پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ «انتخاب» کتاب پیر پرنیان اندیش، جمعآوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال ۱۳۹۱ توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان میپردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخشهایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقهمندان به تاریخ منتشر خواهد کرد.
- استاد اگه اجازه بدین بپردازیم به بحث سوق الجیشی ریش حضرتعالی!
چطور آقا؟!
قدر متیقن اینه که از صدر اسلام تا الآن - درباره دوره پیش از اسلام باید از تورج دریایی بپرسیم - هیچ ریشی این طور از منظرهای مختلف ادبی، عرفانی، فلسفی، دینی ،تاریخی اسطوره شناسی ،سیاسی ،اجتماعی اقتصادی و سایر موارد مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفته و معرکه آراء اهل نظر نبوده. موضوع آنقدر استاد ایرج افشار با همه پرهیزی که از ورود به مباحث معاصر دارند، در این قضیه ابراز نظر کردن که مهمه؛ ظاهراً در نظر استاد افشار ریش شما دیگه مقوله ای معاصر نیست بلکه «کلاسیک» محسوب میشه.
افشار چی گفته؟
- فرمودن که ریش هوشنگ مثل ریش رستمه عین عبارت استادو خدمتتون نقل کردم
رضا استاد شفیعی کدکنی هم میگه ریش سایه مثل ریش رستم دوشاخه!...
-خُب پیوسته است.
سلسله عاشقان به هم و کلهم نور واحد.
همین جا عرض کنم که استاد شفیعی کدکنی در تازه ترین ابراز عقیده مکتوب از ریش تولستوی وار سایه سخن گفته اند.
- استاد در دفتر هنر هم نادرپور براعت استهلالِ مقاله شو ریش شما قرار داد
پس از هفده سال سایه را نخست در آفتاب بهار و سپس در خورشید خزان لوس آنجلس باز دیدم ریشی دراز و دوشاخه را چنان بر چهره زیتونی رنگش رها ساخته بود که گویی میخواست تا بر محاسن کوتاه من خرده گیرد. اما تارهای سفیدی که در موی سر و صورت ما هر دو روییده بودند بر درازی و کوتاهی ریشمان طعنه زدند و به ما اشارت کردند که در آسیای زمان دیر پاییده ایم.
-به هر حال یک توضیحی بدید توضیح تون هم لطفاً ریشه ای باشه؟
من سالهای جوانی هم یه دوره میخواستم ریش بذارم ولی دیدم یه دفعه ریش مد شد، من هم منصرف شدم... بعد هم که دورۀ زندان... ببینید مدتها بود که سلمانی نیامده و من هم ریشم در اومده بود... خب تو زندان هم که نمیشه هر روز ریشو اصلاح کرد تا بالأخره سلمانی اومد و آدم خیلی شوخی هم بود میگفت: من میدان خراسان سلمانی دارم یه روز اومد سر و صورتمو اصلاح کرد و به مقدار ریشو نگه داشت. من گفتم: سبیلو هم کوتاه کن - چون تمیز نگه داشتن سبیل بلند زحمت داره، چون هر روز چند بار باید با صابون بشوری اون هم هر کاری من گفتم با خوش رویی انجام داد. کارم تمام شد و رفتم به سلول به نگهبان غریبه ای اومد به من گفت: سلمانی نرفتی، گفتم: رفتم. گفت: نخیر و بعد دستمو گرفت و برد پیش سلمانی. حالا سلمانی کجاست؟ تو مستراح منو برد اونجا و به سلمانی گفت مو و ریش و سبیل اینو بزن. من عصبانی شدم. اصلاً حالت تشنج داشتم این سلمانیه هی به من میگفت: آقا، آدم خودشو برای یه مشت ریش و پشم ناراحت نمیکنه دوباره در می آد. من هم با ناراحتی میگفتم: با ریش من چه کار دارین اون هم ریشمو با ماشین زد. من هم با خودم گفتم: به قیمت سرم هم باشه من ریش میذارم از همون موقع ریش گذاشتم. بعد که اومدم بیرون نگه داشتم.... این جوری شد که این ریش گریبانگیرم شده واقعاً به گریبان هم رسیده گاهی به فکرم میرسه بتراشمش. بعد آلما به من گفت سایه ریشتو نزن و من هم خودم میگم کی میخواد هر صبح اصلاح کنه. هست همین جور دیگه...
این عشق کهن بوده نافرسوده
پیرانه سرم نمیهلد آسوده
در حسرت دیدار تو کردیم سفید این ریش پریشان به اشک آلوده
تكمله:
پنج سال در بحر تحقیق مستغرق شدم تا به این نتیجه رسیدم که این ریش پریشان به اشک آلوده، پوششی است برای حفظ آن سبیل چشمگیر خوش هیمنه عجالتاً
گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم! ....
این سخن را ترجمه پهناوری
گفته آید در مقام دیگری
و اما حکایت سبیل سایه... همین جا اجمالاً بگویم که خلق در تحلیل و تفسیر و تأويل سبيل سایه سه دسته شدند: ۱. اهل ظاهر که سبیل سایه را در چارچوب آموزۀ سبیل استالین وار نیکو بود تحلیل می کنند. اهل باطن که آن سبیل ماندگار را با عرفان و تصوف پیوند داده اند. سایه دو حکایت برای ما گفت که نشان میدهد از سال ۱۳۳۰، اهل باطن نغمه های عرفانی از تارهای آن سبیل دلنواز می شنیدند.
شهریار - بنا به روایت یکی از حواریانش که در محضر سایه از او شنیدم - اعتقاد داشت سایه برای زیباتر شدن سبیل گذاشته ولی سبیل سیاوش کسرایی البته قصه دیگر دارد؛ یعنی در نگاه شهریار سبیل سایه صبغه جمال شناسیک و سبیل کسرایی صبغه ایدئولوژیک داشته است. نگارنده، تحلیلی کلیدی و راهبردی در این موضوع دارد که اکنون مجال طرح آن نیست.
هرکرا اسرار کار آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند