پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاستم. رخت پوشیده سوار شدم. بسیار کسل بودم. هوا هم ابر قدری بود و خیلی سرد بود. با وجود این سوار شده رفتم سرخیها. ناهار بد بیاشتهایی خورده، با کمال کثافت و نجاست با میرشکار و غیره رفتم کوکداغ کوچک، از آنجا سرازیر شده ماهورهای اصطلک، به مارُق [شکار] رفتم؛ دور بود، چهارپاره انداختم نخورد. بسیار بسیار بد گذشت. کسل مزاجی بودم.
محمدرحیمخان، سیاچی، آقا وجیه، آقا علی خواجه و غیره بودند. به قدر دویست عدد شکار بود. آمدیم باز به سرخیها. یحییخان، آقا ابراهیم، پیشخدمتها، علی کچل و غیره آنجا بودند. نارنجکباب خورده، رفتم منزل. بسیار خسته، بسیار بدحال، شب هم هیچ شام نخوردم. بیاشتها، کسل. بعد از شام قُرُق شد. قدری امینالملک آمد کاغذ ماغذ خوانده شد. شب زهرا بله شد سینه او هم درد میکرد هر دو الی صبح صُرفه [سُرفه] کردیم.
یوسف آتشبازی کرد، آتشبازی دامن سرایداری آتش گرفته، رختهای سرایدار سوخت.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۱۶ و ۱۱۷.