سرویس تاریخ «انتخاب»: مئیر عزری، متولد اصفهان و از خانوادههای یهودی ایران بود که نقش مهمی در آژانس یهود داشت. او از سال ۱۳۳۶ تا پیروزی انقلاب در ایران به عنوان سفیر غیررسمی اسرائیل حضور داشت. مئیر عزری در سال ۱۳۸۰، خاطرات خود را نوشت و در آن به نقش و نفوذ جامعه یهودی در ایران قبل از انقلاب اشاره کرد. خاطرات او به کوشش غلامرضا امامی و توسط نشر علم منتشر شده است.
از قسمت قبل:
«در دوره دیگری ستیز کیهان با یهودیان ایران و اسرائیل با چاپ نوشته هایی نادرست مبنی براینکه یک بازرگان یهودی شیرخشک فاسد وارد کرده و بسیاری از بچههای بیگناه کشور بیمار شدهاند بالا گرفت. به دنبال گسترش چنین گزارش نادرستی در رسانهای، پرتیراژ سران انجمن کلیمیان در سفارت اسرائیل در ایران گردهم آمدند و درخواست چاره جویی و واکنشی شایسته کردند در پی رایزنی هایی پرجنجال بر آن تا نخستین گام زور آزمانی را با درخواست پس گرفتن آبونمانها از روزنامه کیهان برداریم و با ندادن آگهیهای بازرگانی به آن روزنامه تا دو سه ماه آینده نیروی خود را بیازماییم. با همین شیوه کوشیدیم به روزنامه اطلاعات که رقیب سرسخت کیهان بود میدانی تازه بدهیم و نیازهای خود را با این روزنامه برآوریم کم و بیش دو ماه گذشت تا روزی یکی از بازرگانان همکیشمان که با ژاپنیها داد و ستدی گسترده داشت از سوی مصباحزاده پیامی برایمان آورد که نامبرده میخواهد دیداری با ما داشته باشد.»
مصباح زاده با توپ پر به چالش آمده بود او دوست داشت داستان را به انگشت دولت اسرائیل در ایران بچسباند و انجمن کلیمیان کشور را ابزار این میانجی گری بخواند. به مصباح زاده گفتم: آقای سناتور شما در برابر یهودی ای نشسته اید که دارای دو ملیت است، ملیت ایرانی و ملیت اسرائیلی؛ ملیت ایرانی من در این کشور به دوهزار و پانصد سال پیش بازمی گردد به روزگاری که کورش بزرگ همکیشان در بندمان را آزاد کرد تا به خانه های خویش بازگردند و خانه خدا را بسازند ما در آنروز بزرگ ایران را خانه خویش دانستیم و در همین خانه ماندیم، بنابراین روشنتر از آفتاب جا دارد که بگوئیم ما ایرانی ترین ایرانیان روی زمین هستیم روزگاران شومی که یونانی ها، رومی ها تازی ها، مغول ها، افغان ها و همۀ بیگانگان ریز و درشت به مرزهای پرگهر یورش آوردند درد دیدیم ولی تاب آوردیم سرد و گرم چشیدیم ولی برپا ایستادیم به فرود و فراز افتادیم ولی همواره ایرانی ،ماندیم و سرانجام به هزار بدنامی آلودندمان ولی از آئین خویش دست نکشیدیم ما از خاک پاک ایران چون خونمان پاسداری کردیم تا با بیگانه نیامیزیم از همین روست که در درازای تاریخ این سرزمین در خاندان یهود هرگز به هیچ نام یهودی برنخواهید خورد که به میهنش پشت کرده باشد .
