امیرحسین جعفری، سرویس تاریخ «انتخاب»: اسفند ماه، متعلق به مصدق است، ماهی که در آن تلاش هایش ثمر داد و نفت ملی شد، ماهی که پایان نخست وزیر معزول ۲۸ مرداد را در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ را رقم زد و دکتر محمدمصدق پس از ده سال حصر غیرقانونی میان دیوارهای بلند قلعهی احمدآباد در اثر خونریزی معده درگذشت. او در هنگام مرگ هنوز پیرمردی با آرمانهای ملی، زمینههای های مذهبی و سیاست ورزی کم امید بود که در سالهای پایانی عمر خود توانسته بود نامه نگاریهایی با برخی جریانات و چهرههای سیاسی انجام دهد که مشخصترین آن موسسین نهضت آزادی هستند، هرچند مصدق در آن دوره پاسخ عمده مخاطبین خود را میداد و نوشتهای کوتاه نیز بر کتابی از اکبر هاشمی رفسنجانی نوشت.
بررسی سالهای آخر زندگی مصدق محل بحث ما نیست، مسئله دقیقا پایان مصدق در ۱۴ اسفند است، غلامحسین مصدق، نوه محمدمصدق، درباره این روز و شرح مرگ او در گفتگویی با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد میگوید: «از طریق امیرعباس هویدا که با من دوست بود برای شاه پیغام دادم که مصدق وصیت کرد که در ابن بابویه دفن شود. شاه، اما گفت که: نه، همان احمد آباد خاکش کنید. پدر وصیت کرده بود فقط بچهها و زنم در تشییع جنازه من باشند. ما جنازه را سوار ماشین کردیم و بردیم احمد آباد و مهندس بازرگان هم آمد. مهندس عزت الله سحابی هم آمد و اینها همه آمدند. آیت الله رضا زنجانی نماز میت خواند. بازرگان و مهندس سحابی ایشان را غسل دادند. کفنش کردند و در تابوت گذاشتند. جا نداشتیم همان نهارخوری که همه نهار میخوردیم با هم رفتیم وسط اتاق نهاخوری را کندیم و همانجا امانت گذاشتیم، چون دفن کردن با امانت فرق دارد. دفن که کردی دیگر نمیشود نبش قبر کرد بموجب اسلام نبش قبر حرام است. شاپور بختیار و فروهر برایش یک سنگ خارا بزرگ درست کردند. دکتر مصدق قبرش را نوشته بود و حاضر کرده بود.»
پس از مرگ مصدق شاه، دربار و دیگر چهرههایی که در سرنوشت این چنینی مصدق نقش داشتند چندان واکنشی نشان نمیدهند و در خاطرات علم نیز که از سال ۴۶ در دسترس است، در هیچکدام از سالگردهای ۱۴ اسفند، صحبتی از مصدق میان شاه و اعلم و دیگران پیش نمیآید، هرچند که در سالگردهای ۲۸ مرداد، همواره علم از مصدق نام میبرد.
تا زمان پیروزی انقلاب نیز احمد آباد نتوانست محلی برای گرد آمدن یاران مصدق و گرفتن مراسمات مذهبی و سیاسی باشد و مهرسکوت امنیتی بر احمدآباد تا ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ ادامه یافت. اما ۱۴ اسفند همواره محل تنشهای سیاسی بوده است و گاهی از یادآوری مرگ مصدق نیز فراتر رفته و محل تضادهای عمیقی شده که تاثیرات آن را تا سالهای پس از خود دیده ایم.
نخستین مراسم سیاسی برای مصدق در احمدآباد به ۹ صبح دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ در قلعهی احمدآباد با حضور آیت الله طالقانی، اعضا جبهه ملی، اعضا نهضت آزادی، صادق قطب زاده، مسعود رجوی، اعضا و هواداران حزب توده و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و دیگر گروههای سیاسی در یک گردهمایی وسیع که برخی جمعیت آنرا تا نزدیک یک میلیون نفر برآورد کرده اند برگزار شد.
روزنامه اطلاعات درباره این مراسم در آن تاریخ نوشته است: «امروز، ایران پس از دوازده سال خون دل خوردن و خاموشی بخاطر عجز از برپایی مراسم تجلیل از شادروان دکتر مصدق رهبر ملی خود باشکوهی خیره کننده یاد آن بزرگمرد تاریخ مبارزات ضد اسعتماری ملل شرق را گرامی داشت. برای انعکاس راستین مراسمی که امروز بر مزار دکتر مصدق برگزار شد اطلاعات گروههای ویژهای را بسیج کرده بود و مطالبی که میخوانید گزارش لحظه به لحظه حضور انبوه کثیری از مردم در جلو دانشگاه و حرکتشان به سوی احمد آباد است. ساعت ۹ صبح جمعیت از مرز صد هزار گذشته است، صدها اتوبوس از موسسات مختلف از جانب گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی و صنفی با شعارها و پلاکاردهایی به سمت محوطه دانشگاه وارد شدند. سازمان چریکهای فدایی خلق در خیابان فدایی (میکده سابق) مستقر شدند و هواداران این گروه با اتوبوسهایی مخصوص سوار میشدند و لحظه به لحظه به تعداد آنها افزوده میشد. حزب توده ده دستگاه اتوبوس در خیابان ۲۱ آذر مستقر کرده و طرفداران حزب در اتوبوسها جا گرفته اند. جبهه ملی و طرفدارانش که گروه بیشماری را تشکیل میدهند از اتوبوسهای شرکت واحد برای رفتن به احمد آباد استفاده میکنند.»
