پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ دیشب یوشی کاملا بله شد، صبح رفتم حمام. بعد از حمام سوار شده رفتم دِهِ امیرآباد سپهسالار به تماشا. قلعه خوبی [و] محکمی داشت، تازه ساخته است. جمعیت و رعیت هم داشت. بعد پیاده شده، دالان تازه[ای] بود، از آنجا داخل عمارت شده، خلوتی ساخته است بسیار خوب، هنوز ناتمام است. باغ خوبی داشت، درخت زردآلو زیاد داشت، باغ خوشقطعی بود.
بعد از تماشا سوار شده راندم رفتم به راه افتاده، سوار کالسکه شده راندیم. امروز باید به شهر دامغان رفت. چهار فرسنگ راه است. هیأت ارضی زمین خاک و کبیر [کویر] است. صحرای طرف راست به مسافت شش هفت فرسنگ، منتهی به کوههای وسط که نه کوچک است و نه بزرگ میشود و دهات زیاد در سر راه و دوردست پیداست.
طرف دست چپ هم دهات نزدیک راه و دور هست و به مسافت یک فرسنگ، منتهی به کوههای خوب میشود، اغلب کوههای سنگی سخت است. درخت اَورس هم دارند و بعضی کوههای برفی هم پیداست. چشمهعلی مشهور دامغان هم دست چپ است. کوه و دهنهاش پیدا بود. چشمه آبی از دامنه کوه دست چپ میآید، مشهور به چشمه پیخار؛ قریب دو سنگ آب دارد و چشمه خالصه است، به ده پیخار که خالصه است میرود. درخت بیدهای کهن به درازای آب کاشتهاند، از دور پیدا بود. بسیار تاسف خوردم که چرا آنجا اردو نیفتاده بود.
اردو را یورتچی در توی زراعت پنبه و غیره زده بود. خسارت به ده رسیده بود. بسیار کجخلق شدم.
خلاصه دهات عرض راه از این قرار است: الی سه فرسنگ این طرف آن طرف ده دارد. بعد از آن صحرا میشود و شهر دامغان هم در گودی واقع است؛ الی یک میدانی شهر، با وجودی که صحرای صاف است، شهر پیدا نمیشود. یک میدان به شهر مانده پیدا میشود و کوه بزرگ برفداری بالای سر شهر در شمال واقع است. بعینها به کوه انگمار شبیه است که از طرف دریاچه مومج پیداست.
قرا و مزارعی که در طرف دست چپ واقع بود از این قرار است:
اول سعیدآباد مخروبه. بعد اسماعیلآباد، ملک اولاد مطلبخان. بعد سرخُورآباد، سه دانگ خالصه، باقی اربابی. آب آن از چشمه فخایر است؛ این همان چشمه است که اول نوشتم پیخار – اسامی را مختلف گفتند – دیگر یحییآباد، سه دانگ خالصه، باقی اربابی. چون منصورآباد خراب است، آب جشمه فخایر را آورده آنجا زراعت میکنند. دیگر شیرآشیان. دیگر علیآباد ملک حاجی قاسمخان، پسر مطلبخان و سایر ورثه؛ باغ پسته[ای] دارد بزرگ؛ دوازده هزار باغ درخت پسته دارد؛ باغ حالا خالصه است. دیگر عوضآباد رعیتی است. دیگر رضیآباد، ملک آقا محمددایی است. دیگر آهوبانو [آهووانو] در دامنه کوه واقع، مال ابنعباس است.
طرف دست راست: اول سعیدآباد، متعلق به میرزا عبداللهخان نوایی. دیگر اعلیآباد [که] مخروبه است. دیگر حجاجی [که] یک دانگش مال سپهسالار است. دیگر دولتآباد مشهور که مال مطلبخان بوده است، حالا مال ورثه است، امامورودیخان، قاسمخان و غیره. سابقا خیلی معتبر بوده است، حال خراب است. قلعه سخت؛ سه قلعه توی هم با شیرحاجی [حصاری که بر دور حصار درون باشد/دهخدا] خندق و غیره دارد؛ خیلی معتبر بوده است. عمارات، دکاکین، حمام و غیره داشته است. باغ بزرگ پسته بود مال رعیت قریه سبحان و ابراهیمآباد و دهات دیگر از دور پیدا بود. طرف دست راست نزدیک به شهر، جعفرآباد ظهیرالدوله. قلعه زرد مشهور. ورکیان. مهدیآباد. عبیرآباد مال سیفالله میرزا.
در طرف دست چپ نزدیک زیر کوه، مزرعه[ای] پیدا بود؛ ساریاصلان میگفت شیربند است. کوه برفداری که سمت شمال دامغان است، مشهور است به شاهکو. خلاصه طرف دست راست رفته به ناهار افتادیم.
پیرمردی صدساله که در علیآباد مینشیند دم جعده [جاده] بود، به میرزا علینقی گفتیم آورد سر ناهار نشست، خیلی صحبت کرد، از قدیم. پیر خوبی بود. میگفت: «از جانب ابراهیمخان کرمانی [۱] از کرمان حامل اسب تعارفی بودیم برای حسنخان سردار [۲] که ایروان اسب بردم.» همه جا را دیده بوده است، در عهد نایبالسلطنه مرحوم اسیر شده، به بخارا رفته بوده است. مدتی آنجا بوده. میگفت: «پنج سال است آمدهام.» خیلی پیر زندهدل قویبنیه کمر راستی بود. اینجا که ناهار میخوردیم آب بود و درخت سنجد و غیره بود. کمالی شاعر، پسر نشاطیخان [۳] با پسرش پیدا شد، آوردند قصیده خواند؛ خیلی شبیه بود به نشاطیخان مرحوم.
