صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۷۲۲۲۸۷
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۰۸ - ۲۳ فروردين ۱۴۰۲
درد انسان، درد انسان متعالی، تنهایی وعشق است؛ و می‌بینیم علی (علیه السلام)، همان علی (علیه السلام) که می‌نالد و دائماً فریاد می‌زند و سکوتش درد آور است. سخنش درد آور است، و همان علی که عمری شمشیر زده، جنگ‌ها کرده، فداکاری‌ها نموده و جامعه‌ای را با قدرت و جهادش پی ریخته و به وجود آورده است، حال در جمع یارانش تنهاست و نیز می‌بینیم که نیمه شب‌های خاموش مدینه را ترک می‌کند وسردر حلقوم چاه، می‌نالد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

دکتر علی شریعتی می گوید: ما بیش از هر چیز به تعلیم نیازمندیم، و حتی پیش از تبلیغ، به معرفت و آشنایی علمی نیاز داریم.

یکی از بزرگترین مسائلی که در تاریخ وجامعه ما مطرح است اسلام و تشیع می‌باشد که بسیاری از ما بدان معتقدیم، اما آن را به درستی نمی‌شناسیم. به مذهبی ایمان داریم که آشنایی درست و منطقی از آن نداریم. مثلاً به علی (علیه‌السلام) به عنوان یک امام، یک مرد بزرگ، یک ابرمرد حقیقی و به عنوان کسی که همه احساس‌ها و تقدیس‌های ما را به خود اختصاص داده، اعتقاد داریم و همیشه در طول تاریخ، بعد ازاسلام، ملت ما افتخار ستایش او را داشته است، اما متاسفانه آنچنان که باید و شاید او را نشناخته است؛ زیرا بیشتر به ستایش ایشان پرداخته شده نه شناختن او.

این گونه مدح‌ها و محبت‌ها در میان همه ملت‌ها نسبت به معبودشان، پیغمبرشان و قهرمانانشان هست، اما این معرفت است که با ارزش است. امکان ندارد جامعه‌ای و ملتی علی (علیه السلام) را بشناسد و درست بفهمد، و ازشکنجه آمیزترین وسخت‌ترین محرومیت‌هایی که جوامع دچار آن هستند، رنج ببرد.

ما در زمان خود موظف به شناختن امام هستیم، نه محبت بدون معرفت به امام. البته نسبت به محبت ورزیدن انتقادی نداریم. چگونه ممکن است کسی علی را بشناسد و به او عشق نورزد و او را نستاید؟ اما این محبت نتیجه شناختن علی و آشنا شدن با زیبائی‌های عظیم یک روح با شکوه، و عظمت و پاکی یک انسان بزرگ است. محبتی که معلول این معرفت است، نجات بخش می‌باشد و روح زندگی یک جامعه است.

غربت نهج البلاغه
نهج البلاغه بعد از قرآن، بزرگترین کتاب ما است که آن را نمی‌خوانیم و نمی‌شناسیم، چنانکه قرآن را نیز نمی‌شناسیم و آن را فقط ستایش می‌کنیم، می‌بوسیم و تبرک می‌دانیم.

قرآن ونهج البلاغه را تجلیل و ستایش می‌کنیم، اما چه فایده و چه تاثیری می‌تواند داشته باشد، وقتی که در آن تدبّر نمی‌کنیم.

نهج البلاغه به اقرار اغلب دانشمندان و نویسندگان و ادبای معاصر، حتی عرب، بعد از قرآن، زیباترین متن عربی است. مجموعه‌ای در بردارنده سخنانی عمیق در کمال فصاحت و بلاغت و کتابی حاوی دستورات ارزشمند اخلاقی است.

شاید، ۲۵ سال سکوت علی (علیه السلام) از همه سخنانی که آن حضرت در دوران عمر خویش فرموده است؛ رساتر، بلیغ تر، زیباتر، اثر بخش‌تر و آموزنده‌تر باشد.

سکوتی که خطاب به همه انسان هاست، انسان‌هایی که علی را می‌شناسند. بیست و پنج سال سکوت در نهایت سختی و سنگینی برای یک انسان، آن هم نه یک انسان گوشه گیر و راهب، بلکه یک انسان فعال اجتماعی.

امام گاه با سخنانش حرف می‌زند و گاه با سکوتش، گاه با پیروزیش درس می‌دهد و گاه با شکستش.

مخاطب امام ما هستیم و رسالت ما نیز معلوم است:

شناختن این درس‌ها، خواندن این سخنان و شنیدن این سکوت ها…

درد بزرگ مرد تاریخ
متاسفانه حضرت علی علیه السلام با این عظمت هنوز در بین شیعیانش نیز مجهول و ناشناخته مانده است. هنوز بسیاری از فضایل و ارزش‌های انسانی ایشان را نیافته ایم.

