پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : خبرآنلاین: پیامبر گرامی اسلام، نه فقط با ابلاغ وحی الهی به مردمان تشنه و
فاقد معنویت در تاریکترین ادوار حیات بشری، حقی بزرگ بر عهده همه
انسانها دارد، بلکه با سیره و سلوک و سنت ویژه خویش، آنچنان به دگرگونی
جامعه و مردمان اهتمام ورزیدند که هیچگاه تاریخ انسان، چنین تأثیری را به
خود ندیده است.
پیامبر با شکیبایی و درایتی شگفتانگیز و خلق و خویی
وسیع و بینظیر، به سوی انسانها میرفتند و با فرمایشات و رفتارهایی که
فقط از وجود مبارک ایشان ممکن بود، آنها را دگرگونساخته و از موجودات
بدوی، انسانهایی فرهنگی و صاحب اخلاق و کرامت و شرافت میساختند. یاری
پیامبر اینگونه بود و از همینروست که خدای رحمان در کتاب قرآن بدین نکته
اشاره فرموده که رسول بیش از آحاد ملت نسبت به رستگاری و هدایت ایشان حریص
بود.
حجتالاسلام والمسلمین دکتر «محمدجواد حجتی کرمانی» بر این باور
است که پیامبران در جلب و جذب دشمنان به آیین آسمانی، دوست و همدل کردن
آنها با این آیین تبحری تمام داشتند. در این گفتوگو اهداف بعثت و مشی و
شیوه پیامبر (ص) را مورد بررسی قرار دادهایم.
خداوند از مبعوث کردن پیامبر چه اهدافی رابرای بشر دنبال کرده است؟
بسم
الله الرحمن الرحیم. هوالذی بعث فیالامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم
آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه. در این آیه هدف مبعث حضرت رسول
اکرم(ص) به روشنی بیان شده و آن، تلاوت آیات، تزکیه نفوس و تعلیم کتاب و
حکمت است. در آیات دیگر قرآن نیز با وضوح بیشتری هدف رسالت پیامبر و سایر
انبیا ذکر شده است، ما همه انبیا را از یک خانواده میدانیم ـ لا تفرق بین
احد من رسله ـ هدف همه این پیامبران یکی بوده، اما این هدف در حضرت رسول
(ص) به صورت کامل تجلی پیدا کرده است. از قرآن و همچنین نهجالبلاغه حضرت
علی (ع) مستفاد میشود که این هدفها اول، بیدارسازی فطرت و وجدان آدمی و
دوم، برای برانگیختن خرد و اندیشه است. انسان هم دارای خرد و اندیشه است و
میتواند کلیات را درک و با فکر و نظر راه و چاره را از هم تشخیص بدهد و هم
دارای وجدان و قلب است که بتواند به وسیله آن با احساس و قلب و از روی
باطن خویش، خوبی را از پلیدی و بدی تمیز دهد. پس هدف اصلی انبیا و به خصوص
حضرت رسول اکرم (ص)، بیدار کردن این دو کانون مهم، تأثیرگذار و روشنیبخش
زندگی انسان است. امام علی (ع) میفرمایند، که پیغمبران برای برانگیختن
عقول و بیدار کردن فطرتها مبعوث شدند.
ما نبی اکرم را عقل کل
میدانیم، به این معنا که عقل و خرد در وجود آن بزرگوار به کمال خود رسیده و
این عقل کل برای هدایت عقلهای جزئی ما با عالم غیب تماس گرفته است. به
گمان من، نکته مهمی که کمتر به آن توجه میشود این است که بعضیها فراموش
میکنند که انبیا چیزی را بر بشر تحمیل نکرده و نمیکنند. همچنان که یک
معلم ریاضی با تمرینها و آموزشهای اصولی ذهن و اندیشه دانشآموز را برای
حل مسئله پرورش میدهد و به کار میگیرد تا خود فرد چهار عمل اصلی را انجام
دهد و به حل مسائل بپردازد. انبیا نیز چنین عمل میکردند.
دین یعنی
باورمندی ایمان و ایمان با زور و تحمیل حاصل نمیشود. چنان که خود قرآن
فرموده لا اکره فیالدین و هرگاه انسانها به وجدان و خرد خود بازگردند، در
واقع هدف انبیا محقق شده است.
بعضیها
چنین سخنانی را نمیخواهند بپذیرند، به نظر شما آیا آنها هدف دیگری را هدف
انبیا میدانند؟ آن کسی که چنین امور بدیهی را نمیتواند بپذیرد رسوبات
هواپرستی و ذهنیتهای منفی درباره هدف پیامبران دارد. مؤمنین چگونه در
پذیرش چنین هدف مقدسی، دچار انحراف میشوند؟
به نظر من،
بزرگترین بلیه و آسیب برای مؤمنان، قشریگری و توجه به تظاهر و فراموش
کردن محتوی و باطن و مغز دین است. همچنان که مولانا در گوشه گوشه مثنوی،
پوسته و قشر دین را از متن و لب آن جدا کرده و گفته است که مراد اصلی دین
شناساندن باطن است. پیامبران نیز چنین منظوری داشتهاند، گرچه ظاهر و باطن
لازم و ملزوم همند و به کنار نهادن و غفلت از هر کدام از آنها، مضار
فراوانی دارد. قشریگرایی و توجه به ظاهر، باعث میشود مؤمنان از دریافت
روح و جان رسالت انبیاء غافل بمانند.
