پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : در جامعه ما برخي اعمال ورفتار از نظر شرعي توسط فقيهان عاليقدر
حرامانگاري شده ومردم مومن مقيد به ترك آنها هستند به ويژه گناهاني كه در
شريعت ممنوع و براي ارتكاب آنها ضمانت اجرايي مجازاتهايي تحت عنوان حدود
يا تعزيرات تعيين شده است. اين دسته اعمال بسيار كبير و پراهميت شناخته
ميشوند. مثلا شرابخواري در شريعت حرام است و شارب خمر به مجازات 80 ضربه
تازيانه توسط قاضي صالح محكوم ميشود. اين گناه بسيار بزرگ جلوه ميكند و
البته بايد مومن هرگز مرتكب آن نشود. اما بسيار اعمال هستند كه هرچند
حرامند ولي چون براي آن اعمال مجازات حدي يا تعزيري وضع نشده گويي براي
مردم از اهميت چنداني برخوردار نيستند. مثلا دروغ گفتن از محرمات كبيره است
ولي چون تاكنون ديده نشده كه شخصي را به خاطر دروغ گفتن بر سر چهارراه و
ميادين عمومي به پشت دراز كنند و بر تنش تازيانه بنوازند گويي اين عمل از
چنان ممنوعيتي برخوردار نيست. در حالي كه به موجب حديثي كه از نظر اعتبار
فقهي بسيار صحيح و معتبر است دروغ گفتن گناهش بدتر از مشروب خوردن است. اين
حديث را شيخ انصاري در كتاب شريف مكاسب بخش محرمه نقل فرموده است: امام
باقر (عليهالسلام) فرمود:
(انّالله عزّوجلّ جعل لِلشّرِ أقْفالاً و جعل مفاتيح تِلْك الْاقْفالِ
الشّراب، والْكذْبُ شرُّمِن الشّرابِ) (وسائلالشيعه، ج 8 ، ص572 ؛ اصول
كافي، ج 2 ، ص 3339 ، حديث 3 )
خداوند متعادل براي شرور و بديها قفلهايي قرار داده و كليد آن قفلها
شراب است ولي دروغ از شراب هم بدتر است!!!. مفاد اين حديث شريف به وضوح
نشان ميدهد كه در فضايي اين كلام درربار از امام(ع) صادر شده كه دقيقا
همين اتفاق رخ داده بوده و آن بزرگوار با كوچك شماري دروغ توسط مردم متدين
روبهرو بودهاند.
مردم متديني كه به يقين لبشان هرگز به جام مشروب نزديك نميشده و از آن
گناه هراس داشتهاند ولي گويي به آساني دروغ ميگفتهاند. امام (ع) با بيان
شريفشان نميخواهند بفرمايند شرب خمر گناه ندارد ميفرمايد گناه بسيار
بسيار مهمي است حتي كليد ساير گناهان است و به قول آن شاعر دوره قاجار:
جامي دو بنوشيد و چوشد خيره زمستي
هم خواهر خود را زد هم كشت پدر را
اي كاش شود خشك بن تاك و خداوند
زين مايه شر حفظ كند نوع بشر را
مراد اين حديث منقول از امام باقر (ع) ضمن بزرگ شمردن گناه مشروبخواري،
اهتمام به زشتي دروغ است. خداوند رحمت كند همه علماي گذشته را.