در روند مراسم با حضور چهرههای سیاسی مختلف، مراسم بزرگداشت مصدق به یک میتینگ سیاسی برای ارائه مطالبات و شعارهای سیاسی تبدیل شد. از شعارهایی که بر علیه امپریالیسم غرب سرداده شد تا صحبتهای مسعود رجوی در راستای مطالباتش از جمهوری اسلامی و طرح متین دفتری برای تشکیل جبهه دموکراتیک ملی! روزنامه اطلاعات نیز درباره سخنرانی آیت الله طالقانی نوشت: آیت الله طالقانی اسرار سقوط دولت مصدق را فاش کرد! در این بین شعاری جالب نیز به گوش رسید که پس از آن دیگر تکرار نشد «مصدق، مصدق! خمینی بت شکن نامتو زنده کرده».
با وجود تمامی تضادهای موجود میان گروههای سیاسی شرکت کننده در نخستین مراسم مصدق، اما تنش خاصی میان افراد گزارش نشده و گویا مراسم با آرامی برگزار و به پایان میرسد. هرچند دستاورد سیاسی خاصی نیز در پی آن شکل نگرفت.
دومین مراسم مصدق پس از پیروزی انقلاب در ۵۸ برگزار شد، اما این سال دیگر مانند سال قبل از خود نبود و برخی تضادهای سیاسی بروز پیدا کرده و رقابت انتخاباتی نیز در جریان بود. به همین جهت مراسم مصدق میتوانست تبدیل به یک میتینگ سیاسی شود، اما به دلیل برخی ایراداتی که گویا چندان هم وجهه سیاسی نداشته و به خواست کشاورزان احمدآباد بوده است، مراسم در این قلعه برگزار نشد و فقط تعدادی از علاقهمندان به مصدق و اعضا جبهه ملی بصورت نمادین در احمدآباد حضور یافتند، اما مراسم اصلی در میدان آزادی با حضور بازرگان برگزار شد و پیام سیاسی بنی صدر نیز توسط صادق طباطبایی قرائت شد. مطبوعات نیز بصورت گذرا از کنار آن رد شدند، زیرا کشور تحولاتی را در این یکسال دیده بود که برگزار مراسم مصدق در میدان آزادی آن دیگر عادی جلوه میکرد. از سوی دیگر طرفداران گفتمان مصدق نیز در این یکسال از قدرت کنار زده شده بودند و سفارت کشوری که مصدق را به آن سرنوشت دچار کرد توسط کسانی تسخیر شده بود که هیچ ربط معنایی با ملی مذهبیها و مصدقیها نداشتند.
ختم ماجرای احمدآباد
یکسال دیگر هم گذشت و انقلاب دو سالگی خود را جشن گرفته بود و ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ در اوج بحرانهای سیاسی برگزار شد. اینبار هم احمدآباد مقصد سخنرانان و هواداران و مخالفان مصدق نبود و دانشگاه تهران برای برگزاری این رویداد انتخاب شد. با سخنرانی رئیس جمهور؛ رئیس جمهوری که خود را بیشتر مصدقی میدانست و از تریبون مراسم مصدق در حال سخنرانی درباره چالشهای کشور بود. اما آنچه در ۱۴ اسفند ۵۹ به وقوع پیوست نه یک سخنرانی عادی و مراسمی نمادین بلکه تنشی جدی میان نیروهای هوادار رئیس جمهور و هواداران حزب جمهوری اسلامی شد که همین درگیری را برخی از پژوهشگران تاریخی و شاهدین آن دوره، آغاز تضاد علنی بهشتی و بنی صدر بر سر رقابت سیاسی میدانند و در ابعدادی کوچکتر شبیه تمرینی برای ۳۰ خرداد ۶۰.