قوشچیباشی آمد، زاغچه را جَلقو [گردنبند پرنده شکاری از جنس صدف و غیره/ دهخدا] پاچهبند [بند پای جوارح طیور] کرده بود. تیمورمیرزا قصیده که در ساوه در پاییز، به آقا علی گفته بودند آورده بود که بخوانند، برای خنده.
خلاصه بعد از ناهار سوار کالسکه شده راندیم. پنج ساعت به غروب مانده رسیدیم به منزل. مه امروز از کوهها رفع شده بود، باد بود. از امیرآباد به استرآباد پانزده فرسنگ است. قدری خوابیدم، بعد برخاسته نماز کردم. روضهخوانها آمده خواندند.
بچه آهو [و] بچه ارقالی زیادی آوردند، زنده. امروز گل سرخ زیادی میآوردند، گوجه میآوردند.
بعد از روضه از راه دراندرون رفتیم منزل. نواب، تیمورمیرزا، عینالملک و غیره بودند. عزتالدوله بود، بچههای عزتالدوله قدری ناخوش بودند. بشیرخان [۴] تازی کشیده آهویی گرفته بود، غلامها از دستش گرفته بودند، شکوه داشت.
در ورود، شهر دامغان پیدا شد. منارههای بلندی بود، امامزاده زیادی بود. شهر خرابه است، دویست خانوار است. جمعی از علما و غیره که بدین تفصیل اسامی داشتند پیشواز آمدند. اردو بالای سمت شمال شهر افتاده، آب چشمهعلی میآید به اردو. امینالدوله امروز صبح میگفت که در صحرای قوشه، شهر خرابه قومس مشهور که در تواریخ است دیده شد، اما من ندیده بودم.
پدر حاجی میرزا علی – حاجی رستم – از مشهد آمده بود برود آذربایجان؛ عریضه[ای] حاجی نوشته بود ملاحظه شد. شب را قرق شد، حکیم طولوزون [و] یحییخان آمده روزنامه خواندند. هوای دامغان اگر باد مه نباشد گرم میشود. شب را بعد از قرق خوابیدیم. انیسالدوله بله شد.
پینوشت:
۱- ابراهیمخان قاجار ظهیرالدوله، پسر مهدیقلیخان قویونلو، برادر آقا محمدخان قاجار و پدر حاج محمد کریمخان، از اجل علما و از پیشوایان بزرگ شیخیه بوده است. مهمترین مسئولیت ظهیرالدوله حکومت وی در کرمان بوده است. (شرح حال رجال ایران، صص ۸۱-۸۲)
۲- حسنخان، معروف به حسنخان سردار یا ساریاصلان، و حسینخان قاجار قزوینی، پسران بهرامقلیبیگ، در ابتدا در شیراز در دستگاه فتحعلیشاه مشغول به خدمت شدند. پس از آنکه فتحعلیشاه، محمدخان قاجار زیادلوی ایروانی (حاکم ایروان) را به سبب گرایش به روسها از حکومت ایروان خلع نمود، حسینخان به حکومت ایروان فرستاده شد و او به همراه برادر به ایراون رفت. دوره حکمرانی ایشان تا پایان جنگهای دوم ایران و روسیه به طول انجامید (۱۸۰۸ تا ۱۸۲۸ م) و از آن پس ایروان به قلمرو حکومت روسیه تزاری ضمیمه و کلیه مایملک این دو برادر نیز ضبط شد. به سبب رشادتهایی که این دو برادر در حین جنگهای ایران و روس از خود بروز دادند، همواره از ایشان به نیکی یاد شده و پس از بازگشت به ایران مورد التفات حکومت قرار گرفتند. (جهت آگاهی بیشتر رجوع شود به: محمدحسنخان ایروانی یا خانباباخان سردار، حسین سعادتنوری، وحید، شماره ۱، سال چهارم، صص ۳۳-۴۸ و روضهالصفای ناصری و شرح حال رجال ایران، صص ۲۴۰-۲۴۲)
۳- نشاطیخان ملکالشعرا شاعر متوفی به سال ۱۲۶۲ ق. (المآثر والآثار، ص ۹۴)
۴- بشیرخان، یا آغا بشیر [که بعدها معروف به شمع قهوهخانه شد] از خواجههای متعین و متنفذ عصر محمدشاه بود که پس از فوت شاه با یکی از زنهای وی ازدواج کرد. وقتی ناصرالدینشاه به سلطنت رسید به واسطه پرستاریهایی که بشیرخان در طفولیت از او کرده بود، به سمت خواجهباشی منصوب گردید. (چهل سال تاریخ ایران، جلد ۲، ص ۵۴۱)
۵- قومس: ناحیهای بزرگ و پهناور مشتمل بر شهرها و دهات فراوان در دامنه کوهستان طبرستان ک شهر مشهور آن دامغان بوده که در میان ری و نیشابور واقع شده بود. (دهخدا)
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۶۴- ۱۶۷.