مصباح زاده رنگ به رنگ شده بود و چیزی برای گفتن نداشت، در پی کوه جوشان اندرونم افزودم آقای سناتور اکنون به نام یک اسرائیلی سرفرازم به آگاهی شما برسانم که مردم کشور جوان و نوپای من به پیشوانی بن گوریون آزادی خود را به شاهنشاه آزادی بخش ،ایران کورش هخامنشی وامدارند. کشور اسرائیل و یهودیان جهان خوب می دانند که هرگز نخواهند توانست این یاد خوش را فراموش کنند یا این وام گران را پس بدهند بنابراین پیوند مردم ایران و اسرائیل در چشم یک یهودی پاکترین دوستی در هستی و بی پیرایهترین همبستگی در آفرینش است.
گونه ای پشیمانی یا شرم در چهرۀ مصباح زاده موج میزد پرسید: « آیا دستور داده اید یهودیان ایران در برابر روزنامه كيهان بایستند؟» پاسخ دادم گواینکه استخوان های لای زخم روزنامه شما می تواند برای مردم این کشور آسیب آفرین باشد ولی دوستان ما اگر نتوانند گره ای از دست و پای دیگران بگشایند هرگز نمی توانند گره آفرین باشند. افزون بر آن فروتنی در برابر باور دیگران یکی از شناخته ترین فرهنگ ماست در بنابراین به هیچ روی نمی توانیم با آرمان های روزنامه کیهان سر ناسازگار داشته باشیم. ما باور دیگران را ارج می نهیم ولی آرمان خود را نیز می خواهیم به دیگران بشناسانیم ... مصباح زاده کوتاه آمد چند دیدار دیگر داشتیم سرانجام داستان فروکش کرد و درگیری به آرامشی پسندیده پایان یافت در یکی از این نشست ها یادی از سناتور عماد تربتی کرد که گویا از وی نکته هایی دربارۀ من شنیده خواسته بود به دیدنم بیاید و کارها را سر و سامان بدهد.
به هر روی فشار داد و فریادی نیز که از سوی بازرگانان و مردم یهودی بر روزنامه کیهان آمده بود، خود به خود می توانست هشدار دهنده باشد. روزنامه فرمان در ایران روزنامه بامدادی بود و روزنامه های کیهان و اطلاعات رسانه شامگاهی فرمان به سردبیریی عباس شاهنده در رده ای پائین تر از کیهان و اطلاعات نشسته بود و در آن روزنامه گونه ای سخن چینی یا برخی چاپلوسی ها دیده می شد که می توانست نان دانی دست اندرکارانش باشد. بسیاری می گفتند شاهنده بالای پانزده سال سرپرست یکی از بخش های شهرداری تهران بوده، دریافتی اش ماهانه به بانک واریز می شده ولی هرگز کسی او را در دفتر کارش در شهرداری ندیده بود. در ماه مارس ۱۹۵۷، همراه دکتر منصور اختیار استاد دانشگاه تهران و عبدالله والا سردبیر تهران مصور به اسرائیل آمد و در هتل رمت آویو پذیرانی شد. شاهنده در این دیدارها با چندی از سران اسرائیل آشنا شد که برایش پیروزی هایی نیز به دنبال داشت. در یکی از این نشست ها آنچنان از میهن پرستی سربازان ساده اسرائیلی به شور آمده بود که اشگ پهنای چهره اش را گرفت و گفت: دریفا یهودی چشم به جهان نگشوده یا در اسرائیل از مادر زاده نشده ام ، شگفتا چنین سخنانی از زبان کسی بیرون می آمد که در کیش خود یکی از تندروهای شناخته شده بود.
دکتر اختیار فیلم هایی درباره اسرائیل از وزارت خارجه این کشور به دست آورده بود که مایه نمایشهای پر واکنشی در دانشگاه تهران شد والا گفته بود که در بارۀ این دیدار ارزنده از اسرائیل کتابی خواهد نوشت. ولی به پیمانش وفا نکرد و شاهنده پیرو سخنرانی های پرشوری که درباره دیدنی هایش برپا کرد آنها را به رشته نگارش درآورد. شاهنده در کار سردبیری چندان پایبند راستی و درستی نبود، بسیار دیده شده بود که برای پر کردن برگهای روزنامه گزارش ساختگی اش بی پایه درآمده و آنرا به کردن گزارشگر میانداخت یا اینکه تکذیب می کرد .