اما ماجرای ۱۴ اسفند ۵۹ اینگونه آغاز شد، بنی صدر سخنرانی خود را به مناسبت سالگرد درگذشت مصدق در دانشگاه تهران در ساعت ۱۵:۴۰ دقیقه شروع کرد و کمی بعد ناگهان فریاد زد: آرام باشید! دارم صحبت میکنم! من یقین دارم در دل فرد فرد شما اعتماد وجود دارد و کسی که در میدانها هر لحظه با خطر مرگ رو به روست برای آن میجنگد که استقلال میهن حفظ شود. شمایی که با این چماق دارها نیستید از آنها جدا بشوید تا من از مردم بخواهم به حساب آنها برسند.
پس از این سخنان بنی صدر بود که درگیری درون دانشگاه شدت گرفت صداهای زیادی در میان جمعیت شنیده میشد چوب، چماق، شکنجه دیگر اثر ندارد، حزب چماق بدستان در پیشگاه ملت، افشا باید گردد، زندانی سیاسی، آزاد باید گردد، مسلمان به پا خیز، حزب شده رستاخیز، مرگ بر بنی صدر، مرگ بر بهشتی، چماقدار، چماقدار مرگت فرا رسیده، بهشتی بهشتی طالقانی رو تو کشتی! سپهسالار پینوشه ایران شیلی نمیشه؛ و در میان انبوه این شعارها ۴ تن کشته و ۱۵۰ تن زخمی شدند.
روز بعد که مصادف با نماز جمعه بود آیت الله خامنهای در نماز جمعه تهران که در دانشگاه نیز برگزار میشد حوادث روز پنجشنبه را به شدت محکوم کرد. این واقعه باعث شدت گیری دعواهای سیاسی میان بهشتی و بنی صدر شد. بهشتی نیز در ۲۲ اسفند ۱۳۵۹، در نامهای خطاب به امام دوگانگی موجود میان مدیران کشور را ناشی از وجود دو بینش متفاوت میان آنها معرفی و ضمن توضیحاتی درباره این دو بینش نوشت: "... شاید برای شنیدن، این خبر تلخ و دشوار باشد که بسیاری از کسانی که در طول این سالها به مقتضیات طبیعت و ماهیت نظام اداری و رژیم شاهی، در همه سازمانهای لشکری و کشوری همواره در اقلیت بوده و زیر فشار اکثریت غرب گرا یا شرق گرا بر این سازمانها به سر میبرده اند، هم اکنون در جمهوری اسلامی. دوباره تحت همان اکثریت قرار گرفته اند ولی این بار زیر حمایت همه جانبه رئیس جمهور و فرمانده نیروهای مسلح ... امروز در جمهوری اسلامی با حمایت رئیس جمهور و همفکران ایشان در جبهه ملی و نهضت آزادی و با همدستی خلقیها همه جا سرکوب میشوند که به سرنوشت مؤمنان در جنگ اصحاب اخدود دچار گردند. " امام پس از این اتفاق کارگروهی برای شفاف سازی این واقعه متشکل از آقایان موسوی اردبیلی، شهاب الدین اشراقی و مهدوی کنی تعیین کرد. هیات حل اختلاف جلسات متعددی تشکیل داد و بنی صدر را متخلف دانست، ولی او خود را مقصر نمیدانست. سرانجام به دنبال تحقیقاتی که پس از این واقعه انجام گرفت، دادگستری اعلام کرد، واقعه ۱۴ اسفند دانشگاه تهران یکی حرکت سازمان یافته و از پیش طراحی شده علیه انقلاب اسلامی و خط امام بوده است.
بهزاد نبوی در گفتگویی پیرامون این مسائل در سال ۵۹ گفته است: "بنی صدر برای تضعیف و سرنگون کردن دولت گام برداشته و روز ۱۴ اسفند یک لحظه ضدانقلاب بر انقلاب غلبه کرد. آنها انقلاب را هدف قرار دادند نه فقط سرنگونی دولت رجایی را؛ الآن ضروری میبینیم که به خاطر حفظ انقلاب، به خاطر بقای جمهوری اسلامی، دیگر سکوت نکنیم، چون سکوت ما در اینجا کمکی به خود انقلاب نمیکند"
روزنامهها درباره ۱۴ اسفند چه گفتند
هفته نامه «کار» وابسته به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در شماره ۱۰۱ به تاریخ ۲۰ اسفند ۵۹ در این باره نوشت:
آقای رئیس جمهور، این بازیها درد مردم را درمان نمیکند!
*چماقداری و شیوههای ترور و تهدید مردم باید برای همیشه ریشه کن شود-
*مجاهدین سازمان سیاسی خود را در حد گارد ضربت رئیس جمهور تنزل دادند-امپریالیسم، صهیونیسم و رژیم صدام از وقایع دانشگاه شادمان شدند
*رئیس جمهور هیچ صحبتی از امپریالیسم نکرد و از خواستهای زحمتکشان سخنی به میان نیاورد.
