پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : دیپلماسی ایرانی: دیپلماسی و حملات هوشمند. عباراتی که از چهار سال پیش تا به امروز که چند روزی از انجام مراسم تحلیف باراک اوباما رئیس جمهور چهل و پنجم آمریکا می گذرد ، بسیار می شنویم. نخستین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا تا چهار سال دیگر هم مقیم کاخ سفید خواهد بود. حضوری که ظاهرا رنگ و بوی سیاست های مورد پسند وی را بیش از دور نخست که ترس از عدم انتخاب مجدد را داشت، به خود گرفته است. انتخاب های آقای اوباما چه برای وزارت امور خارجه و چه سکانداری وزارت دفاع نشان می دهد که رئیس جمهور دموکرات آمریکا می خواهد خط و مشی خود را با وجود فشارهای لابی های مختلف تاثیرگذار بر کنگره و سنا پیش ببرد. در این میان سوریه و پرونده هسته ای ایران دو چالش مهم پیش روی آقای رئیس جمهور در دور دوم هستند. آیا اوباما که در ماه های واپسین منتهی به انتخابات ریاست جمهوری با چالش جدی در سوریه روبه رو شد اکنون از آن انفعال عملی خارج خواهد شد و به گزینه نظامی فکر می کند؟ آیا کاخ سفید با شعار تبدیل مخالفان به دوستان و متحدان برای حل مشکل دست به دامان تهران و نوعی معامله با ایران خواهد شد؟ مخالفان بشار اسد با وجود گذشت بیش از 22 ماه از آغاز بحران در چه مرحله ای از انسجام هستند و برنامه بازیگران خارجی برای سوریه پس از بشار اسد در صورت وقوع چیست؟ پرسش هایی از این دست را با دکتر مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل خاورمیانه در میان گذاشتیم:
باراک اوباما برخلاف انتظارها چندان در سخنرانی تحلیف خود به سیاست خارجی بخصوص اصلی ترین چالش این روزهای جهان یعنی سوریه اشاره نکرد. دلیل این حذر را در چه می دانید؟ پیش بینی شما از استراتژی اوباما در دور دوم با توجه به وجود چهره های جنجالی جدید در کابینه چیست؟
باید در ابتدا اشاره کنم که من چندان با منفعلانه خواندن سخنرانی مراسم تحلیف اوباما موافق نیستم. اوباما به عنوان ریس جمهور ایالات متحده امریکا در چند دهه اخیر جزء باهوش ترین روسای جمهور واشنگتن دیسی محسوب می شود. او بر اساس تجربه چهار ساله اخیر و پند گیری از فراز و نشیب های موجود در سیاست خارجی به خوبی آموخته است که در بافت موقعیتی نامنظم و مملو از آشوب باید کمتر و آرام سخن گفت، اما قاطعانه عمل کرد. چنین دکترینی مبنی بر کم گویی و آرام گویی همراه با عمل قاطعانه با آیین قدرت هوشمندتر امریکایی نیز منطبق است. پیش بینی می کنم که اوباما از این پس در فکر عملیاتی کردن تفکرات خود در صحنه سیاست داخلی و خارجی باشد، به گونه ای که نام ماندگاری را برای خود در تاریخ کاخ سفید برای خود دست و پا کند. به این معنا که اوباما به عنوان اولین رئیس جمهور کنیایی تبار سیاهپوست مسلمان زاده به کاخ ریاست جمهوری دست یافته و می خواهد به علاوه این ویژگی ها برای خود ویژگی های کارآمدتری را در کارنامه ریاست جمهوری اش در امریکا از خود بر جای بگذارد. بنابراین او تلاش می کند با روی کار آوردن مثلث قدرت هوشمندتر امریکایی در دوره ریاست جمهوری خود که در یک راس آن جان کری و در طرف دیگر آن چاک هگل و در راس دیگر آن جان برنارد وجود دارد، خود در مرکزیت این مثلث به هر سه متصل و قدرت هوشمندتر امریکایی را در ارتباط با مسائل داخلی و به ویژه سیاست خارجی فعال سازد.
