هيچکس! بيچاره مردم. فقط يه مددکار آمده به دروغ ميگويد: «40تا سرعت
داشته، گفتم آره با 40 تا سرعت چنين اتفاقي ميافتد. الان سعيده را بردند
اسکن کنند. مردم ريختند راننده را کتک بزنند، فرار کرده است.»
ميپرسم: «يعني راننده طوريش نشده؟»
جواب ميدهد: «نه. سالم است. با جون مردم بازي ميکنند. دعا کنيد انشاءالله خوب شود بهحق فاطمه زهرا.»
ميگويم: «انشاءالله»
از خانم مسن ميخواهم ضبط کوچک خبرنگاريام را د ر آستينش بگذارد و به
سراغ سعيده برود اما سعيده مريضاحوالتر از آن است که بتواند حرف بزند.
همراه مصدوم بعدي را پيدا ميکنم. مردي ميانسال است. ميگويد: «اتوبوس در
پيچ سرعتش زياد بوده است. شانس آوردند مسافرانش کم بودند و وسط روز بوده
است. حدود 20، 30 نفر. اگر ساعت پرتردد بود، تعداد کشتهها خيلي بيشتر
ميشد. چون مسافران همه نشسته بودند و در پيچي که از آزادگان ميخواسته
بپيچد در حکيم سرعت خيلي بالا بوده است. نتوانسته کنترل کند و اتوبوس
برگشته و مسافران همه ريختهاند رويهم برخي زير اتوبوس و برخي داخل
اتوبوس.»
- مصدوم شما چندسالش است؟
جواب ميدهد: «48سال. از نظر ظاهري بعضي جاهايش پارگي دارد و کوفتگي. حالش خوب است شانس آورده است.»
از انتهاي بلوار کشاورز راهي بيمارستان شريعتي گيشا ميشوم. چند دقيقهاي
در اورژانس ميچرخم. بالاخره سراغ يکي از پرستاران میروم و ميگويم: «من
خبرنگارم اما اگر حراست بفهمد همکاري نميکنند. چندتا مصدوم به اينجا
آوردهاند؟» ميگويد: «يکي. خانمي باردار است که ما از نظر ارتوپدي چک
کرديم مشکلي ندارد و اما وضعيت بچهاش مشخص نيست و در انتظار ويزيت دکتر
زنان است. دعا کنيد مشکلي نداشته باشد.» به سراغ حراست ميروم و باز از در
صداقت درميآيم. ميگويد: «بيمار الان همراهش اينجا نيست. پدرش اينجا بود
که رفته.» و حوالهام ميدهند به مديريت حراست و آنها به ادارهکل
روابطعمومي بيمارستان علومپزشکي و وزارتخانه. انگار بازهم به در بسته
خوردم. در دلم دعا ميکنم بچه زن باردار خوب باشد و راهي بيمارستان
رسولاکرم(ص) ستارخان ميشوم. جايي که شنيدهام دو نفر از بيماران را به
آنجا اعزام کردهاند. بدون معرفي و پرسوجو وارد اورژانس ميشوم. سالني
بزرگ پر از بيماران. به سراغ پزشک ميروم به آرامي ميگويم: «من خبرنگارم
اما اگه ماموران حراستتان متوجه شوند من را بيرون ميکنند. ميخواهم با
مصدومان حادثه واژگوني اتوبوس صحبت کنم.» ميگويد: «بايد به اتاق سبز
اورژانس بروي.» مردي درشتهيکل با کبودي و پيراهن خوني پارهپاره حدودا
40ساله يکي از مصدومان است. همراهش دارد پيراهنش را عوض ميکند. در انتظار
ترخيص است. ناي حرفزدن ندارد. به آرامي ميگويد: «خيلي کمرم درد ميکند.
دوتا هليکوپتر آمدند مريضهاي بدحال را بردند و ما را با ماشين اورژانس
آوردند. چي بگم. اتوبوس سرعتش بالا بود. در پيچ چپ کرد. اگر سرعتش بالا
نبود که پيچ را رد ميکرد. چيز واضحي است. 20، 30 تايي بوديم. يکدفعه
راننده پایش را گذاشت روی گاز و سرعت را بالا برد. سمت راننده برگشت.
اتوبوس خوابيد و مسافت زيادي کشيده شد روي زمين. وضعيت خيلي بدي بود.»
همراه بيمار بعدي ميگويد بيمار پدرخانمش است. پيرمردی 53ساله. به سراغش
ميآيند، ميگويند احتياج به نخ بخيه است. بايد تهيه کند. پيرمرد داخل اتاق
پانسمان است. داخل اتاق ميشوم پيرمرد نيمههوش است. با صورت و بازوي
خونين.
محل اصلي اعزامها بيمارستان فياضبخش است. جاده تهران – کرج؛ جايي که 19
مصدوم حادثه را اعزام کردهاند. يکيشان فوت کرده. آنيکي دختر 28سالهاي
بوده که صورتش تقريبا از دست رفته. در اثر تماس با آسفالت و بريدگيهاي
عميق شيشه و خانوادهاش به بيمارستان آتيه بردندش به اميد بازيافتن چهره.
روابطعمومي سازمان تاميناجتماعي همکاري خوبي ميکند هم براي مصاحبه با
مصدومان و هم رييس بيمارستان. هرچه «نه» از دهان حراست و روابطعموميهاي
بيمارستانهاي علومپزشکي ميشنيدم، اينجا تبديل به روي گشاده براي همکاري و
پاسخدادن ميشود. وارد بخش اورژانس ميشوم. در سالني دو آقا و پنج خانم
با شکستگيهاي متعدد از حادثه واژگوني اتوبوس حضور دارند. حال يکي از
آقايان که مردي 40ساله با بيني شکسته و رد خون روی صورت است، از ديگران
بهتر است. ميگويد: «فعلا خوبم. چپ کرد. سرعت ميومد يکهو واژگون شد.»