وضعیت فعلی مسلمانان در به کارگیری این مفاهیم چگونه است؟
بسیار
ضعیف، ما در استفاده و بهرهمندی از خرد و اندیشه در امور سیاسی، اجتماعی و
فردی به شدت ناتوان هستیم، چون ارج و قرب لازم را به اندیشه نمیدهیم و از
نام مسلمانی استفاده میکنیم اما از روح مسلمانی فاصله گرفتهایم.
چرا فاصله گرفتهایم؟
چون
محیط، رسوبات تقلیدی، شرایط اجتماعی، جو عمومی و گرفتاریهای روزمره زندگی
مجال را بر ما تنگ و فرصت تفکر و تأمل را از ما ستانده است. افراد ـ حتی
بعضی از بزرگان که خود را عاقلتر از بقیه میدانند ـ نتوانستهاند از این
دام رهایی یابند.
شما فکر می کنید به این افراد چه باید گفت؟
مهمترین
خدمتی که همه میتوانند به یکدیگر بکنند، توجه دادن افراد به اندیشیدن و
تأمل در کار خود و دیگران، پرهیز از شعارهای هیجانی، حرفهای تند،
سخنرانیهای پرطمطراق و کممحتوا و بدتر از همه درگیریها و اختلافات
فرقهای و گروهی است که این همه آفت عقل و اندیشه وجدانند و باید از آنها
دوری بجوییم و بجویند.
پیامبر
برای تکمیل اخلاق مبعوث شد . این اخلاق از کدام جنس اخلاق است. قرآن این
ویژگیها و خصایل اخلاقی پیامبر اکرم(ص) را چگونه معرفی می کند؟
قرآن
کریم آیات فراوانی در نعت حضرت رسول اکرم (ص) دارد.که از میان آنها به سه
آیه اشاره میکنم. اول «و انک لعلی خلق عظیم» که در این آیه خداوند پیغمبر
را دارای خلق عظیم توصیف کرده است. آیات دیگر این اخلاق را به صورت عینی
مطرح کردهاند. آنجا که میفرماید: این رحمت خدا بود که تو در برابر این
مردم نرم شدی که اگر درشتخو و دارای قلب سختی بودی مردم از دور تو پراکنده
میشدند.» این آیه نشان میدهد که حضرت رسول در مدت دعوت خود با نرمش
فوقالعاده با مخالفان و دشمنان برخورد میکردند. چون با دوست، همه نرمخو
هستند. اما مهم نرمی با دشمنان و جاهلان است که پیغمبر برای جلب مردم جاهل
هیچ سلاحی را برندهتر از اخلاق خوب و نرمش در گفتار و رفتار سراغ ندیدند.
آیه
سوم لقد جائکم رسول من انفسکم. این آیه هم اوصاف پیامبر را ذکر میکند که
اولاً پیامبر از میان همین مردم برخاسته و ثانیاً در رنجها و گرفتاریهای
مردم شریک بوده است، چون میفرماید بر پیامبر خیلی سخت میگذرد وقتی مردم
در رنج میافتند و این یعنی شریک غم و اندوه مردم بودن و این دغدغه مردم در
حضرت رسول به حد افراط رسیده و حتی دلسوزتر از خود مردم در حال آنها بوده
است.
اگر ممکن است به موارد عینی و تاریخی اشاره کنید؟
از
اینگونه موارد در زندگی پیامبر اکرم (ص) بسیار زیاد است. به طور نمونه
پیامبر وقتی مکه را فتح کردند به تمام دشمنان عفو عمومی دادند و خانه
ابوسفیان که سرکرده محاربین و از دشمنان خونین ایشان بود را به عنوان خانه
امن معرفی کردند، در حالی که در عرف آن روز میتوانستند تمامی آنها را به
عنوان غنیمت جنگی بگیرند و کسی بر ایشان خرده نمیگرفت، چون قانون عرف چنین
بود اما بخشش هنگامی لذتبخش است که فرد بخشنده در قدرت و شکوه باشد و
پیامبر در مقام یک فاتح و در اوج قدرت این کار را کرده، در حالی که سران و
سلاطین در جنگها هنگامی که فتحی به دست میآوردند، در از بین بردن دشمن
درنگ نمیکردند.
آیا از افراد عادی توقع این کارها را میتوان داشت؟
به
موجب آیه کریمه: «لقد کان لکم فی رسولالله اسوه حسنه» یعنی پیامبر اسوه و
به تعبیر امروزی الگوی شما است. البته این کلام قرآن به این معنا نیست که
ما نمیتوانیم این اخلاق را دارا باشیم ـ البته در سطحی مثل پیامبران
نمیتوانیم ـ ولی باید از این مکتب درس بگیریم و هر درصدی را که در توان
داریم از سیره آن بزرگواران اخذ کنیم و به کار ببندیم.
و سخن آخر؟
من
در صبحتهای قبلیام و نیز در مکانهای مختلف تکرار کردهام که فرق فاحش
ما با پیغمبر اکرم (ص) و جانشینان آن حضرت ـ که اکثراً به آن توجه نمیکنند
یا خود را به تغافل میزنند ـ این است که آنها تخصص و هنرشان این بود که
از دشمنان دوست بسازند، اما ما متخصصیم که از دوست، دشمن بسازیم.