در این زمینه است که آیین قدرت هوشمند امریکایی نسخه ای را برای تحرکات و کنش های اوباما می پیچد که در آن او تلاش دارد خوش بینی را به جهان صادر و نگاه بدبینانه به تحرکات امریکا را به حداقل رساند و از سوی دیگر با کاربرد کنشگرانی که در صحنه بین المللی نام آنها با میانه رویی و اعتدال و قدرت نرم گره خورده است، چارچوب های مناسبی برای مشروعیت بخشی تحرکات امریکا علیه کشورهای هدف را فراهم و زمینه اجماع بین المللی به ویژه اتحادیه اروپا با امریکا را افزایش و با ایجاد وحدت میان دو حوزه اروپای متحد و امریکا قدرت غرب را در برخورد با مناطق بحران خیز آینده افزایش داده و به تبع کاربرد قدرت نرم و نگرانی های ناشی از روی کار آمدن عناصری چون هگل کشورهای منطقه را نیز در مسیر خواسته های خود بیش از گذشته بسیج نماید. چراکه به طور مثال کشورهای عربی نگران روی کار آمدن کنشگرانی هستند که در برخورد با ایران و حتی سوریه نگاهی نرم افزارانه به جای سخت افزارانه دارند و در این جهت است که در مرحله نخست کشورهایی همانند عربستان و کویت و یا دیگر کشورهای حاشیه جنوب خلیج فارس از تغییر و تحولات در دولت امریکا استقبال چندانی نمی کنند، اما بر استمرار تحرک خود بی تردید زمینه های همگرایی بیشتر با ایالات متحده امریکا را در وجه عملیاتی دنبال می کنند. در این چارچوب است که روی کار آمدن این تیم یا مثلث قدرتمندتر امریکایی می تواند قدرت نرمی را به جهان صادر کند که امکان مشروعیت بخشی بیشتر را برای اعمال قدرت سخت احتمالی آن هم در آخرین گزینه های تحرکی ایالات متحده امریکا بر ضد کشورهای هدف(به ویژه ایران و سوریه) فراهم سازد.
موسسه بروگینز اعلام کرده بود که سوریه بدون دخالت نظامی امریکا تبدیل به سومالی خواهد شد و از سوی دیگر ورلد تریبون نیز پیشنهاد داده که امریکا برای حل مشکل در سوریه باید به ایران نزدیک شود. آیا باراک اوباما در دور دوم حضور در کاخ سفید به سمت حمله نظامی به سوریه خواهد رفت؟
امریکا بر اساس پارادایم حاکم بر تحرکات استراتژیک ،آخرین گزینه را همواره حمله نظامی قرار می دهد. در کاربرد قدرت ها در سطح تحلیل کلان نخست قدرت فرهنگی، سپس اقتصادی، سوم قدرت سیاسی و چهارم قدرت نظامی به میدان می آید و قدرت نظامی تبدیل به تهدید به حمله نظامی و خود حمله نظامی می شود. ایالات متحده امریکا جزو کشورهایی است که از نوعی پراگماتیسم استراتژیک بهره می برد و در این چارچوب تلاش می کند تا گزینه نظامی را در آخرین مرحله تحرکات خود علیه کشورهای هدفی چون سوریه شکل و محتوا ببخشد، مگر آنکه کاربرد دیگر ابزار قدرت علیه کشورهای دشمن برای رسیدن به اهداف تعریف شده هزینه های بسیار گزاف و فواید بسیار کمی داشته باشد، تا حمله نظامی و هزینه های آن برای افکارعمومی در امریکا در دو سطح نخبگان و توده ها توجیه پذیر باشد.
به نظر می رسد در ارتباط با سوریه و دیگر کشورهای هدف نیز امریکایی ها از همین پارادایم یا آیین استفاده کرده و بهره می برند. اما آنچه که مسجل است اگر بنا باشد تا حمله ای صورت گیرد که موسسه بروگینز هم اشاره می کند که اگر حمله نظامی به سوریه نشود این کشور تبدیل به سومالی و یک چالش بزرگ تر و عمیق تری در آینده برای امریکا خواهد شد، بنابراین امریکا از هم اکنون نیاز دارد تا به حاشیه متن اصلی- تحرکات خود در سوریه- یعنی به مساله ایران توجه داشته باشد و در کوتاه مدت و یا حتی در میان مدت برخورد با ایران را در مسیر دیگری قرار دهد. به گونه ای که در تحرکات امریکا در افغانستان پس از حملات یازده سپتامبر شاهد چنین معنایی بودیم.
ادبیات امریکایی ها حتی در زمان بوش دوم علیه جمهوری اسلامی ایران از آرامش بیشتری نسبت به گذشته برخوردار شد، اما زمانی که عملیات انجام پذیرفت و تحرکات ایالات متحده امریکا در افغانستان پایان یافت نه تنها به شدت گذشته بازگشت بلکه افزایش بیشتری نیز پیدا کرد. بنابراین ممکن است در این چارچوب در ارتباط با سوریه این سناریو را در نظر بگیریم که امریکا تلاش بکند تا منطق کنترل حمایتی از سوریه را محدود و به موازات آن تحرکات نظامی در این کشور را افزایش بخشد.
