پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : راننده ارابه شیطان که با فریادهای دختر جوان تحت تعقیب خودروی پلیس قرار گرفته بود در تله تصادفی زنجیرهای از فرار ناکام ماند.
راننده پژوی نقرهایرنگ، حوالی خیابان آزادی پایش را روی پدال گاز
گذاشت و از دیگر خودروها سبقت گرفت، چراغ قرمز را با سرعت پشتسر گذاشت و
همه دیدند دختر جوانی در صندلی جلوی خودرو نشسته و فریاد میزند.
راننده 25 ساله که داخل خودرو با دختر جوان درگیر بود، ناخواسته دست به
حرکات نمایشی زد و وقتی ماموران پلیس دیدند پژو به صورت زیگزاگ و خطرناک
حرکت میکند به تعقیب سرنشینان آن پرداختند.
ماموران پلیس آژیرکشان به پژوی نقرهایرنگ نزديك شدند و فریادهای دختر جوان را که در صندلی جلو نشسته بود، شنیدند.
راننده 25 ساله، چراغگردان پلیس را از آینه خودروی خود دید و پایش را روی پدال گاز گذاشت.
تعقیب و گریز آغاز شد، دستور ایست پلیس از بلندگوي خودروی ماموران
شنیده میشد ولی راننده ارابه شیطان به دستورهای پلیس توجهی نکرد و به سرعت
گریخت.
عقربهها ساعت 9 شب را نشان میداد که پسر جوان سایه پلیس را هنوز پشت
خودرویش میدید. وی که ترسیده بود، وقتی قصد داشت از چراغ قرمز عبور کند
با خودروهای دیگری تصادف کرد و 3 رهگذر را زیر گرفت.
پژو متوقف شد و پسر جوان در حالی که میخواست فرار کند خود را در
محاصره پلیس دید. دختر جوان نیز که بشدت گریه میکرد به کلانتری 108 نواب
انتقال یافت.
«سهراب» پسر 25 ساله در بازجوییها گفت: من مدتها بود به این دختر
علاقه داشتم، هر بار با ترفندی به وی نزدیک میشدم تا پیشنهاد ازدواج بدهم
ولی «نازنین» با دیدن من پا به فرار میگذاشت و به هیچوجه نمیخواست با
من صحبت کند.
چندینبار سد راهش شدم تا با او درباره آیندهمان حرف بزنم ولی هربار با داد و فریادهای او مواجه میشدم.
خسته شده بودم، دوستش داشتم، دختر آرزوهایم را در نازنین میدیدم تا
اینکه نقشه ربودنش را کشیدم. خودروی پدرم را برداشتم و جلوي خانهشان کمین
کردم. ساعت 7 شب بود، وقتی از خانه بیرون آمد نزدیکش رفتم و به بهانه اینکه
این بار دفعه آخر است که سد راهش میشوم وی را به داخل خودرو کشاندم، درها
را قفل کردم و پایم را روی پدال گاز گذاشتم. باورش نمیشد، ترسیده بود و
با داد و فریاد قصد داشت خودرو را متوقف کند. جنون به سراغم آمده بود، چیزی
نمیدیدم و فقط به نقشهام فکر میکردم؛ میخواستم به جای دوری برویم تا
دست کسی به ما نرسد.
وقتی خودروی پلیس را پشت سرمان دیدم سرعتم را زیاد کردم، هرگز تصور
نمیکردم به این زودی گرفتار شوم، میخواستم زندگی جدیدی را آغاز کنم.
وقتی با چراغ قرمز روبهرو شدم توجهی نکردم، به مسیرم ادامه دادم که با چند خودرو برخورد کردم و متوقف شدم.
پس از ادعاهای این راننده آدمربا، دختر جوان به دادسرای هاشمی مراجعه کرد و به طرح شکایت پرداخت.
نازنین به قاضی پرونده گفت: مدتها بود که از دست سهراب آرامش نداشتم،
مانند سایهای مرا تعقیب میکرد. میترسیدم کار دستم بدهم، نمیخواستم
خانوادهام بویی از این ماجرا ببرند، وقتی روز گذشته گفت که میخواهد برای
آخرینبار با من صحبت کند، اعتمادم را جلب کرد و سوار خودرویش شدم، ناگهان
دیوانهوار در خیابانها به حرکت درآمد، ترسیده بودم، از مردم کمک
میخواستم كه نجاتم دهند تا اینکه پلیس از راه رسید و خودروی او را با
تعقیبوگريز متوقف کرد.