مردي از پشت پرده تخت کناري ميگويد: «سرعت، خانم سرعت بلاي جانمان شد.»
پرده را که کنار ميزنم، شوکه ميشوم. دو دستش شکسته و خوني است. صورتش هم
مالامال خون است. پوست بالاي سرش را به زور پانسمان نگه داشتهاند. آقاي
يوسفي ميگويد: «توي اتوبان سرعت گرفت. بعد آمد سر پيچ انگار که يادش آمد
بايد بپيچد. يکهو پيچيد. نزديک بود با يک پژو تصادف کند. آنجا آب هم ريخته
بود و ليز خورد و واژگون شد. ديگر همه روي زمين کشيده شديم. برخيها زير
اتوبوس ماندند.»
- شما چطور شديد؟
- من سرم و دستهام.
- از رسيدگي راضي هستيد؟
- بله. راضي هستيم پيگير هستند. اما اين رانندهها، بايد رانندهها بيشتر
مراقب باشند. نميدانم در بحث حقوق و مسافرشان چه تاثيري دارد. اينهمه
سرعت ميروند که چه شود؟ من بعد از سالها اولينبار بود سوار اتوبوس شدم و
اين هم نتيجهاش.
وضعيت خانمها بدتر است. شکستگيهاي متعدد دارند. از هشت کشته، هفتنفرشان
هم خانم بودند. اينطور که پليس راهور گفته بخش پشتي اتوبوس نقصفني هم
داشته است. نقص فني که در کنار سرعت غيرمجاز بلاي جان مسافران شده. بهخصوص
مسافران قسمت پشتي، زنان.
سايه 20ساله است. دختري کمي فربه. نالان از درد. ميگويد: «پايم را آتل
بستند. اتوبوس چپ شد. شيشههايش شکست. دو آدم افتادند روي پاي من.
نميتوانستم تکان بخورم. بقيه همه خوني بودند. قابلتشخيص نبود.»
بيمار بعدي دختر جوان 21، 20ساله به نظر ميرسد ميگويد: «من از شهرک
راهآهن ميروم به قلهک دانشگاه. همين که سوار شدم و ايستگاه دوم را رد
کرديم، اينقدر سرعت بالا بود نتوانست کنترل کند. ماشين چپ کرد. من کتفم
شکسته. ماشين ملق زد و ما هيچکاري نميتوانستيم بکنيم. من پرت شدم از
اتوبوس بيرون. پايم زير اتوبوس گير کرد. بعد ديدم دونفر کنارم مرده بودند.
سر نداشتند. مغزشان ريخته بود روي زمين. دختر جوان بودند. بعد آتشنشاني
آمد، اتوبوس را بلند کردند و اورژانس آمد و ما را منتقل کردند اينجا.»
تخت کنارياش خانمي 50ساله است. مادر پيرش کنار تختش ايستاده. صورتش بخيه
خورده و سرش آسيب ديده. مادرش ميگويد: «دخترم 52ساله است. از خانهاش
ميآمده برود آرايشگاه. سرکارش. الان صورتش بريده شده. چهارتا از دندههايش
هم شکسته است. خیر نبيند اين راننده دختر من نانآور خانه بود.»
بيمار بعدي مريم 27ساله است. از چيتگر ميرفته شريعتي براي بستري فرزندش
در بيمارستان. ميگويد: «شانهام شکسته. کمرم و لگنم ضربه ديده است. من سمت
مردان کنار شوهرم نشسته بودم. اتوبوس از يک پژو سبقت گرفت رد شد. اول
نزديک بود با آن تصادف کند. بعد آمديم آزادي با سرعت زياد ليز خورد. سه تا
ملق پشتسرهم خورد. من و بچهام و شوهرم افتادیم وسط و مردي که سرش از بدنش
جدا شده بود، افتاد جلوي پاي ما. شوهرم با دادوبيداد من و بچهام را کشيد
بيرون و بعدش نميدانم چه شد.»
از فياضبخش بهسمت روزنامه ميروم با اين تصور که هرکدام از نزديکان من
هم ميتوانست مسافر اتوبوس خط شريعتي - چیتگر باشد. مسافر اتوبوس که مرگ
حمل ميکرد، مصدوم اتفاقي نادر که توجيهي ندارد. اين نخستينبار نيست که
اتوبوسهاي سامانه حملونقل عمومي قرباني ميگيرند. قربانيان قبلي عابراني
بودند که توسط اتوبوسهاي خطوط تندرو زير گرفته ميشوند اما اينبار مرگ
درون اتوبوس انتظار مسافراني را ميکشيد که حملونقل عمومي ارزان، پاک و
ايمن را براي رفتوآمدشان انتخاب کرده بودند.
شرکت خصوصی رو با اشد مجازات روبرو کنید
رئیس اتوبوس های شهری تهران باید استعفا بده
اگه واقعا دنبال مقام و منسب نیستن باید این کار رو بکنن
خدا روحشون رو شاد کنه
به خانوادشون صبر بده
بابا شما مسلمونید حداقل به خانواده قربانیان دروغ نگید و شونه خالی نکنید وای به وقتی که اعتمادی دیگه نباشه آبی که رخته شد دیگه جمع کردنش سخته برادران من