پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : روزنامه «قانون» در مطلبی با عنوان « چوب حراج به حیثیت علم و عالم زده اند» به معضل فروش پایان نامه دانشگاهی در میدان انقلاب پرداخته و شیوع مدرک گرایی را به جای علم آموزی، دلیلی بر کاهش رونق کتابخوانی دانسته است.
[مدرکت چند؟]
نویسنده با بیان مشاهدتش از وضعیت کتابفروشی های حوالی میدان انقلاب آورده است: ... چراغ کتابفروشی های انقلاب هر روز کم سوتر از روز گذشته می شود .
به نظر می رسد که جز دانشجویان ، آن هم برای کتاب درسی و کمک درسی ! بقیه با کتاب قهر کرده اند .
در کمتر کتابفروشی ای یکی دو تا مشتری دیده می شود.
کتابفروش های بسیاری را می شناسم که در همین سال های اخیر ورشکسته شدند .
در عوض ساندویچی های انقلاب پر از مشتری است .
سرتاسر خیابان و به خصوص اطراف دانشگاه را آگهی های جور واجور پایان نامه نویسی ، مقاله ISI و پروپوزال پر کرده اند .
هر چی می خواهی ! البته هر چیزی قیمت خودش را دارد.
در تماس با تعدادی از شماره ها که همه آنها هم اطراف میدان انقلاب هستند، می فهمم که برای دکتر و مهندس شدن نیازی نیست که دود چراغ بخوری ، حتی دانشگاه بروی !
می توانی مثل همان دارندگان مدارک کیلویی دکترای آسیای مرکزی ( تاجیکستان ) و قفقاز ( باکو) ، در خانه ات در تهران بنشینی و حتی مدیر کل و سمت اداری بالا داشته باشی !
ولی اسمت در دانشگاهی که هزاران کیلومتر دورتر از توست ، به عنوان دانشجوی دکترا و منتظر دکتر شدن در لیست باشد !
در انقلاب هر کار دانشگاهی که داشته باشی را ظرف یک ساعت برایت انجام می دهند .
مقاله ، تحقیق ، پایان نامه ، چاپ مقاله و حتی در نشریات بین المللی ، و با قیمتی باور نکردنی است برایت برنامه نویسی هم می کنند به هرزبانی که بخواهی !
مهم نیست که مثلا از رایانه چیزی می دانی یا نه ! مدیریت که نیازی به علم ندارد ، ارتباطات هم نیازی به کلاس ندارد ، تا چه رسد به سواد ، فقط کافی است با چند نفر ˈ ارتباطˈ داشته باشی !
دوستی می گفت: مدتهاست عادت کرده ام به میوه فروش همسایه نخندم وقتی آنهایی را که کت و شلوار دارند «دکتر» و آنهایی را که اسپورت می پوشند «مهندس» صدا می زند.
او جامعه را بهتر می شناسد.
حتماً او هم می داند که هزینه دکتر و مهندس شدن، گرفتن یک تاکسی به مقصد میدان انقلاب است.
دیگر، به حسابدار شرکتمان نمی خندم که می گوید: درسته است دیپلم دارم. اما دیپلمم قدیمی است! او فرق دیپلم جدید و قدیم را خوب فهمیده .
دیگر می دانم که چرا، یکی از آشنایانم که سمت بالای اقتصادی در یک سازمان دارد، نمی تواند «اصل» و «بهره» وامی را که پرداخت می کند، جداگانه محاسبه کند.
می دانم که چرا می گوییم: «فارغ التحصیل!»
ما مردمی شده ایم که تقلب می کنیم. دانش معامله می کنیم. عنوان می خریم. اقتصاد ایرانی، صنعت ایرانی، فرهنگ ایرانی، تاریخ ایرانی، ادبیات ایرانی. همه و همه را می توانیم صفحه ای 1500 تومان بخریم و خوشحال باشیم که مدرکمان را با کمترین وقت و هزینه گرفته ایم.
اما فراموش می کنیم ، در جامعه ای زندگی می کنیم که سایر کالاها و خدمات نیز، به احتمال زیاد توسط کسانی به ما ارائه می شود که دانش خود را از همین میدان، شاید کمی بالاتر یا پایین تر، خریده اند!
*رئوف پیشدار