پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۶، هر شب منتشر میشود. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در سرویس تاریخ «انتخاب» منتشر شده بود.
سرویس تاریخ «انتخاب»: متن کامل خاطرات ۷۱ تا ۷۶ (که به صورت اختصاصی در «انتخاب» منتشر میشود) در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
تا ساعت ده شب در لتيان بوديم. صبح و عصر شنا كرديم. گزارشها را كه با خود برده بودم، خواندم. بچهها بيشتر به ورزش جتاسكى مشغول بودند. شب به خانه رسيديم. تفاوت دماي هوا زياد است؛ اينجا خيلى از لتيان گرمتر است.
سال ۱۳۷۲
كاركنان شركت هواپيمايى[هما] به مناسبت انجام برنامه سفر حجاج و سالگرد فاجعه سقوط هواپيماي ايرباس توسط ناو آمريكايي آمدند. آقاى [سيدمحمد] كوثرى، [مداح اهلبيت] مصيبت خواند. [آقاي محمد سعيديكيا] وزير راه و ترابري و آقايان [حسن] شفتى، [مدیرعامل شرکت هواپیمایی هما] و [محمد] بنى نجاريان، [رییس سازمان هواپیمایی کشوری] گزارش دادند كه خيلى طول كشيد. من صحبت كوتاهى نمودم.
آقاى [عبدالله] نورى، وزير كشور آمد. تحليلى دربارة انتخابات براساس دادههاى آمارى ارايه داد. آقايان [علي] لاريجانى، [وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي] و [محسن] رضايى، [فرمانده كل سپاه پاسداران] آمدند. گزارش مراسم حج را دادند و براى آينده، با توجه به مشكل برخورد كردن مراسم برائت، پيشنهادهايي مطرح كردند؛ نظرشان اين است كه سال آينده نخواهند گذاشت كه راهپيمايي برائت انجام شود و بايد از حالا فكرى كرد كه در آن وقت مشكل نداشته باشيم. پيشنهاد ساختن مجتمع براى اسكان حجاج ايرانى و عدم پذيرش حاجى آزاد از سهميه حجاج در سال آينده دارند. قرار شد كه بررسى كنند براى اينكه آزادها را به كاروانهاى غيردولتى بدهيم. آقاى لاريجانى پيشنهاد داشت كه ترتيبى بدهيم، ايرانىهايى كه در خارج هستند و مىترسند به ايران بيايند و فعلاً با بستگان خود در تركيه ديدار مىكنند، به نحوى بتوانند در جايى مثل جزيره كيش ملاقات كنند.
دكتر [حسن] حبيبى آمد. در مورد ساخت ميهمانسراها براى برگزارى اجلاس سران سازمان كنفرانس اسلامى پيشنهادهايي داد.
عصر آقاى [سيد عبدالكريم] موسوى اردبيلى آمد. از دانشگاهش تعريف كرد و از كمكهاى من تشكر نمود. عازم اردبيل است كه تابستان را بماند. از رأى نياوردن وزراى خط خودشان در مجلس، اظهار نگرانى داشت.
شوراى عالى امنيت ملي جلسه داشت. در مورد لزوم جدا كردن مراكز سران نظام كه در يك نقطه جمع هستيم و همچنين دربارة حوادث جمهوري آذربايجان و مزاحمتهاى آمريكا مذاكره شد.
سال ۱۳۷۳
آقايان [بهروز] بوشهرى، مديرعامل [منطقه آزاد] قشم و [سیدحسن] سادات، معاونش آمدند. گزارش عملكرد و طرحهاي مهم زيربنايى براى تأمين آب، برق، اسكله، پل و طرحهاى صنعتى را دادند و وام خواستند.
آقاى [محمدحسن] زورق آمد. خدماتش را در راديو گفت و براى كار آيندهاش صحبت شد؛ فعلاً قرار شده به دفتر [واحد مرکزی خبر در] لندن برود. آقاى [حمید] ميرزاده، [معاون اجرایی رییسجمهور] آمد. گزارش نيازهاى بازسازى را داد و اعتبارات بيشتر خواست.
