صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۷۷۴۸۸
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۵ - ۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۳
خاطرات نخستین وزیرمختار انگلیس در ایران؛ شماره بیست و شش؛
ژنرال گاردان هنگامی که اولین بار با محمد علی میرزا ملاقات کرد یک جفت طپانچه لوله بلند عالی به او هدیه کرد که ساخت پاریس بود و ژنرال به شاهزاده اطمینان داد که لوله آن طپانچه‌ها با چنان دقتی ساخته شده که گلوله شلیک شده از آن‌ها می‌تواند در بیست، یاردی قلب سکه کوچکی را هدف قرار دهد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: سرویس تاریخ «انتخاب»: سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سال‌های ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد. همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبان‌های شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوق‌العادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستاده‌شد. وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمه‌ای از کتابی دست‌نویس ایرانی بود را به چاپ‌رساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوه‌ای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.

از قسمت قبل:

«اعلا حضرت ظل اللهی پس از بازدید از صفوف پیاده نظام و سواره نظام سربازان و نگهبانان، آلات و ادوات و تجهیزات نظامی مراتب رضایت خود را اعلام کردند و مرحبا گفتند.»

هنگامی که قبله عالم وارد اردوگاه شدند رؤسا، سرداران افراد متشخص و برگزیده از لشکریان و کشاورزان دولتمردان اشراف و قضات، علما و دانشمندان که جمع شده و مشتاق خوشامدگویی و تقدیم احترام به قبله عالم بودند، افتخار تشرف به حضور مبارک را کسب کردند و مورد التفات شاهانه قرار گرفتند.

 قطعه فوق را به این دلیل نقل کردم که بتوانم این دیدگاه را بیان کنم که اگر لباس شاه ایران در روزگار ما شباهت زیادی دارد با لباسی که قرن‌ها پیش داریوش بر تن می‌کرد؛ اگر شکوه و جلال و نحوه حرکت اردوی سلطنتی از سلطانیه به اوجان تقریباً مانند حرکت اردوی داریوش به ایسوس است؛ و اگر آداب و تشریفاتی که برای شاهان باستانی ایران انجام می‌شد تا حد زیادی شباهت دارد به آنچه برای شاهان امروز انجام می‌شود پس بی ربط نخواهد بود اگر تصور کنیم که چنانچه آثار و نوشته‌هایی از مورخان ایران باستان در شرح و وصف عملیات نظامی نحوه حکومت دستاورد‌ها و بداقبالی‌های داریوش به دست ما می‌رسید در می‌یافتیم که با همان عبارات و تعبیرات مبالغه‌آمیز و مطنطنی نوشته بود که قطعه نقل شده در فوق نوشته شده است.

به رغم آن که مؤلف سلسله قاجار می‌نویسد که در این دو سه روز شاهزادگان توانستند در کمال صفا صمیمیت با هم دیداری داشته باشند و با گفتگوی دوستانه رودررو زنگ کدورت را از دل‌های پرمحبت خویش بزدایند اما با توجه به وظیفه یک مورخ که حقیقتگویی است باید بگویم که به هیچ وجه این طور نبود و آن چند روزی که دو شاهزاده در اردوی سلطنتی با هم بودند اضطراب و ناراحتی زیادی برای شاه به همراه داشت؛

البته نه به خاطر رفتار ولیعهد بلکه به خاطر رفتار تند و نامعتدل برادرش محمد علی میرزا از بخت خوش برای خودش، برادرش، پدرش و از همه مهمتر از بخت خوش کشورش، اکنون از دنیا رفته است و بنابراین شاید خواننده چندان علاقه‌ای به شناخت شخصیت او که بینهایت متکبر و تندخو بود نداشته باشد اما بی مناسبت نیست که این داستان را از قول میرزا شفیع - که همیشه با ترس و لرز درباره او سخن می‌گفت زیرا او را دیوانه می‌دانست ـ نقل کنم که وضعیت ذهنی و عواطف قلبی آن شاهزاده را نشان می‌دهد.

ژنرال گاردان هنگامی که اولین بار با محمد علی میرزا ملاقات کرد یک جفت طپانچه لوله بلند عالی به او هدیه کرد که ساخت پاریس بود و ژنرال به شاهزاده اطمینان داد که لوله آن طپانچه‌ها با چنان دقتی ساخته شده که گلوله شلیک شده از آن‌ها می‌تواند در بیست، یاردی قلب سکه کوچکی را هدف قرار دهد. شاهزاده، ژنرال را در اتاقی به حضور پذیرفته بود به حیاط خلوت بزرگی باز می‌شد و در فاصله نقطه‌ای شاهزاده نشسته بود با دیوار آن طرف حیاط تقریباً همان بیست یاردی بود که ژنرال هنگام توصیف دقت طپانچه‌ها ذکر کرده بود به محض مرخص شدن و رفتن ژنرال گاردان شاهزاده رو به منشی ای که در کنار او ایستاده بود کرده و گفته بود بیایید این طپانچه‌های مرد فرنگی را آزمایش کنیم؛

بروید و کف دستتان را جلوی دیوار نگه دارید؛ منشی بیچاره بهتزده و ترسان و، لرزان پس از لحظه‌ای درنگ دریافت که مجبور است امر شاهزاده را اطاعت کند و دستش را جلوی گلوله نگه دارد. شاهزاده طپانچه را آتش کرد و خوشبختانه گلولهاش به هدف نخورد.  اولین باری که این داستان را شنیدم اتفاقاً میرزا بزرگ هم حضور داشت و هنگامی که داستان گفته شد، رو به من کرد و خیلی موقرانه گفت: «کشور شما بسیار خوشبخت است چون در آنجا کسی نمی‌تواند چنین دستوری بدهد یا اگر هم داده شود، کسی از آن اطاعت نمی‌کند. »

برای صحبت درباره عباس میرزا نایب السلطنه در ادامه کتاب فرصت زیادی خواهم داشت و با توجه به علاقه وابستگی من به او و التفات و لطفی که همیشه در حق من ابراز کرده است امیدوارم خواننده بتواند از آنچه درباره آن شاهزاده عالی و پراستعداد می‌گویم، نظر شخصی خود را برداشت کند و تحت تأثیر گفته‌های من واقع نشود. با این حال درباره شخصیت او مختصری خواهم گفت.