صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۶۰۸۰۶۰
تاریخ انتشار: ۲۵ : ۲۰ - ۲۷ اسفند ۱۳۹۹
تحلیل مفصل نشریه «Newlines Magazine»:
در محافل سیاستگذاری غالباً در مورد لزوم پس گرفتن منطقه از ایران صحبت میشود. اما سوال این است که چه کسی این تلاش را رهبری می‌کند، زیرا ایران و نمایندگان آن بدون درگیر شدن یک نیروی خارجی از جهان عرب جدا نخواهند شد. مطمئناً، آمریکا نمی‌خواهد به یک کارزار نظامی بزرگ دیگر متعهد شود، به خصوص در خاورمیانه. در این شرایط ترکیه تنها قدرت با هدف و توانایی مقابله با ایران است. ممکن است مدتی این اتفاق نیفتد اما در نهایت اجتناب ناپذیر است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

Newlines Magazine نوشت: در 16 فوریه، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه اعلام کرد که کشورش پس از کشته شدن 13 شهروند ربوده شده ترکیه توسط پ ک ک، عملیات مرزی خود را علیه این شبه نظامیان کرد در عراق گسترش خواهد داد. اردوغان در گفتگو با جمع حامیان حزب حاکم حزب عدالت و توسعه (AKP) گفت: ما تا زمانی که لازم باشد در مناطقی که حضور در ان را برای امنیت خود ضروری می‌دانیم باقی خواهیم ماند تا از حملات مشابه در آینده جلوگیری کنیم.

به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: این بیانیه دو روز پس از تهدید شبه نظامیان عراقی مورد حمایت ایران به حمله به نیروهای ارتش ترکیه در شمال عراق صورت گرفت. حرکة  النجباء، یک گروه شبه نظامی قدرتمند شیعه که در دستگاه‌های امنیتی دولت عراق هم حضور دارد، هشدار داد: اگر دولت به سکوت ادامه دهد، مردم عراق و مقاومت با اشغالگران مقابله خواهند کرد و برای دفع آنها موضع قاطعی اتخاذ می‌کنند. این درگیری ترکیه و ایران در شمال عراق باعث افزایش جنگ سرد بین دو کشور در منطقه می‌شود.

اگرچه به نظر می‌رسد ترکیه و ایران بیش از آنکه با یکدیگر رقابت کنند با هم همکاری می‌کنند، اما درگیری میان آنها نیز گریزناپذیر است، خصوصاً اینکه تهران در درگیری 40 ساله با عربستان سعودی هم پیروز شده است. در حالیکه از سال 1979، ایران در توسعه حوزه نفوذ خود در منطقه بود، سعودی نتوانست مقاومت زیادی انجام دهد. در حال حاضر اگرچه ایرانی‌ها راه ترکیه به جهان عرب را می‌بندند، اما مبارزه دو کشور، منطقه را برای مدت طولانی تحت تاثیر قرار خواهد داد، خصوصاً به دلیل اینکه منافع آمریکا و ترکیه برای کاهش تأثیر ایران در منطقه با یکدیگر همپوشانی دارد.

بیشتر ناظران همچنان درگیری اصلی منطقه‌ای در خاورمیانه را جنگ نیابتی بین عربستان سعودی و ایران می‌دانند، دو کشوری که به عنوان رهبران اردوگاه‌های سنی و شیعه شناخته می‌شوند. تعداد کمی از افراد می‌فهمند که این درگیری دهها ساله حدود چهار سال پیش هنگامی که نیروهای سوریه تحت حمایت ایران، حلب را از شورشیان پس گرفتند پایان یافت. تهران با پیروزی در سوریه امیدهای سعودی‌ها برای سقوط حکومت اسد برای تضعیف موقعیت ایران را ناامید کرد. اندکی پس از آن، عربستان سعودی و امارات متحده عربی نتوانستند نیروهای مخالف مورد حمایت تهران و تحت هدایت حوثی‌ها در یمن را شکست دهند. در نهایت جای تعجبی ندارد که بگوییم درگیری عربستان و ایران به نفع طرف ایرانی پایان یافت.