روزنامه «نامه مردم» ارگان مطبوعاتی حزب توده ایران در شماره ۴۶۲ و ۴۶۴ به تاریخ ۱۷ و ۱۹ اسفند در این باره نوشت:
*توطئه هفتم آمریکا در حال اجراست-
*امپریالیسم آمریکا میکوشد تا جمهوری اسلامی ایران را به جنگ برادرکشی بکشاند
*درپشت همه حوادث اخیر دست امپریالیسم آمریکا دیده میشود-تمام فعالیت حزب توده ایران در جهت تجهیز نیروی عظیم مردمی برای در هم شکستن توطئه هفتم آمریکاست
*مجاهدین خلق در لبه پرتگاه
*حزب توده ایران آماده بحث و گفتگو با رئیس جمهور است-آمریکا در ایران چگونه دولتی میخواهد؟
روزنامه «انقلاب اسلامی» وابسته به بنی صدر در تاریخ ۱۶-۱۷ اسفند ۵۹ در این باره از قول بنی صدر نوشت:
*ترجیح میدهم امروز به دست تبهکار چماقداران کشته بشوم بلکه رسم چماقداری در این کشور از میان برود
*از خداوند متعال مسئلت میطلبم که قضات مامور رسیدگی به این امر را توفیق و از این آزمایش رو سفید بدرآورد
*محافظان رئیس جمهور در دستگیری اخلال گران دخالتی نداشتند
*اینک همه متوجه میشوند چماقداران چگونه سازمان یافته اند و دستگاههای تبلیغاتی چگونه به انحصار درآمده اند.
روزنامه اطلاعات در تاریخ ۱۶ اسفند درباره وقایع دانشگاه نوشت:
*مراسم بزرگداشت دکتر مصدق به خشونت کشیده شد
*اعلام خطر امام به ملت، روحانیت و دولتمردان
*در حوادث دانشگاه ۴ نفر کشته و ۱۵۰ تن زخمی شدند
روزنامه «جمهوری اسلامی» ارگان مطبوعاتی حزب جمهوری اسلامی در تاریخ ۱۶ اسفند دراین باره نوشت:
*گارد رئیس جمهور و میلیشیا به مردم بی دفاع حمله کردند
*عکس العمل شدید مردم در مقابل جریانات ۵ شنبه
*حجت الاسلام خامنهای به آفرینندگان آشوب ۵ شنبه حمله کرد
روزنامه «کیهان» در روزهای ۱۶ و ۱۷ اسفند ۱۳۵۹ دراین باره نوشت:
*آخرین خبرها و اظهار نظرها درباره حوادث خشونت آمیز دانشگاه
*امام:عقل سیاسی اقتضا میکند دست از اختلاف برداریم
*موسوی اردبیلی:اینگونه برخوردها را که روز پنجشنبه شاهد آن بودیم محکوم میکنیم
نشریه «مجاهد» ارگان مطبوعاتی سازمان مجاهدین خلق در تاریخ ۱۶ اسفند ۵۹ در این باره نوشت:
*تلاش جبهه ارتجاع برای رو در رو قرار دادن آیت الله خمینی و مجاهدین
*شیخ علی تهرانی ضمن محکوم کردن چماقداران خواستار انحلال حزب جمهوری اسلامی شد
*نامه مجاهدین به هاشمی رفسنجانی
*حزب جمهوری اسلامی عامل اصلی حمله به متینیگها و مراسمها
نشریه «اتحاد مردم» ارگان مطبوعات جبهه دموکراتیک مردم ایران در روز ۱۸ اسفند ۵۹ در این باره نوشت:
*زورآزمایی رئیس جمهور راه بازگشت به آشتی و همکاری را به درازا میکشد.
روزنامه «میزان» وابسته به نهضت آزادی در تاریخ ۱۶ اسفند ۵۹ در این باره صرفا به بازنشر سخنان رئیس جمهور پرداخت:
*برآن نیستیم که از مصدق بتی بسازیم
*مگر از کار مغز چه زیان دیدید که آن را با چماق عوض کردید
پس از گذشت از سال ۵۹، احمدآباد دیگر محلی خوبی برای برگزاری مراسم مصدق نبود و در محیطهای دیگر شهری نیز خبری از یادآوری این واقعه به گوش نرسید و سالها احمدآباد به روی علاقهمندان مصدق بسته ماند. هرچند بارها فعالان ملی-مذهبی خواستار رفع محدودیتهای قلعه احمدآباد شدند، اما تنها عکس بازسازی شده آزاده اخلاقی از ۱۴ اسفند با کیفیتترین تصویر احمدآباد برای علاقهمندان مصدق شد.
منابع:
-پروژه تاریخ شفاهی هاروارد-گفتگو حبیب لاجوردی با غلامحسین مصدق
-آرشیو روزنامههای اطلاعات-میزان-مردم-کار-جمهوری اسلامی-شرق
-متن سخنرانی بنی صدر در دانشگاه تهران