صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۷۹۳۷۰
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
خاطرات نخستین وزیرمختار انگلیس در ایران؛ شماره سی و پنج؛
ذکر این نکته لازم است که مدت نسبتاً زیادی طول کشید تا همه این مطالب را بر زبان بیاورم اما با این حال شاه در تمام این مدت با توجه کامل به حرف‌هایم گوش داد و حتی یک بار هم سخنم را قطع نکرد و فقط خاتمه حرف‌هایم و پس از مکثی کوتاه گفت: بسیار خوب برای امسال همه امور مرزی و مدیریت جنگ و کشمکش با روس‌ها را کاملاً به دست نایب السلطنه و میرزا بزرگ می‌سپارم آن‌ها حرف‌های ایلچی انگلستان را شنیده‌اند. نایب السلطنه می‌تواند هر وقت بخواهد به انجام وظایف خود اقدام کند و من در همین اردوگاه می‌مانم تا او به تبریز برسد؛ برای این که اگر احتیاج به کمک داشت آمادگی‌اش را داشته باشم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»: سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سال‌های ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد. همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبان‌های شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوق‌العادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستاده‌شد. وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمه‌ای از کتابی دست‌نویس ایرانی بود را به چاپ‌رساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوه‌ای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.

تا جایی که با افکار و تمایلات پادشاهم و وزیرانش آشنایی دارم می‌توانم بگویم که آن‌ها معتقدند ایران به هیچ وجه نباید اقدامی کند که صلح و آرامش یا تمامیت ارضی کشور را به خطر بیندازد و باید آنچه در توان دارد به کار گیرد تا قدرت مرکزی و امنیت داخلیاش را بیشتر و بهتر سازد و برای این منظور باید بیشترین توجه را به افزایش و گسترش تجارت و تولیدات داخلی خود داشته باشد و برای دستیابی به چنین اهداف مهمی اعلاحضرت همیشه می‌توانند بر همکاری و مساعدت انگلستان حساب کنند. وظیفه خود می‌دانم با هر اقدام تهاجم‌آمیز و جنگ طلبان‌های که به اعلاحضرت پیشنهاد شود، مخالفت خودم را ابراز نمایم، خصوصاً که مطمئنم ادامه چنین اقداماتی باعث مشکل‌تر شدن روند برقراری صلح میان ایران و روسیه می‌شود و نهایتاً به ضرر اعلاحضرت خواهد شد.

این شرح مفصل و شاید خسته‌کننده را آوردم زیرا به نظر من تا وقتی، انگلستان انگلستان است و ایران ایران این اصول باید در روابط سیاسی این دو کشور مورد توجه قرار گیرد تا متضمن بیشترین منافع و مزایا برای طرفین باشد.

ذکر این نکته لازم است که مدت نسبتاً زیادی طول کشید تا همه این مطالب را بر زبان بیاورم اما با این حال شاه در تمام این مدت با توجه کامل به حرف‌هایم گوش داد و حتی یک بار هم سخنم را قطع نکرد و فقط خاتمه حرف‌هایم و پس از مکثی کوتاه گفت: بسیار خوب برای امسال همه امور مرزی و مدیریت جنگ و کشمکش با روس‌ها را کاملاً به دست نایب السلطنه و میرزا بزرگ می‌سپارم آن‌ها حرف‌های ایلچی انگلستان را شنیده‌اند. نایب السلطنه می‌تواند هر وقت بخواهد به انجام وظایف خود اقدام کند و من در همین اردوگاه می‌مانم تا او به تبریز برسد؛ برای این که اگر احتیاج به کمک داشت آمادگی‌اش را داشته باشم.

نایب السلطنه با شنیدن این، سخنان تعظیمی به پدرش کرد و گفت: اگر خود سر هارفورد راضی باشد، آیا شما اجازه می‌دهید هیئت نمایندگی بریتانیا به تبریز بیاید و زمستان را در آنجا بگذراند؟ شاه از من پرسید که آیا ترجیح می‌دهم همراه او در اردوگاه بمانم یا با نایب السلطنه به تبریز بروم. من جواب دادم که تنها خواسته، من بودن در جایی است که بتوانم بیشترین فایده را برای کشورم و شاه [ایران] داشته باشم نایب السلطنه فوراً رو به شاه کرد و گفت توصیه‌های سر هارفورد فواید زیادی برای من خواهد داشت و خدمات آقایان عضو هیئت نمایندگی خصوصاً در امور مربوط به آزمایشگاه‌ها و توپخانه بسیار سودمند خواهد بود. شاه رو به من کرد و پس از مقداری تعارفات رایج گفت: مرخصید.

وقتی داشتیم از خیمه سلطنتی بیرون می‌آمدیم نایب السلطنه به من گفت: باید قبل از خروجم از اردوگاه شما را ببینم و میرزا بزرگ اضافه کرد: خودتان تنها بیایید و به کسی خبر ندهید امشب شام را با من صرف کنید وقتی این حرف را می‌زد، متوجه نبود که میرزا شفیع با فاصله کمی پشت سر ما می‌آید که با شنیدن این حرف‌ها از میرزا بزرگ پرسید که آیا این ملاقات قرار است خیلی خصوصی باشد و او نمی‌تواند در آن حضور بیابد.

من در جواب او گفتم: مطمئن باشید که اگر میرزا بزرگ چیزی به من بگوید یا من چیزی به او بگویم که به امور ایران مربوط شود، هیچ کدام از ما قصد پنهان کردن آن را از جنابعالی نخواهد داشت ولی اگر میرزا بزرگ از من خواسته باشد که تنها نزد او بروم تا در باره مسائل خانوادگی با من گفتگو کند، آن وقت حق دارد که نخواهد شخص سومی حضور داشته باشد.

خود میرزا بزرگ هم رو به همکارش کرد و گفت: سرورم افتخار بزرگی برای من خواهد بود که شما هم امشب مهمانم باشید اما خودتان می‌دانید که سفره من سفر‌های درویشانه است و بنابراین کسانی که بر سر آن می‌نشینند مجبورند با خوراکی ساده و فقیرانه بسازند و با این حال با توجه به دوستی نزدیک و قدیمی من با سر هارفورد از حضور یافتن او بر سر سفره‌ام خجالت نمی‌کشم و می‌دانم که او مرا معذور می‌دارد، اما دعوت کردن شخص محترمی مانند شما که به خوش سلیقگی و مشکل پسندی در خوراک مشهور است به حضور بر سر چنین سفر‌های درست نیست.

از این گذشته موضوعی که می‌خواهم در باره‌اش با دوست قدیمی‌ام گفتگو کنم به اربابم نایب السلطنه و امور دولت آذربایجان مربوط می‌شود و خدا می‌داند که من متوجه‌ام که بهتر است چنین گفتگویی در حضور شما انجام بگیرد زیرا هر تصمیمی که گرفته شود همیشه به همکاری شما نیازمندیم تا خواسته‌ها و مسائل ما را نزد شاه مطرح کنید چون اگر از طریق شما مطرح شود امکان موفقیت و جلب نظر موافق شاه دو چندان خواهد بود بنابراین اگر حاضر باشید تا با حضور خود به محفل درویشانه ما رونق دهید، پس از اتمام جلسه عصرانه دربار منتظرتانیم آنگاه صدراعظم رو به من کرد و گفت: قبل از رفتن به خیمه خودتان نزد من بیایید تا فنجانی قهوه صرف کنیم. وقتی وارد خیمه او شدیم دستور داد قهوه و قلیان بیاورند و به خدمتکارانش گفت تا وقتی که من در آنجا هستم هیچکس را راه ندهند.