مدتهاست که کشورهای عربی از یک ضعف ذاتی و مزمن رنج می‌برند. خیزش‌های بهار عربی در سال 2011 باعث ایجاد خلا‌های استراتژیک در منطقه شده است. ایران که قبلاً از حمله آمریکا به عراق در سال 2003 بهره مند شده بود، توانست با استفاده از روند فروپاشی مستبدین، موقعیت منطقه‌ای خود را ارتقا دهد. با این وجود، مدتها قبل از تضعیف کشورهای مستبد عربی، وقایعی رخ داد که به نغع ایران تمام شد.

نخستین اتفاق پدیده مشهور جهاد است که از زمان حملات 11 سپتامبر تاکنون توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرده است. بحث دوم و مهمتر همان چیزی است که من آن را ژئو فرقه گرایی می‌نامم. این درگیری سنی و شیعه از نظر ژئوپلیتیکی است که در آن این دو فرقه به عنوان اردوگاه‌های هویت فراملی رفتار می‌کنند. جای تعجب است که فرقه گرایی جغرافیایی با وجود سابقه طولانی بسیار کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

پیشینه این رقابت به قرن دهم برمی‌گردد، زمانی که اقتدار متمرکز اهل سنت که تا آن زمان بیشتر نواحی مسلمان نشین را در اختیار داشت، از رده خارج شد. افول خلافت عباسیان موج اول ظهور ژئوپلیتیکی شیعه را باعث شد. چندین حکومت شیعی مختلف، از جمله خلافت فاطمیون در شمال آفریقا، که تا شام و منطقه ساحلی حجاز در دریای سرخ گسترش یافت، بوجود آمد. دولت قرمطیان در ساحل شرقی شبه جزیره عربستان و زیدی در یمن نیز از جمله دیگر حکومت‌های شیعه بودند.

در اواخر قرن یازدهم تا اوایل قرن سیزدهم، سنی‌ها دوباره موقعیت خود را با ظهور امپراتوری سلجوقی، سلسله ایوبیان و ممالیک در مصر بدست آوردند و باعث کاهش قدرت شیعه شدند. این تغییر توازن قدرت بین فرقه‌ای با تضعیف استراتژیک اکثریت سنی منطقه، زمینه را برای پر کردن خلا قدرت فراهم کرد. نوسان بین قدرت گیری سنی و شیعه دوره ای بوده و تقریباً 500 سال از هم فاصله داشته است. حدود پنج قرن پس از آن، موج دوم احیای مجدد شیعه با ظهور امپراتوری صفوی در سال 1501 به وقوع پیوست. صفویان چالش مهمی را برای هر دو قدرت بزرگ اهل سنت آن زمان یعنی عثمانی‌ها در خاورمیانه و مغولان در جنوب آسیا به وجود آوردند.

حدوداً اواخر قرن بیستم ما بار دیگر شاهد تجدید حیات شیعه با ظهور جمهوری اسلامی بودیم. این آخرین مظهر فرقه گرایی جغرافیایی دوباره به دلیل رقابت شدید درون اهل تسنن رخ می‌دهد. ایرانی‌ها لحظه بی نظیری را که در آن قرار دارند به خوبی درک می‌کنند و قصد ندارند این فرصت تاریخی را از دست بدهند. این رفتار تهاجمی تهران با وجود تحریم‌های سنگین بین‌المللی که اقتصاد و رفاه مردم را تحت تاثیر قرار داده، تلاشی برای تغییر ساختار امنیتی منطقه بوده است.

از این رو تلاش‌ تهران  در بهره برداری از سه اتفاق اصلی منطقه‌ یعنی فرقه گرایی جغرافیایی، جهادگرایی و فروپاشی مستبدان است. اینها سه موضوع پراکنده یا مستقل از یکدیگر نیستند. آنها به هم پیوسته‌اند و هر یک بر دیگری تأثیر می‌گذارد. نتیجه این روند پیچیده مثلثی، این بوده است که موقعیت استراتژیک خالص ایران در منطقه بسیار بهتر از عربستان سعودی شده است.