هيأت امناى «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» جلسه داشت. اولين جلسه براى معرفى و حفظ و تشويق و حمايت مفاخر ملى، اعم از انسانى و آثار و ابنيه، تصميماتى گرفتيم. قبل از انقلاب با عنوان «انجمن آثار ملی» فعال بوده و بعد از انقلاب، راكد و اكنون با نام جديد فعال مىشود.
عصر [آقای اِرورا]، سفير هند براى خداحافظى آمد. در جلسه هیأت دولت، وزير اقتصاد، سياست جديد مالياتگيرى را داد. شب آیتالله خامنهاى میهمانم بودند. دربارة تزريق ارز و سود سپردهها و بنياد مستضعفان و افغانستان و حزب الله لبنان مذاكره و تصميمگيرى كرديم. ديروقت به خانه رسيدم.
سال ۱۳۷۴
بعضي از رسانههاي خارجي در نقل مصاحبه ديروز، شيطنتهایي دارند كه تفسير به سازشكاري ميكنند، ولي عمدتاً بدون تفسير نقل ميكنند؛ به خصوص خود سی ان ان كه در چند پخش خبري آورده است.
آقاي [جلیل] بشارتي، از دفتر مناطق محروم[نهاد ریاست جمهوری] آمد و گزارش كار داد؛ حرف تازهاي نداشت. اجازه گرفت، پانصد ميليون تومان براي نقاط محروم آذربايجان شرقي، بعد از سفر استاني داده شود.
مهندس [میرحسین] موسوي، [مشاور سیاسی رییسجمهور] آمد. تشكر داشت از سياست جديد ارزي و تأكيد بر مداومت داشت. پيشنهاد کرد كه در مقابل شيطنت بعضي در ارتباط با [جمهوری]آذربايجان، گروهي هم باشند كه برعكس، خواستار انضمام آن به ايران باشند. درخواست داشت كه فضاي مناسبي براي انتخابات تأمين بشود و از قانون جديد در دست تصويب در مجلس، در خصوص اختيارات زياديِ شوراي نگهبان، اظهارنگراني نمود.
آقاي ميرسليم، براي دستور شوراي عالي انقلاب فرهنگي آمد. سرماخوردگي و تب داشت. آقاي [حسین] محلوجي، [وزیر معادن و فلزات] آمد. از عكسالعمل دفتر رهبري و مجلسيان، در مقابل اظهاراتي كه دربارة استيضاح و سفره رهبري در میهماني دولت و نيز تحريك پذيري دفتر گفته، نگران بود. براي كانديدا شدن در انتخابات مجلس مشورت كرد كه نپذيرفتم. گزارش هزينههايي براي تبليغات خارجي داشت.
عصر دكتر [حسن]روحاني آمد. دربارة دبير جامعه روحانيت مبارز و انتخابات مجلس آينده مذاكره شد و اظهار رضايت از مصاحبه ديروز من و از ضعف مترجم گفت. فاطي و [محمدجواد] ظريف آمدند. دربارة مشكل ايران در كنوانسيونها، به خاطر بعضي از قوانين اسلامي و مدني سابق گفتند كه مانع پيوستن ما است؛ راهي ارایه دادم.
سال ۱۳۷۵
[آقای فاروق الشرع]، وزير امورخارجه سوريه آمد. از تهران به بحرين و از آنجا به سوريه رفته و سپس با پيام جديد [حافظ] اسد به تهران آمده است. بحرينيها از آنچه كه به آقاى [حافظ] اسد، [رییس جمهور سوریه] گفته بودند، عقب نشينى كردهاند؛ سابق گفته بودند كه فقط از ايران، انتظار قطع تبليغات عليه دولت بحرين را دارند، ولى اكنون چيزهاى بيشترى خواستهاند. به آقاى فاروق گفتم كه احتمالاً محرك خارجى براى ايجاد مانع در تفاهم دارند. جلسه خصوصى خواست و پيام حافظ اسد را داد؛ مبنى بر اينكه هم اكنون با پيروزي حزب ليكود [در اسراییل]، خطر جنگ بالا رفته و ارتش سوريه پس از سقوط شوروى، نتوانستهاند نيازهاى پشتيباني سلاحها را تهيه كنند. از ما خواسته كه براى تهيه نيازها كمك نمایيم و از سود صرفنظر كنيم و تسهيلات اعتبارى بدهيم؛ گفتم مىپذيريم، ولى تسهيلات نمىتوانيم بدهيم. قرار شد فهرست نيازها را بدهند.