اواخر هفته برخی خبرگزاری ها از تلاش روسیه برای خارج کردن شهروندان و اتباعش از سوریه خبر دادند. همزمان وزیر امور خارجه روسیه تاکید کرد که خروج بشار اسد از بدنه قدرت در سوریه ممکن نیست. آیا اخیرا شاهد تناقض گویی هایی در رفتار و گفتار مسکو در مواجهه با دمشق هستیم؟
پس از ملاقات دو ماه پیش ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه با رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه، مسکو آرام آرام و با یک شیب حساب شده پای خود را از ماجرای سوریه کنار کشیده است. گرچه در دوهفته نخست پس از این ملاقات تغییرات آشکاری در موضع گیری های مقامات روسی دیده می شد، اما هم اکنون تصویر روسیه در این جمله خلاصه می شود: حمایت ظاهری از بشار اسد، همراهی محدود با غرب در جهت حل بحران سوریه. در نتیجه اگر این جمله را بپذیریم باید بگوییم که روسیه به تدریج خود را از خط مقدم جبهه حمایت از بشاراسد کنار کشیده و تلاش می کند تصویری حامی ملت سوریه از خود ترسیم کرده و در حقیقت توپ را در زمین ایران در ارتباط با پرچمداری خط مقدم جبهه حمایت از سوریه و شخص بشاراسد قرار دهد.
بنابراین در این چارچوب و پس از این ملاقات و دگرگونی های موجود سیگنال های ضعیف نشان دهنده همان موضع گیری است که در یک جمله برای شما خلاصه کردم. روس ها درپی بازتعریف آرام، محتاطانه و محافظه کارانه نگاه خود به بشار اسد و بازتعریف جایگاه سوریه در استراتژی عملیاتی خود در خاورمیانه هستند.
در چند روز گذشته شاهد برگزاری و اتمام نشست بی حاصل مخالفان بشار اسد در سوریه بودیم. پیش بینی شما و تفسیرتان از ائتلاف مخالفان و میزان موفقیت آنها در سوریه امروز چیست؟
من بر این باورم که مهم ترین چالش فراروی وضعیت کنونی و بیش از اکنون آینده سوریه در ارتباط با جبهه های مخالف یکدیگر در بحران سوریه ، دوران جایگزینی بشاراسد در ساختار سیاسی سوریه است. چه برای کشورهای حامی دولت سوریه همانند روسیه و ایران و یا برای کشورهای همسو با ایالات متحده امریکا و کشورهای همراه با آن نکته اساسی و چالش جدی رهبری سوریه پس از بشار اسد است. هم اکنون نیز سوریه وارد دوران پسا بشار اسدی شده است، اما برداشتن نام بشار اسد از دولت کنونی سوریه بدون در نظر داشتن جایگزین مناسب برای او و برای تمامی طرف های موجود در بحران سوریه از اهمیت بسیار زیادی برخوردار و هیچ یک از طرف های موجود، کنشگر خوبی را حی و حاضر ندارد تا بتواند به عنوان یک رهبر مسجل و دارای حداقل های قابل اطمینان در مدیریت آینده سوریه به او امیدوار بود. از این جهت است که بحران سوریه استمرار بیشتری پیدا کرده است.
از سوی دیگر هم اکنون با توجه به سیگنال های موجودی که در پرسش های پیشین به آن اشاره شد و و سیگنال جدیدی که در برخی از خبرگزاری ها به نقل از بشار اسد نقل شده که ارتش سوریه در پی ایجاد فضای امنیتی بسیار مستحکم جهت مبارزه با تروریست ها در حوالی دمشق و داخل پایتخت بیش از مناطق جغرافیای سوریه است و با وجود القاعده در این مناطق در مبارزه با دولت مرکزی حاکم بر سوریه و شخص بشاراسد نشان می دهد که چندان عجله ای در برداشتن نام بشار اسد از دولت سوریه وجود ندارد، چرا که پول و سرمایه ملت سوریه است که توسط ارتش سوریه برضد القاعده و به نفع کشورهای تعریف شده در بحران سوریه وارد عمل شده است. بنابراین من بر این باورم که در حقیقت استمرار چنین تحرکی با اهداف تعریف شده خاصی در حال عملیاتی شدن است و هر گاه که برای بشار اسد یک جایگزین به نسبت مناسب و حداقلی پیدا شود باید منتظر تغییر و تحول سریع تر در سوریه باشیم.