنوکرات؛ این گروه که در تشکلی مانند جبهه
عدالت و پیشرفت قابل ردیابی هستند و شخصیت اصلیشان را میتوان محمدباقر
قالیباف نامید به واسطه برخی اظهارنظرها از مخالفان محتاط برجام محسوب
میشوند. البته توسعهخواهی این نیروهای سیاسی موجب صدور این حکم میشود که
ریشه این مخالفت شاید بیشتر حوزه عمل سیاسی باشد تا حوزه گفتمانی.
۳ – اصولگرایان تحولخواه؛ این گروه از اصولگرایان که شامل جمعیت ایثارگران و
رهپویان میشوند مواضعی نزدیک به جبهه پایداری در نقد توافق دارند، گرچه
ادبیاتشان آراستهتر و ملیتر است. حضور علیرضا زاکانی در رأس کمیسیون
برجام به اهمیت این طیف افزوده است. این گروه هم از مخالفان رادیکال برجام
هستند.
۴ – اصولگرایان نابگرا؛ جبهه پایداری و سعید جلیلی از تشکلها و اشخاص مهم
این جریان هستند. این گروه مصداق مخالفت رادیکال با توافق هستهای هستند.
درباره آنها بیشتر سخن خواهیم گفت.
۵ – راست پوپولیست؛ طرفداران احمدینژاد گرچه خود در دوره ریاستجمهوری دهم
مدافع گفتوگو با آمریکا بودهاند اما اکنون از مخالفان سرسخت این توافق
محسوب میشوند.
اما اصلاحطلبان چگونه آرایشی دارند؛
۱ – اصلاحطلبان محافظهکار؛ این طیف شامل بنیاد امید ایرانیان با محوریت
محمدرضا عارف و ندای ایرانیان به سردمداری محمدصادق خرازی میباشند. آنها
را میتوان از موافقان رادیکال توافق هستهای دانست. مخصوصا ندای ایرانیان و
صادق خرازی را.
۲ – اصولگرایی نابگرا یا سوسیال دموکرات؛ این گروه به نمایندگی حزب اتحاد
ملت، عبور از مساله هستهای را وسیلهای برای گسترش توسعه سیاسی میدانند و
اساسا چندان همدلی با انرژی هستهای ندارند که شاهدش نظرات افراد نزدیک به
آنها و بیانیههای احزابی چون مشارکت و سازمان مجاهدین در سالهای میانه
دهه ۸۰ است. این گروه از موافقان رادیکال توافق هستند.
۳ – اصلاحطلبان لیبرال؛ دو حزب اعتدال و توسعه و کارگزاران سازندگی از
موافقان رادیکال توافق و اصلیترین حامیان حسن روحانی، دولتش و مذاکرات
هستهای هستند.
۴ – اصلاحطلبان سنتی؛ مجمع روحانیون مبارز یا همان چپ سنتی بهواسطه سابقه
برخی گرایشهای ضدامپریالیستی چندان وارد مساله هستهای نشد و میتوان آن
را از موافقان محتاط توافق نامید. آنها مانند دیگر اصلاحطلبان مرزبندی با
انرژی هستهای در مواضعشان دیده نمیشود.
اکنون اما به واسطه پدیده سیاست ایران که همان مخالفت اصولگرایان نابگرا
با برجام بهعنوان امری که در شورای امنیتملی مورد بررسی با نظر مساعد
قرار گرفته به بررسی این نیروی سیاسی و نسبت آنها با اصولگرایان میپردازیم
و به این سوال پاسخ میدهیم که واکنش و مواجهه اصولگرایان نسبت به این
مخالفتها باید چگونه باشد؟
اصولگرایان نابگرا گرچه ریشه در تولد آبادگران و تصاحب شورای شهر دوم
دارند اما تولد شناسنامهای آنها ۳تیر ۱۳۸۴ است. از سوم تیر ۱۳۸۴ تا آغاز
دولت دوم محمود احمدینژاد دوران ماهعسل سوم تیریها بود. تنها پس از
معاون اولی مشایی و بعد از قهر ۱۱ روزه بود که شکاف در میان سوم تیریها
علنی شد و آشکارا در سیاست ایران رخنمایی کرد. دوران فترت نابگرایی اما
چندان طول نکشید. جبهه پایداری دومین فرزند نابگرایی بود که قبل از
انتخابات مجلس نهم متولد شد. اگر محمود احمدینژاد را نیای نابگرایی
بدانیم نمیتوانیم از شیخ این نابگرایی، آیتالله مصباحیزدی بگذریم که
واضع تئوری «خلوص» و «نابگرایی» در سیاست است. او که اختلافش با دیگر شیخ
اصولگرایان، محمدرضا مهدویکنی در فاصله سالهای ۹۰ تا ۹۲ شهره عام و خاص
شد؛ اختلافی از خلوص تا وحدت. چهره دوم نابگرایان اما سعید جلیلی است. کسی
که ابتدا خود به صحنه آمد و گرچه همچون باقری لنکرانی حاصل شورای فقاهتی و
شورای مرکزی پایداری نبود اما در انتخابات یازدهم ریاستجمهوری نابگرایی
دوم را کامل کرد. نابگرایی دوم حاصل زوج مصباح –جلیلی حول محور
پایداری بود. گرچه در این میان نمیشود جلیلی را مساوی پایداری دانست چه
آنکه رفتار و منش جلیلی برعکس استراتژی او، محافظهکارانه است و این ادبیات
و منش او را متفاوت از پایداری میسازد. ضمن آنکه او هرگز مقید به اطاعت
از پایداری همچون یک عضو نیست. با این حال جلیلی و پایداری را فعلا راه
مفارقتی نیست.