جنبش حوثی جنگ ژئو فرقه‌ای را به قلب عربستان برده است، کاری که نمایندگان تهران در بحرین، عراق و سوریه آن را انجام ندادند.

در حقیقت، هنگامی که بهار عربی آغاز شد، ایران از موقعیت خوبی برخوردار شد تا از حفره قدرتهای سنتی منطقه بهره مند شود. هرج و مرج پس از آن به ایرانی‌ها اجازه داد تا ردپای ژئوپلیتیکی خود را از سرزمین بین النهرین شام تا شبه جزیره عربستان گسترش دهند. در این یمن یک نمونه بارز است.

علی رغم همه این دستاوردها ایران با محدودیت‌هایی روبرو است که میزان گسترش نفوذ منطقه‌ای آن را محدود می‌کند. آنچه در اینجا مهم است این است که هیچ نیروی مقابله گر در جهان عرب وجود ندارد که بتواند تهران را از مناطقی که هم اکنون به صورت نیابتی تحت سلطه دارد بیرون بکشد. ایران در وهله اول بدین خاطر توانست به چنین نفوذ عمیقی برسد که هیچ چیزی برای جلوگیری از اقدامات آن وجود نداشت.

گفته شد، شورش در سوریه تهدید بزرگی برای برنامه های استراتژیک ایران است. سرنگونی اسد به منزله ایجاد یک حفره مهم در حوزه نفوذ پیوسته ایران بود که از غرب کوههای زاگرس تا مدیترانه شرقی امتداد دارد. با سقوط اسد پل ارتباطی ایران به نماینده اصلی خودش در منطقه یعنی حزب الله لبنان، قطع می‌شد.

بنابراین، ایرانی‌ها سرمایه گذاری زیادی در تلاشهای خود برای حفظ حکومت اسد انجام دادند. با توجه به اینکه توانایی‌های اطلاعاتی و نظامی آنها بسیار برتر از عربستان سعودی بود و ارتش سوریه بسیار موثر تر از شورشیان می‌جنگید، جمهوری اسلامی ایران توانست بر تهدید فوری جناح رقیب غلبه کند. عامل اصلی که به نفع ایران بود این بود که اهل تسنین بیش از قبل با اختلاف درونی مواجه بودند. سعودی‌ها هرگز انحصار نفوذ در جهان عرب را نداشتند و قیام در سوریه منجر به ظهور گروه داعش شد، چالشی که خود بسیار بزرگتر از القاعده برای سعودی‌ها بود.

داعش توانست از مناقشه ژئو فرقه‌ای بین سعودی و ایران به نفع خود بهره برداری کند. هرچه سعودی‌ها از شورش ضد اسد در سوریه حمایت می‌کردند، در واقع بیشتر به نفع داعش می‌شد. سعودی‌ها برخلاف رقبای ایرانی خود در جنگ‌های نیابتی عملکرد ضعیفی داشتند.

عربستان سعودی به تنهایی قادر به مدیریت این مسئله نبوده و همیشه به کمک امارات نیاز داشته است. از همه مهمتر، عربستان سعودی نیز با مخالفت قطر روبرو شد. ریاض مدت طولانی است که به واسطه روابط نزدیک دوحه با اسلام گرایانی چون اخوان المسلمین و دیگر عناصر بسیار رادیکال تر از این کشور ناراضی است. خود قطری‌ها به اندازه ترکیه برای سعودی‌ها چالش چندانی ندارند.

ترکها بهار عربی فرصتی را دیدند که جایگاه خود را در منطفه مستحکم کنند. به همین منظور، ترکیه در تلاش است تا از بحران رهبری عرب سنی سو استفاده کند. مبارزات درون سنی‌ها تحولات فرقه گرایی را تغییر داده است. درگیری ایران و عربستان سعودی جای خود را به جنگ بین ایران و ترکیه دو رقیب تاریخی در منطقه داده است.