خاطرهيي دارم از مرحوم استادم آيتالله حاج شيخ مرتضي حائري يزدي
اعليالله مقامه روزي پس از اتمام درس اصول فقه طلاب از ايشان خواستند چند
جملهيي موعظه فرمايند. ايشان با قرائت همين حديث شريف سخن را آغاز كردند و
در توضيح آن فرمودند راز اين نكته روشن است زيرا اين همه دينسازيها، جعل
حديثها، رياكاريها، حقهبازيها را مشروبخواران نكردهاند، دروغگويان
كردهاند! خدا ايشان را غريق رحمت قراردهد كه آنچه ما در زندگي ايشان
مشاهده كرده بوديم گويي همه رذايل را در حقهبازي، رياكاري و دروغگويي
ميدانست. به هرحال شاهد اين استخفاف وكوچك شماري دروغ در ميان ما همين است
كه اگر براي مثال امروز كه ايام انتخابات است شخصي خود را نامزد كند ولي
درباره او گفته شود كه ديدهاند او در مجلسي لب به پيالهيي زده و جرعهيي
نوشيده است، به يقين مردم اورا منفور و شوم ميخوانند و نقشههاي رويايي او
را نقش بر آب ميكنند و داغ نشستن بر كرسي رياست بر دلش مينهند هرچند در
بيان و بنان قوي، در چاپلوسي و ملق مشاربالبنان باشد. مراجع نظارتي هم با
قاطعيت وي را مردود اعلام خواهند كرد و البته بايد با چنين شخصي چنان كنند و
مادام كه توبه وي به اثبات نرسيده سمتهايي كه مستلزم عدالت است نصيب وي
نگردانند. اما سوال من اين است كه آيا همين برخورد با ارتكاب دروغ هم
ميشود؟ آيا چنانچه شخصي كه نامزد انتخابات شده با نشانههاي دال بر صلاح
ظاهر وجلاب انظار عوام مردم را به راي دادن دعوت كند و در پرونده
زندگانياش هرگز قدح، صراحي، پياله و جامي نگاشته نبوده ولي همه ميدانند
كه در سوابق كاري وي به كرات در ملاعام مطالب غيرمنطبق با واقع از زبانش
جاري شده است يا در سخنرانيهايش آمار غيرواقعي ارائه داده است، در
زندگينامهاش چندين دروغ به چاپ رسانده است، آيا صرفا به همين جهت مردم او
را ناشايست ميخوانند؟ فكر نميكنم. البته اشتباه نشود اينجانب به هيچوجه
طرفدارجرمانگاري اعمالي همچون دروغ و غيبت نيستم زيرا چنين فكر ميكنم كه
جامعه از افزون شدن جرايم از رهگذر تبديل اخلاقيات به قانون و مساوي كردن
جرم كه عنواني حقوقي است با عمل حرام كه عنواني است شرعي و ضمانت اجرا
قراردادن مجازات دنيوي براي همه محرمات الهي، خيري نصيبش نميشود و تجربه
سالهاي اخير اين واقعيت را به اثبات رسانيد. به يقين اگر انسانها وجدان
مذهبي بيابند، و ان ربك لبالمرصاد را لمس كنند و خداترس شوند ضمانت
اجرايياش بيش از سيخ و درفش ويرغوي ديوان و حاكم دنيوي است. مجازات دنيوي
آخرالدوا است. آنچه ميخواهم بگويم اين است كه محرمات الهي وگناهان
كبيرهيي مانند دروغ صرفا به خاطر آنكه جرمانگاري نشده و عذاب دنيوي براي
آن منظور نگشته، نبايد با موجبات استخفاف وكوچك شماري حقير وناچيز شمرده
شود. استخفاف دروغ چند جهت دارد يكي از جهات همين است كه براي آن مجازات
تعيين نشده و ما مردم خيال ميكنيم اين به جهت كوچكي گناه است، درحالي كه
چنين نيست.
جهت ديگر آنكه برخي شايد چنين گمان دارند كه دروغ حرام، دروغ مضر وموجب
خسارت به ديگران است درحالي كه زشتي دروغ امري فينفسه است خواه به كسي
زياني برساند و خواه نرساند. زيرا دروغ همواره زيان رسان است و زيانش كلان
است نه خرد. بحران بياعتمادي در جامعه ناشي از همين امر است. شگفتا! در
مراجع روايي حديثي از رسولالله (ص) وارد شده كه حاوي مفهومي بسيار سنگين و
مسووليتساز است. نقل است كه آن حضرت در شب زفاف با خديجه كبري (س) براي
پذيرايي از خانمهايي كه قرار بود عروس را براي آوردن به خانه شوهر همراهي
كنند قدحي از شير تهيه كرده بودند. خانمها آمدند و عروس را آوردند و اندكي
نشستند حضرت فرمودند بفرماييد شير تناول كنيد. به هريك كه تعارف ميشد در
پاسخ ميگفتند: ميل ندارم. چند نفركه اين جمله را تكرار كردند رسول اكرم(ص)
فرمودند: لا تجمعن جوعا ونارا- يعني گرسنگي را با آتش براي خود فراهم
نسازيد! يعني اگر در واقع مايل به شير خوردن باشيد ولي از روي تشريفات يا
شرمساري بگوييد ميل ندارم اين دروغ است و شما از اين رهگذر آتش دوزخ را
براي خود فراهم ساختهايد؟ جهت ديگر در تعارض قرارگرفتن با
مصلحتانديشيهاي شخصي است كه بلافاصله با جمله سعدي كه گويي اين شاعر
اشعري مذهب مرجع همه مردم شده «دروغ مصلحتآميز به راست فتنهانگيز»
همهچيز را روا ميكنيم. البته گناهي متوجه جناب سعدي نيست، با كمال تاسف
اخيرا در يكي از رسالههاي خودمان نيز ديدم كه به خوانندگان با صراحت آموزش
عملي ميدهد كه اكثر اعمال زشت اخلاقي نظير دروغ، تهمت، حتي اشاعه فحشا كه
از كثيفترين و قبيحترين اعمال است در صورت مصلحت مجاز ميشود. مشكل اين
مصلحتانديشي خردنگري مصلحتانديشان است. مصلحتانديش بايد كلان بنگرد نه
خرد. بايد بر طارم اعلي نشيند نه آنكه فقط پيش پاي خودرا ببيند و به راحتي
حكم جواز بر كردارزشت دروغ صادر كند. مصلحتانديشي با نفعنگري متاسفانه
اشتباه ميشود. ممكن است از دروغ گفتن نفعي سريعالوقوع عائد دروغگو كند
ولي به يقين در درازمدت جامعه دچار بحران بياعتمادي كه آفتي بالاتر از آن
نيست خواهد شد.
سخنان غيرعملي:
دروغ يك نمونه بود كه من ذكر كردم. نمونه ديگر سخن گفتنهاي غيرقابل كردار
است. درايام انتخابات نامزدها به مردم چنان وعدههايي ميدهند كه هر شخص
عاقل و خردمندي با يك حساب سرانگشتي به آساني نامعقول بودن و غيرعملي بودن
آن را درمييابد. در قرآن مجيد آيهيي درباره اين عمل زشت با تعبيري بسيار
تكاندهنده آمده است، آن آيه اين است: كبُر مقْتا عِنْدالله أنْ تقُولُوا
ما لا تفْعلُون (صف/3) معمولا مترجمين اين آيه را چنين ترجمه كردهاند:
خداوند سخت به خشم ميآيد كه چيزي بگوييد و به جاي نياوريد.
ولي به نظر ميرسد اين ترجمه چنين ميرساند كه گويي خشم خدا برعمل نكردن به
وعده است درحالي كه چنين نيست. خلف وعده درآيات ديگري مكررا آمده است.
دراين آيه نقطه مركزي خشم الهي را روي وعده دادن نسبت به اعمالي است كه يا
غيرعملي است يا وعدهدهنده بنابرعمل به آن ندارد. در ترجمه تفسير الميزان
به اين نكته توجه شده و چنين ترجمه شده است: خشم بزرگي نزد خدا منتظر شما
است اگر بگوييد آنچه را كه عمل نميكنيد. يعني گناه بزرگ، همان گفتن و وعده
دادن آن عمل است. يعني آيه شريفه در مقام بيان زشتي خلف وعده نيست در مقام
زشت شمردن سخن گفتن نسبت به عملي است كه توان يا بناي عمل آن را نداريد،
ميباشد.
اميرالمومنين علي (عليه السلام) خطاب به «مالك اشتر» چنين ميفرمايد:
اياك... أن تعدهم فتتبع موعدك بخلفك، فإن... الخلف يوجب المقت عندالله و
عند الناس قالالله تبارك و تعالي: «كبرمقتا عندالله أن تقولوا ما لا
تفعلون؛ برحذر باش از اينكه به آنها چنان وعدهيي دهي كه تخلف خواهي كرد،
زيرا وعدهيي كه خلف در پي دارد موجب خشم خدا و خلق است.
خداوند تبارك و تعالي ميفرمايند: خداوند سخت به خشم ميآيد از اينكه
بگوييد آنچه را كه عمل نميكنيد. به موجب آيه شريفه اين عمل يعني گفتن
وشعار دادن نه به قصد عمل وصرفا به خاطر جلب نظر عامه «مقت كبير» است.
مرحوم طريحي در كتاب مجمع البحرين ميگويد: (مقت) قوله تعالي: كبُر مقْتا
عِنْدالله[40/ 35]اي أعظم بغضا عنده، و المقت البغض. و مثله قوله: كان
فاحِشةً و مقْتا (4/22)
مقت يعني بُغض وكلمه «كبُر » نشاندهنده بزرگي واهميت زشتي آن است. طريحي
به عمل ديگري كه مقت در قرآن شمرده شده اشاره كرده كه نكاح با زن به جا
مانده از پدراست. قرآن فرموده است: و لا تنْكِحُوا ما نكح آباوكُمْ مِن
النِّساءِ إِلاّ ما قدْ سلف إِنّهُ كان فاحِشةً و مقْتا و ساء سبيلاً
(نساء/22)