یکی از پرخواننده ترین روزنامه های اقتصادی ایران تهران اکونومیست بود که به سردبیری ی باقر شریعت چاپ می شد. دکتر شریعت پایه گزار این روزنامه همراه ، «خ» از اسرائیل دیداری سودمند داشت و از این دیدار برداشت کرده بود که یهودیان بهترین اقتصاددانان جهان هستند و همواره می گفت: « هرکس می خواهد اقتصاد یاد بگیرد باید چندی در اسرائیل زندگی کند.» ن خ در کنار روزنامه نگاری به کار گویندگی رادیو نیز می پردرداخت هر روز تازه ترین رویدادها و گزارشهای داغ را به آگاهی می شنوندگانش می رساند و به پاره ای پرسش ها پاسخ می داد. از آنجا که بیسوادی بلای هفتاد در صد مردم ایران بود همه با بانگ خوش او آشنا بودند و برنامه اش یکی از پرشنونده ترین برنامه ها بود. او با زیرکی بیمانندی داستان دیدارهایش را از اسرائیل در لابلای گفته ها با شنوندگانش در میان می نهاد که به راستی بهترین ابزاری برد که می توانست مردم کوچه و خیابان را با زیبایی های کشور اسرائیل آشنا کند.
وزارت خارجه اسرائیل برای فراخوان روزنامه نگاران ،نویسندگان اندیشمندان و کارشناسان کشورها به این کشور و بودجه ای گسترده داشت برخی از همکاران ایرانی برتر می دیدند دیدارهایشان پنهان بماند، ولی به هر روی میزبانان به راستی می کوشیدند میهمانانشان با شیرین ترین و فراموش نشدنی ترین یادمانه ها ( خاطرات به کشور خویش بازگردند) همکار خوبمان ابراهیم حاخامی و برادرم آلبرت ( سرپرست بخش فارسی ی رادیو اسرائیل ) و دیگر همکارانشان از کسانی بودند که در زمینه میزبانی از همیهنان بازدیدکننده کوشا بودند و از هیچگونه همکاری با آنان دریغ نمی کردند.
در چهارچوب فرود و فرازهای سیاسی در ایران بسیاری از نامداران کشور با نردبان رسانه های گروهی به مجلس پای نهادند یا به بام جاه و نام رسیدند. مصطفى المونی دستیار نخست وزیر سناتورها مسعودی و مصباح زاده از نمونه های آشکار این پرواز هستند یکی از نکته های شایسته یادآوری در کار روزنامه نگاری در ایران آن بود که دریافت پروانه برای هر رسانه همگانی نیازمند داشتن درجه آموزشی یا پیشینه ویژه ای نبود. بنابراین بودند کسانی که پا به این میدان نهاده و به راستی شایستگی و توان آنرا نداشتند روزنامه نگاران کارکشته چشمگیر بودند، نمونه هایی از آنان احمد مرعشی ( در ژوئن ۱۹۶۲ از اسرائیل دیدن کرد و نوشته آوشویتس یا دروازه جهنم را به فارسی برگرداند که در پاورقی اطلاعات هفتگی چاپ می شد) حبیب یغمانی سراینده و نگارنده نامدار و محسن متين سردبير ماهنامة يغما بودند. منوچهر مطیعی نگارنده و مترجم نامدار بود که به سوژه های یهودی گرایشی داشت و دربارۀ جشن های یهودیان ) عید فطیر و داستان پسح . (در هفته نامه سپید و سیاه مینوشت.)