برخی شاخصههای نابگرایان اما تقریبا یگانه است. آنها را مرور میکنیم؛
۱ – اعتقاد به ولایتمطلقه فقیه
۲ – تفسیر اسلامگرایانه از جمهوری اسلامی و تاکید بر عنصر جمهوری به مثابه بیعت در آرای آیتالله مصباح یزدی
۳ – تاکید بر مقاومت به جای تعامل و به تعبیرشان سازش با غرب
۴ – تاکید جدی بر استکبارستیزی
۵ – مخالفت با توسعه غربی و روند مدرنیزاسیون
۶ – تاکید بر آرمانگرایی و مخالفت با عملگرایی در سیاست
۷ – تاکید بر نابگرایی و خالصسازی میان نیروهای سیاسی
۸ – تاکید بر نص و سخنان رهبری و مبنا قرار ندادن کدهای افراد نزدیک به رهبری
۹ – تاکید بر اقتصادی مقاومتی و درونزا
۱۰ – تاکید بر توزیع مجدد درآمد و محوریت عرضه
۱۱- تکلیفگرایی
۱۲ – موافق دخالت دولت در عرصه اقتصاد
۱۳ – موافق دخالت دولت در عرصه فرهنگ و اجتماع
با این تفاسیر اصولگرایان نابگرا فعلا به پدیده سیاست ایران تبدیل شدهاند
و سیاست ایران این ظرفیت را در خود ایجاد کرده که پذیرای همزمان ظریف و
جلیلی باشد. این بلوغ نشانه روشنی از رفتاری دموکراتیک است. چنین ظرفیتی
را پرونده هستهای ایران ساخته. مناقشه هستهای بازیگران ساکت در موضوع
برجام را هم از بازی خارج کرده است تا جایی که سیاستمدار ساکت و خاموش در
زمینه برجام را مردم در میدان سیاست به حساب نمیآورند.
اصولگرایان نابگرا اما اکنون تبدیل به بازیگر موثر این بلوغ سیاسی
شدهاند. گرچه اصلاحطلبان پخش مباحثههای مجلس را لطفی در حق خود میدانند
که از رای اصولگرایان میکاهد اما فراتر از آن پخش جلسههای استماع، خدمتی
است به توسعه سیاسی در ایران. با این فرض که هزینه شکست سیاسی در کشورهای
توسعه یافته حذف دائمی نیست. همانگونه که نفع برد در عرصه سیاست ابدی
شدن نیست. سیاست عرصه برد و باخت است نه عرصه حذف و خاموشی. بازیگر سیاسی
همانگونه که آماده برد است ظرفیت شکست را هم دارد. مردم ما هم از پی برجام
میآموزند که همه اصولگرایان مانند هم نیستند. میتوان اصولگرایی مخالف
توافق هستهای بود مثل جلیلی و زاکانی و میتوان موافق آن بود مثل ولایتی و
لاریجانی. اصولگرایان نابگرا اما در این میان بذر خود را بیشتر برای سال
۹۶ و بعد از آن میکارند تا انتخابات مجلس. آنان معتقدند تحریمها لغو
نخواهد شد و ممکن است چالش اقتصادی در سال ۹۶ گریبان دولت را بگیرد.
نابگراها بازی خود را دارند؛ فراتر از بازی سایر اصولگرایان.
آنها در بیان عقاید خود صریح و مستقیم هستند. حرف آخر را همان اول میزنند و
ابایی از مخالفت بخشهایی از افکارعمومی با عقایدشان ندارند. آنها برعکس
سایر اصولگرایان حتی ابایی از بازتولید دوقطبی ۹۲ هم ندارند.
اکنون اصولگرایان هر یک راه خود را میروند. راه جلیلی و لاریجانی یک
سرانجام ندارد. حسین فدایی هم که شعار ائتلاف این دو را میدهد باید
بپذیرد که شکاف دهم در سیاست ایران شکل گرفته و باید مانند جمهوریخواهان
آمریکا یک تیپارتی را درون حزب باور کرد - که البته این به معنای مرزبندی
جدی و مهم است و نه به معنای عدم ائتلاف که ائتلاف رسم عقلانیت در
سیاستورزی است. می شود در برجام باهم اختلاف داشت اما برای ماندن درعرصه
رسمی سیاست باید با یکدیگر ائتلاف کرد. این ائتلاف شاید آخرین فرصت برای
مقابله با شکاف ذکر شده باشد. اگر خود اصولگرایان باور کنند، مردم هم
خواهند پذیرفت. اصولگرایان دیگر شبیه هم نیستند. آنها هم لاریجانی دارند هم
جلیلی.