در حالی که قطر تنها متحد عربی دو کشور است، ابزار اصلی آنکارا همواره جنبش اخوان المسلمین بوده است. در سالهای اولیه پس از خیزش‌های بهار عربی، ترکیه امیدوار بود که اخوان المسلمین به عنوان گزینه اصلی جایگزین رژیم‌های عربی ظهور کند. به قدرت رسیدن آن در تونس و مصر برای آنکارا دلگرم کننده بود. با این حال، هنگامی که کودتای 2013 در مصر دولت اخوان را ظرف یک سال از آغاز به کار خود سرنگون کرد، این خوش بینی کوتاه مدت به یاس تبدیل شد.

سعودی‌ها و اماراتی‌ها از آنجایی که نتوانستند در برابر ایران در سوریه موفق شوند، سراغ تلاش‌های ترکیه برای گسترش نفوذش از طریق اخوان رفتند. از بسیاری جهات، ترکیه آماده نبود تا از بهار عربی در مقیاس منطقه‌ای بهره ببرد، زیرا نزدیک به یک قرن بود که از بازی‌های سیاسی خاورمیانه خارج شده بود. از زمان فروپاشی امپراتوری عثمانی و تا زمان ظهور رژیم اردوغان، ترکها متمرکز بر تبدیل شدن به یک قدرت غربی بودند. هنگامی که حزب عدالت و توسعه اردوغان با ریشه اسلام گرایانه به قدرت رسید، ترکیه تمرکز سیاست خارجی خود را به سمت خاورمیانه تغییر داد.

این تغییر به همان اندازه که از نظر ایدئولوژیک هدایت می‌شد، از نظر ژئوپلیتیکی نیز پیش می‌رفت. ترک‌ها فهمیدند که به عضویت اتحادیه اروپا که دهه‌ها بدون موفقیت به دنبال آن بودند، در نخواهند آمد. علاوه بر این، عضویت در اتحادیه اروپا دیگر مانند گذشته برای آنکارا جذاب نبود. ترکیه در تلاش بود تا دوباره خود را به عنوان یک قدرت منطقه‌ای معرفی کند. آنکارا به طور فزاینده‌ای به سمت سیاست خارجی یکجانبه رفته است و منطقه‌ای که می‌تواند این دستور کار را دنبال کند، خاورمیانه است.

اگرچه ترکیه بزرگترین قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی در خاورمیانه است، اما در مسیر بهبود ژئوپلیتیک با موانع زیادی روبرو است. شاید مهمترین آنها در جبهه داخلی باشد، جایی که حزب عدالت و توسعه حاکم همچنان با چندین چالش روبرو است.

گرایش ترکیه به سمت خودکامگی، حزب عدالت و توسعه را تضعیف کرده است. در آخرین انتخابات شهرداری‌ها حزب حاکم کنترل شهرداری‌های سه مرکز اصلی شهری این کشور را از دست داد. بعلاوه، پس از سالها رشد اقتصادی تحت حاکمیت حزب عدالت و توسعه، اقتصاد ترکیه رو به زوال است. در همین حال، مشکل طولانی مدت جدایی طلبی کردها ترکیه را از نظر سیاست داخلی و سیاست خارجی تحت فشار قرار می دهد. سیاست‌های ترکیه در سوریه نیز همزمان با آمریکا و روسیه در تضاد است.

حتی اگر این عوامل داخلی تمایل ترکیه به داشتن موقعیت بزرگ را محدود کند، این کشور نمی‌تواند از درگیری در حاشیه جنوب خود جلوگیری کند. در حال حاضر، این کشور محل زندگی حدود 3 میلیون پناهنده سوری شده است. این نگرانی وجود دارد که نفوذ روزافزون کردهای سوریه می‌تواند به جنبش کردهای داخلی انرژی مضاعفی ببخشد، به ویژه پس از اینکه این گروه اقلیت قومی نقش اصلی را در از بین بردن خلافت داعش بازی کرد. علاوه بر این، داعش تضعیف شده اما به کلی از بین نرفته است و گروه‌های سلفی-جهادی هنوز بر منطقه‌ای در استان ادلب تسلط دارند.

اکنون ضروری است ترکیه رد پای نظامی خود را در سوریه افزایش دهد. البته هدف اول شامل محدود كردن خودمختاری كردهای سوریه است. آنکارا در حال تصدی حمایت از جناح‌های مختلف شورشی است تا آنها را به یک نیروی منسجم تبدیل کند. سرانجام نباید فراموش کرد که ترکیه خواهان تغییر ماهیت حکومت سوریه خواهد بود.