افزون بر روزنامه های کیهان و اطلاعات رسانه های دیگری مانند پیغام امروز نیز بودند که سردبیران و نویسندگانشان از نامی پسندیده در میان مردم برخوردار بودند یکی از این ،نامداران سناتور موقر از مردم کرانه های خلیج فارس از شهر بوشهر بود. او از خانوادهای سرشناس بود که هفته نامه مهر ایران ، را مینوشت و با نگرشی به تاریخ و فرهنگ ایرانی میکوشید از گسترش هرگونه باور بیگانه در ایرانزمین پیشگیری کند. تلاش او گسترش میدانی هر چه پهنتر در پدافند ( دفاع ) از سخن و فرهنگ و آرمانهای ایرانی در خوزستان و کرانه های تازی نشین خلیج فارس بود و از هرگونه آمیختگیی فرهنگی با بیگانگان پرهیز میکرد.
آندسته از کارشناسان اسرائیلی که در کرانه های خلیج فارس به انجام پژوهش ها یا بررسی هایی سرگرم بودند همواره از مهربانی های وی برخوردار می شدند او جزیره های خلیج فارس را بخشی سواناپذیر از خاک ایران می دید و در پدافند از نام و نشان و فرهنگ ایرانی و تازی زدانی بسیار می کوشید. مصطفى الموتى سردبیر روزنامه صبح امروز نیز با هنر ارزنده و دلاوریی شایان ستایشش در نگارشی شیوا توانست به زودی از پله های نام بالا برود او با نگاهی به ایران ایرانی و دوری گزینی از آرمان های بیگانه یکی از یاران خوب اسرائیل شده نامبرده در روزهای دشوار جنگ سرد دشمنان ایران ( اعراب خوزستان را بخشی سواناپذیر از خاک ایران میدانست و خواسته های شوم بیگانه را در این سرزمین گرم به سردی می نشاند. جهانبانی، سردبیر رسانه فردوسی ، با گرایش به آرمانگریی چپ به هیچ روی نمی توانست از باور سخت خویش دست بکشد، بنابراین بی هیچ گمانه ای اسرائیل را نماینده امپریلیسم در خاورمیانه می خواند و از برخی نیش ها نیز پرهیز نمیکرد، نوشته هایش میان جوانان و روشن اندیشان از جائی در خور ستایش برخوردار بود و از پرده درانی و رازگشانی پروانی نداشت. سرانجام بازدید گرم نامبرده از کشور اسرائیل انگیزه ای گشت تا در بسیاری از باورهایش بازنگری هایی کند که همین ما را بس بود.میکوشیدم هرچه بیشتر با بزرگان رسانه های گروهی برخورد و گفت وگو داشته باشم. بیشتر دیدارها در دفتر کار یا خانه آنان انجام میشد و چهار چوب این گفت و گوها بر راستای رویدادهای روز و نگاه هایی به آینده بودند.
«خ» روزنامه نگاری پرکار ورزیده و کارکشته بود که همکارانش او را نشانه گریای فروتنی و وفاداری می شناختند. او روزنامه نگاری میهن پرست بود؛ در زمینه جوانان بیشتر می نوشت و همواره در برخوردهایی که میان ایران و کشورهای دیگر پیش میآمد گروه هایی از دوستان میهنپرستش را گردهم می آورد و در خیابان ها با درشتگویه هایش به دشمنان ایران می تاخت.
با روزنامه نگار جوانی آشنا شدم که میتوانست مرا به روزنامه های شهرستان ها نیز بپیوندد. زهتاب فرد، سردبیر وسانه ، اراده آذربایجان که چند دوره از سوی مردم تبریز به نمایندگی مجلس شورای ملی رسیده بود از اسرائیل دیداری انجام داد و نوشته هایش مردم این تکه از ایران را با اسرائیل به خوبی آشنا میساخت. امان الله ریگی نیز سردبیر رسانه ندای زاهدان ، و نماینده شهرش ( مرکز استان سیستان در مرزهای جنوب باختری می ایران ) در مجلس بود که دوستی ی گرمی با ما داشت. سرهنگ شاهین که در بخشهای پیشین از او یاد کردم از سوی ساواک بر همه رسانه های نوشتاری ی کشور کار بازرسی یا بازبینی داشت بنابراین بودند رسانههانی که نمیتوانستند آنگونه که میاندیشیدند، بنویسند. در آشنانی با من کوشید مرا با روزنامه نگاران بیشتری آشنا کند عبدالرسول عظیمی که روزی سردبیر روزنامه کیهان بود به نگارش پیغام امروز ، دست یازیده و با همه دشواریها میکوشید از روشی آزادی خواهانه پیروی کند روزی که موشه ساسون نماینده وزارت خارجه اسرائیل از ایران دیدن میکرد او را با عظیمی آشنا ساخته بودم ولی پاره ای دشواریها در سال ١٩٥٦ به گونه ای پیش آمدند که نامبرده نتوانست از اسرائیل دیدن روزی که پس از هشت سال به ایران بازگشتم هیچیک از رسانههای رنگارنگ حزب توده که در پشتیبانی از شورویها می نوشتند دیده نمی شد.