اما به راستی ارزش‌های انسانی علی علیه السلام چیست؟

یکی از مسائلی که درباره ایشان مطرح نشده، مساله تنهایی علی (علیه السلام) است.

کسی که به یک معبود، به یک معشوق عشق می‌ورزد، با همه چهره‌های دیگر بیگانه می‌شود و جز در آرزوی او نیست، خود به خود وقتی که او نیست، تنها می‌ماند و کسی که با افراد و اشیای پیرامونش بیگانه است، متجانس نیست، تنها می‌ماند، احساس تنهایی می‌کند. انسان هر چه به مرحله انسان بودن، نزدیکتر می‌شود، احساس تنهایی بیشتری می‌کند؛ و از جامعه و زمان فاصله می‌گیرد.

در شرح حال نوابع می‌بینیم یکی از صفات شخصی آنان، تنهائیشان در زمان خود آن‌ها است. در زمان خود مجهول اند، غریب اند و در وطن خویش بیگانه اند، و آیندگان بهتر می‌توانند، آنها، اثرشان، سخنانشان و سطح اندیشه و هنرشان را بهفمند.

چه کسی تنها نیست؟ کسی که با همه، یعنی در سطح همه است، کسی که رنگ زمان به خود می‌گیرد، رنگ همه را به خود می‌گیرد و با همگان تفاهم دارد و در سطح موجود است و با وضع موجود، به هر شکلش و هر بُعدش منطبق است.

احساس تنهایی و خلاء، مربوط به روحی است که آنچه در این جامعه و زمان و در این ابتذال روزمرگی وجود دارد، نمی‌تواند سیرش کند.

درد انسان، درد انسان متعالی، تنهایی وعشق است؛ و می‌بینیم علی (علیه السلام)، همان علی (علیه السلام) که می‌نالد و دائماً فریاد می‌زند و سکوتش درد آور است. سخنش درد آور است، و همان علی که عمری شمشیر زده، جنگ‌ها کرده، فداکاری‌ها نموده و جامعه‌ای را با قدرت و جهادش پی ریخته و به وجود آورده است، حال در جمع یارانش تنهاست و نیز می‌بینیم که نیمه شب‌های خاموش مدینه را ترک می‌کند وسردر حلقوم چاه، می‌نالد.

امام کسی را ندارد که برایش حرف بزند، گوشی نیست که سخنانش را بشنود، و فردی نیست که او را بفهمد.

رنج بزرگ یک انسان این است که عظمت او و شخصیت او در قالب فکر‌های کوتاه و در برابر نگاه‌های پست و پلید و احساس او در روح‌های بسیار آلوده و اندک و تنگ قرار گیرد؛ و این مرد که روی این زمین خودش را تنها می‌یابد، با این زمین و آسمان بیگانه است و فقط رسالت و وظیفه اش او را با این جامعه و این شهر پیوند داده است.

علی در طول تاریخ، تنها انسانی است که در ابعاد مختلف و حتی متناقضی که در یک انسان جمع نمی‌شود قهرمان است. مثل یک کارگر ساده با دست و بازویش خاک را می‌کند و در آن سرزمین سوزان بدون ابزار، قنات می‌کند، مانند یک حکیم می‌اندیشد، همچون یک عاشق بزرگ و یک عارف عظیم عشق می‌ورزد، به سان یک قهرمان شمشیر می‌زند و همانند یک سیاستمدار رهبری می‌کند و مانند یک معلم اخلاق مظهر و سرمشق فضایل انسانی برای یک جامعه است. هم یک پدر است و یک دوست وفادار و هم یک همسر نمونه.

چنین انسانی است که در دنیا تنهاست.

علی (علیه السلام) در میان پیروانش هم تنهاست، در اوج ستایش‌هایی که از او می‌شود مجهول مانده است. درد علی (علیه السلام) دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق مبارکش احساس می‌کند، و درد دیگر، دردی است که او را تنها در نیمه شب‌های خاموش به دل نخلستان‌های اطراف مدینه کشانده … و به ناله در آورده است و ما تنها بر دردی می‌گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس می‌کند.

اما، این درد علی (علیه السلام) نیست.

دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است، تنهایی است، که ما آن را نمی‌شناسیم!

باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را.

که علی (علیه السلام) درد شمشیر را احساس نمی‌کند، و … ما

درد علی را احساس نمی‌کنیم.

پروردگارا! قلبمان را با روح آسمانی اش، پیوند زن.