پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ «انتخاب»: نورالدین کیانوری دکترای مهندسی عمران و دبیرکل حزب توده از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بوده است؛ و نوه پسری شیخ فضلالله نوری و همسر مریم فیروز بود. وی در سال ۶۱ به جرم همکاری با شوروی دستگیر و در سال ۷۸ درگذشت. کتاب خاطرات نورالدین کیانوری، محصول پرسش و پاسخهای عبدالله شهبازی با اوست. این کتاب در سال ۱۳۷۲ توسط نشر اطلاعات منتشر شد. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این کتاب را منتشر میکند
-لطفاً زندگی روزبه را ادامه دهید!
-خسرو روزبه در سازمان اطلاعات در معاون داشت که شاخههای مختلف سازمان را اداره میکردند آشوت شهبازیان و مهندس کاظم ندیم. آنها چه شدند؟
کیانوری: آشوت شهبازیان و ندیم و خانم صفا حاتمی بعدها به خارج کشور رفتند و سپس در مرکز حزب در آلمان دمکراتیک کار میکردند. با پیروزی انقلاب و انتقال رهبری حزب به ایران قرار شد که آنها هم از لحاظ ضرورت ادامه کاری مرکز تشکیلات و دبیرخانه حزب و هم از لحاظ مشارکتشان در قتلها در آلمان بمانند.
-یکی از اعضای سازمان اطلاعات حزب که مسئولیت شاخه تعقیب را به عهده داشته و در قتل پرویز، نوابی داریوش غفاری آقابرار فاطری و محسن صالحی مشارکت داشته سروژ استپانیان است. او ظاهراً مدت زیادی در زندان نماند و آزاد شد و بعد از انقلاب کتاب گذر از رنجها، اثر الکسی تولستوی را به فارسی ترجمه و منتشر کرد. از سرگذشت او چه اطلاعی دارید؟
کیانوری: اطلاعی ندارم فقط میدانم که او بعداً زندانی شد و در زندان خیانت کرد و با پلیس همکاری میکرد.
برادران حسام لنکرانی چه شدند؟
کیانوری: احمد لنکرانی را پس از کودتا دستگیر نکردند و آزاد بود. مصطفی لنکرانی در جریان یک عملیات مسلحانه فرار کرد و به اتریش پناهنده شد ولی مرتضی و احمد در ایران ماندند و هیچ کدام دستگیر نشدند.
چرا احمد لنکرانی دستگیر نشد، مگر حزبی نبود؟
کیانوری: احمد حزبی به معنای کامل که در حوزهها شرکت کند نبود. از افرادی بود که در کنار حزب فعالیت میکرد و ما هم از منزل او گاهی استفاده میکردیم. مریم اغلب شبهایی که خانه امن نداشت به این خانه میرفت همسر احمد لنکرانی از دختران سازمان زنان بود و خواهر احمد لنکرانی (بانو) زنی بسیار با محبت و دوست داشتنی بود و هرگاه مریم جایی نداشت اینها از او نگهداری میکردند.
پی نوشت کیانوری: در ارتباط با کشته شدن محمد مسعود، مدیر روزنامه مرد امروز این دو سند تمام دروغ پردازیهای بدخواهان حزب توده ایران را سنگ روی یخ میکند.
اعترافات شادروان خسرو روزبه و ابوالحسن عباسی
۱ - پاسخ خسرو روزبه به پرسشهای بازجو:
در نیمه دوم سال ۱۳۲۶ من به اتفاقی چند نفر از دوستانم جلساتی تشکیل میدادیم که البته این جلسات به هیچوجه جنبه حزبی نداشت. کسانی که در این جریان شرکت داشتند. عبارت بودند از هفت نفر به نامهای من حسام النکرانی ابو الحسن عباسی، سیف الله همایون فرخ، منوچهر رزم خواه ناصر صارمی ابراهیم، برمان صفیه خانم حاتمی (معروف به صفا خانم). در این جلسه که هرگز رئیسی نداشت و جنین انتخابی هم صورت نگرفت تصمیم به تروز محمد مسعود گرفته شد. کسانی که از طرف جلسه برای این کار انتخاب شدند عبارت بودند از عباسی حسام، لنکرانی، سف الله همایون فرخ و منوجهر رزم خواه. اتومبیل متعلق به حسام لنکرانی بود منوچهر رزم خواه که در رانندگی مهارت داشت به عنوان راننده انتخاب شد. قرار بود حسام لنکرانی و سیف الله همایون فرخ در اتومبیل بنشینند یا حول و حوش کار را مراقبت کنند که اگر خطری برای عباسی پیش آید به او کمک نمایند. عباسی هم مأموریت اجرای کار را به عهده گرفت.
حسام لنکرانی با محمد مسعود دوستی داشت و محمد مسعود به خانه لنکرانی رفت و آمد میکرد یکی از نفسهها این بود که از این دوستی استفاده شود. یعنی به یک ترتیبی او را سوار اتومبیل کنند یا بالعکس سوار اتومبیلش شوند و برای این کار لازم بود عباسی و حسام و دیگران به دنیال محمد مسعود باشند و هر وقت چنین فرصتی دست داد از آن استفاده نمایند. چند شب اتومبیل حامل این عده در سر یکی از کوچههای فرعی بین فردوسی و لالهزار کتیک داد و این عده با درون آن بودند با پیاده در پیرامون اتومبیل راه میرفتند و همین عمل موجب شد که توقف اتومبیل معین در نقطه معین جلب توجه یک پسربچه را بنماید و پس از آن که جریان قتل اتفاق افتاد گزارش همین پسریجه در مورد مشخصات اتومبیل موجب راهنمایی مأمورین کارآگاهی شد و توانستند ابتدا اتومبیل را بشناسند و سپس برادران لنکرانی را جمعاً دستگیر نمایند. البته اینها مدنی زندانی بودند و بعداً آزاد شدند. بهرحال، این اتومبیل در یکی از شبها نیز سر مأموریت خود بود. در آن شب محمد مسعود از اداره روزنامه خارج شده بود و به سرعت به طرف چایخانه رفته بود. اتومبیل نیز او را تعقیب کرده بود. وقتی مسعود از اداره روزنامه جابخانه خارج شده بود عباسی به او نزدیک شده و یک تیر شلیک کرده بود. ضمناً قرار بود هرگز به یک تیر اکتفا نشود، لذا عباسی پس از رها کردن تیر اول که در نتیجه آن مسعود بی حال شده بود تیر دیگر را توی شقیقهاش خالی کرده بود و بدین ترتیب به عمرش خاتمه داده بود. این اصل قضیه است و هیچگونه اشتباهی در آن نیست و آینده ثابت خواهد کرد که آنچه نوشتهام بدون یک کلمه اشتباه درست است.