پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
جعفر سلماننژاد: خاورمیانه بزرگ از زمان آغاز انقلابهای عربی و به هم خوردن ساختارهای سیاسی از شاخ افریقا تا شامات، دچار فروپاشی اجتماعی شده است. کشتارها و قتل عامهای بزرگ در سوریه و عراق علیه افراد غیرنظامی، زنان، اقلیتهایی مانند ایزدیها، کُردها و... نشانههایی از این فروپاشی است. انتشار دهها فیلم و عکس از این کشتار یا اعدامهای سهمگین از سوی گروههای افراطی مانند داعش به نوعی قبح افراطیگری و اقدامات سبعانۀ را در منطقه کاهش داده است. در کنار تمایل به پاکسازی قومی یا مذهبی، پاکسازی فرهنگی نیز هنوز موضوعیّت دارد. نابودی پالمیرا در سوریه، نابودی هترا در عراق و صدها اثر تاریخی یا مذهبی که از سوی تندروها نابود شدند، نشان دهندۀ همین موضوع است.
فروپاشی اخلاقی انسان به ظاهر متمدن این بار در جنگ قراباغ خود را نشان داد. نمایش شکنجۀ سربازان اسیر توسط ارتش باکو، بریدن سر پیرمردهای هشتاد ساله توسط سربازان جوان بیست سالۀ این کشور و نمایش افتخارآمیز آنها در شبکههای اجتماعی و از تمام اینها تاملبرانگیزتر، اعطای مدال «شجاعت» به همین گروه از جنایتکاران کوچک جنگی، نشان میدهد که شجاعت و شرافت نظامی نیز در منطقه به مراحل نازلتری سقوط کرده است. تضادهای موجود بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان که در 30 سال گذشته برای جلوگیری از تبدیل آن به بحران و جنگ، به عرصۀ فرهنگ هدایت شده بودند، به یکباره چنان ضربهای به خود فرهنگ زد که ترمیم آن زمان بسیاری خواهد برد. از سوی دیگر بیم آن میرود که قساوتها و بیرحمیهای ناشی از جنگ، صرفنظر از فاعلان آن به چرخۀ معیوب خشونت متقابل تبدیل شود و از سوی دیگر بر سایر مناطق و کشورها نیز اثرگذار باشد و زندگی اخلاقی جوامع را تحت تاثیر قرار دهد.
مسائل نظامی و استراتژیک
جنگی که در ششم مهر 1399 بین ارمنستان و دولت باکو آغاز شده بود به همراه فرایندهای ژئوپلیتیک خود، وضعیت نگرانکنندهای را در منطقه حاکم کرده و تهدیدهای معطوف به آن در بلند مدت متوجه امنیّت ملی جمهوری اسلامی ایران نیز خواهد بود. برای درک لایههای عمیقتر پیامدهای این جنگ باید از «اهداف نزدیک» این واقعه فراتر رفت و به اهداف دور آن توجه نمود. سپس به این نکته عنایت داشت که آیا تنها طرفین درگیر در این جنگ، صرفاً دو دولت باکو و ایروان بودند یا بازیگران پیدا و پنهان دیگری نیز در آن نقشه داشتند که از تغییر موازنه سود میبردند؟!
اگر از صحنه عملیّاتی بازیگران محلّی یعنی ایروان و باکو به لایههای عمیقتر آن توجه کنیم، با بازیگران منطقهای و قارهای مانند ترکیه، اسرائیل و بریتانیا روبرو خواهیم شد که هر یک اهداف نظامی، اقتصادی و یا چندوجهی در منطقه دارند. پس از یازده سپتامبر و حملۀ آمریکا به افغانستان و عراق، دولت باکو به عنوان سرپل عملیاتی این کشور در منطقۀ جنوب قفقاز انتخاب شد و بلافاصله شماری از تحریمهای مصوب کنگره علیه این کشور که از سال 1992 اعمال میشد نیز لغو شد. تقویت حضور نظامی کشورهای فوق که عضو پیمان ناتو یا همکار آن به شمار میروند در مرزهای شمالی همچنان تهدیدآفرین است. از اینرور، گذشته از منافع موقت اقتصادی (که البته تامین آن نیز بسیار لازم و ضروری است) بیم آن وجود دارد که از سرزمینهایی که جدیداً به تصرف در آمده است به عنوان سکویی جهت تهدید نظامی به ویژه از طریق پهپادهای متخاصم علیه امنیّت ایران استفاده شود.
نکتۀ مهم دیگری که همواره مورد تایید دستگاه سیاست خارجی ایران نیز بوده است، مسئلۀ حضور تروریستهای تکفیری در منطقه است. ترکیه در خصوص انتقال نیروهای جهادی از سوریه به قراباغ موفق عمل کرد و با توجه به وجود گزارشهایی در خصوص انتقال خانوارهایی از شمال سوریه به قراباغ میتوان فهمید که آنکارا با این عملیات، اهداف بلند مدتی دارد. شواهد و قرائن نشان میدهد که دولت باکو مناطق خود را در اختیار کشورهایی قرار داده است که چه بسا یکی از اهداف آنها در آینده از حضور در قراباغ، حملۀ نظامی به ایران باشد. قابل تامل آنکه پس از این جنگ بود که بلافاصله دونالد ترامپ جلسات رایزنی برای حملۀ نظامی به تاسیسات هستهای ایران برگزار کرد.
پیامدهای اقتصادی و ژئواکونومیک
تجربه نشان داده است هنگامی که ملتها با شکافهای عمیق فرهنگی- سیاسی از هم دور میشوند، وابستگی متقابل اقتصادی و ژئواکونومیکی میتواند دستکم بخشی از زخم را ترمیم دهد و در نهایت سرمایه و سود متقابل موجب کنار رفتن پردۀ جنگ و درگیری شود. کشورهای قفقاز جنوبی نیز اگر خواهان ثبات باشند چارهای ندارند جز اینکه با مرادوات اقتصادی، تبادل گذرگاهها و مسیرهای زمینی، مناسبات خود را تجدید کنند و میزان وابستگی متقابل به درجهای برسد که حرکت به سمت جنگ و درگیری، هزینۀ اقتصادی- اجتماعی سرسامآوری به آنها تحمیل نماید. در این صورت است که در میانمدت ایدههای جنگطلبانه جای خود را به مناسبات اقتصادی و مالی میدهد. در این شرایط نیروهای مداخلهگر برون منطقهای مانند آمریکا، اسرائیل و ترکیه نخواهند توانست آتش کینه و نفاق را میان کشورهای این منطقه رسوخ داده و خود در ساحل امن نظارهگر بمانند یا با فروش جنگ افزار سود خود را در زیان بقیه جستجو نمایند. آنچه تاکنون در پی پایانِ این جنگ رخ داده، نشانی از توجه به موضوع وابستگی متقابل اقتصادی میان کشورهای منطقه ندارد و ابتکار عمل بازیگرانی همچون ترکیه و اسرائیل در مناقشۀ اخیر، این بیم را در پی دارد که آرامش اخیر، آتش زیر خاکستر باشد.