این حزب و روزنامه هایش در پی رویداد تیراندازی یکی از پشتیبانانش به شاه ( ناصر فخر آرانی، در دانشگاه غیر قانونی شناخته شده بود در فوریه سال ١٦٤٩، روزی که شاه میان دانشجویان به سری دانشکده حقوق ،میرفت گلوله به چانه و شانه چپش خورده و کمی زخمی اش کرده بود. در نخستین وارسی های پلیس از جیب پوشاک وی ضارب کارت عضویت حزب توده یک شماره روزنامه مذهبی تندرو پرچم اسلام به دست آمده بود.) پیکار با دستگاه ها ،رسانه ها و سازمان های پنهانی حزب توده تا سال هایی که سرلشگر تیمور بختیار به فرماندهیی سازمان امنیت ایران رسیده بود پیگیری میشد.
در دوره نمایندگی ام از سوی دولت اسرائیل در ایران احزاب چندگانه ایران نوین مردم، مليون و رستاخیز احزاب قانونی بودند و رسانه هایشان به دست مردم می رسید رسانه های نوشتاری این حزبها چندان خواننده نداشت ولی ارکان جنبشی با نام نیروی سوم که رنگ و بوی سوسیال دموکراسی داشت و گویا از سری اینترناسیونال سوسیالیست ها پشتیبانی می شد جوانان زیادی را به خود می خواند خلیل ملکی دبیر این جنبش که در چند بخش پیش از او یاه کردم از سران حزب توده بود که پس از چندی سرا شد و حزب نیروی سوم را راه انداخت از همین رو توده ای ها دل خوشی از او نداشتند. نیش های حزب توده از دور و نزدیک سالها به سویش پرتاب می شدند تا سرانجام با انگ جاسوسی به سود بلوک باختر از حزب کناره گرفت.
در آغاز سال ١٦٦۲ ملکی را برای دیداری به اسرائیل فرستادم شیفته جنبش کارگری اسرائیل شد و در شمارة فورية ١٩٦٢ هفته نامۀ علم و زندگی که از رسانه های پرخواننده تهران بود از دیدار سودمندش نوشت واکنش روشن اندیشان ایرانی در برابر نوشته های ملکی برای اسرائیل بسیار سازنده بود، ولی به هر روی کوشش من با او در پنهانکاری هایی هر چه کم آسیبتر دور میزد او با جنبش های سوسیالیستی آسیانی با نهرو و دوستانش پیوندی گسترده داشت با دستگاه شاه نیز چندان سازگار نبود بنابراین ما چاره ای نداشتیم جز اینکه پاره ای نکته ها را نادیده نگیریم سودمندترین نکته ای را که از این آشنانی شایان یادآوری میدانم همراهی او با من و پذیرش میانجیگری ام در رویداد رفراندوم انقلاب شاه و مردم بود که در بخش پیش از آن سخن گفتم نوشته های ملکی که پرتوی از سوسیالیسم باختری را در خود می پرورد میان جوانان و دانشجویان نکته های پذیرفته شدنی فراوانی داشت.