اگرچه ایران اسد را از شر شورشیان نجات داد اما سوریه کشوری در حال تجزیه است.بشار اسد رئیس جمهور به نظر رهبر بزرگ ترین ائتلاف شبه نظامیان است تا رهبر خکومت. این وضع موجود پایدار نیست و ایرانیان فاقد گزینه جایگزین هستند. در همین حال، ترکها مصمم هستند که خلا رو به رشد مرزهای جنوبی خود را پر کنند.

آخرین باری که ایران و ترکیه درگیر رقابت ژئوپلیتیکی شدند، ترک‌ها عراق و سوریه را به کنترل درآوردند. وضعیت فعلی یک بازگشت بی سابقه است. بنابراین، ایرانی‌ها به دنبال تثبیت هرچه بیشتر خود هستند زیرا این فرصت ممکن است برای قرن‌ها دوباره حاصل نشود.

اخیرا اظهارات اردوغان در مورد مناطق آذری نشین ایران جنجال‌های بسیاری برانگیخت. واضح است که تهران در این رابطه احساس خطر می‌کند، چرا جنگ 2020 قره باغ شرایطی را ایجاد کرده که می‌تواند تمایلات جدایی طلبانه به وجود آورد. در واکنش به این اظهارات ایران سفیر ترکیه را به وزارت امور خارجه احضار کرد تا بگوید، دوران ادعاهای ارضی و امپراتوریهای توسعه طلب به پایان رسیده است. ایران به کسی اجازه نمی‌دهد در تمامیت ارضیش دخالت کند.

گرچه مردم این نواحی اکثریت شیعه‌اند، اما شخصیت سکولار آذربایجان آن را از تلاش‌های ایران برای گسترش نفوذ خود جدا کرده است. خیال ایران برای مدتی طولانی، از این واقعیت که متحدشان، ارمنستان، در جنگ قره باغ دست بالا را دارد و روس ها اوضاع را مدیریت می‌کنند، راحت بود.

با این حال، اکنون که آنکارا و متحد آن باکو دست بالا را پیدا کرده‌اند، ایرانی‌ها باید نگران ترک‌ها نه تنها در غرب بلکه در شمال خود باشند. آنچه در همه این موارد جالب توجه است این است که هیچ یک از طرفین به دنبال تعارض با طرف دیگر نیستند، اما اهداف مربوطه آنها که توسط محیط جغرافیایی مشترک شکل گرفته، عملا آنها را به سمت درگیری بیشتر سوق می‌دهد. قفقاز جنوبی به عنوان یک صحنه ثانویه برای ایران و ترکیه باقی خواهد ماند زیرا کشورهای این منطقه همچنان قدرتمند هستند. در مقابل، عراق و سوریه کشورهای متلاشی شده‌ای هستند که بازیگران غیر دولتی مسلح و غیر دولتی از نیروهای اصلی نمایندگی می‌کنند، نیروهای جنگی که در سالهای آینده اصلی ترین مهره نبردهای ترکیه و ایران خواهند بود.

تصور همسویی ترکیه و ایران غالباً با اقدامات مکرر دیپلماتیک، توافقات دو جانبه و حمایت برخی از متحدان در برابر دشمنان به ظاهر رایج تقویت می‌شود.

در محافل سیاستگذاری غالباً در مورد لزوم پس گرفتن منطقه از ایران صحبت میشود. اما سوال این است که چه کسی این تلاش را رهبری می‌کند، زیرا ایران و نمایندگان آن بدون درگیر شدن یک نیروی خارجی از جهان عرب جدا نخواهند شد. مطمئناً، آمریکا نمی‌خواهد به یک کارزار نظامی بزرگ دیگر متعهد شود، به خصوص در خاورمیانه. در این شرایط ترکیه تنها قدرت با هدف و توانایی مقابله با ایران است. ممکن است مدتی این اتفاق نیفتد اما در نهایت اجتناب ناپذیر است.