آقاى [غلامرضا] شافعى، [وزیر تعاون] آمد و براى تقويت تعاونىها استمدادكرد. آقاى [مصطفی] ميرسليم، [وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی]، براى دستور شوراى عالى انقلاب فرهنگى آمد. از [ستاد] تنظيم بازار، به خاطر دادن سهم [کاغذ] بعضى از مطبوعات به خودشان- به جاى دادن به وزارت ارشاد- شكايت داشت و از وزارت اطلاعات و دادگاه انقلاب، براى فشار روى يكى از مديران گلايه کرد.
اخوى محمد، [معاون اجرایی رییس جمهور]، براى امور جارى آمد. فائزه، براى مراجعات ديگران آمد. عصر وزير دفاع و بعضى از معاونان و مديران آمدند. گزارش ساخت انواع موشكها، منجمله موشكهايي با بُردهاى 1300 و 1500 كيلومتر با سوخت مايع و جامد را دادند.
اعضاى كنگره افغانستان آمدند. دكتر ولايتى، [وزیر امورخارجه] گزارش داد و من هم صحبت مفصلى در ضرورت صلح و اجتناب از جنگ نمودم. سپس يكى از سران افغانى از مواضع و حمايتهاى ما تشكر كرد. سلمانى براى اصلاح آمد. حمام گرفتم. شب به خانه آمدم. ياسر و مهدى از سفر برگشتهاند. فاطى و سعيد و سارا و على براى شركت در كنگره زنان و عمل جراحى گلو به لندن رفتهاند.
سال ۱۳۷۶
عفت که براى پرستارى از فاطى، شب را با او مانده بود، خسته و نگران آمد. به دفترم رفتم. مدیران اوقاف آمدند. آقاى [سیدمهدی] امام جمارانى، [رییس سازمان اوقاف و امورخیریه] گزارش کار داد و لوح سپاسى تقدیم داشت و متن لوح را خوانـد کـه سـتایش از کارهـاى ماندنى و سازنده من، منجمله تأسیس چاپخانه قرآن است. من هم لوح تقدیر به چند واقـف نمونه دادم، منجمله یک زن و درباره اهمیـت وقـف و وظیفـه حفـظ و بهـرهورى خـوب از وقف صحبت کردم و از ضررهاى خیانت گذشتگان به وقف که باعث کمترشدن موقوفات و بىعلاقه شدن جامعه به وقف شد. توضیحاتى دادم
دکتر [حسن] حبیبی، براى دستور مجمع تشخیص مصلحت نظام و مشورت براى سفر بـه سوریه و کابینه آینده آمد و براى بنیاد ایران شناسى کمک خواسـت و دربـاره لـزوم انتـشار نتیجه رسیدگى به اموال رییسجمهور و معاونان وزرا صحبت شد.
آقاى [محیالدین] فاضل هرندى، [نماینده ولیفقیه در هیأتهـای واگـذار زمـین] آمـد. بـراى تحقیقـات در مـسأله زمـین و انفـال و ... کمـک خواسـت و از برگردانـدن زمـین هـاى واگذار شده به کشاورزان که از بنیاد جانبازان بوده، شکایت کرد و براى متوقف کردن آن استمداد کرد.
عصر فاطى از بیمارستان تماس گرفت اما، در اثر بغض و گریه نتوانست صحبتکند؛ دلم سوخت. سپس فائزه صحبت کرد و تلفن را به دکتر [ایرج] فاضل داد. دکتر فاضل گفت، به نظر او درد مربوط به آپاندیس است و نه کلیه و اجازه خواست که آپاندیسیت را عمل کند. گفتم با دیگران هم مشورت کند. سـپس بـا دکتـر [علیرضـا] مرنـدى صـحبت کـردم. ایـشان تاکنون بیشتر به دنبال شن کلیه بود که با آزمایش و عکس رنگی، اثرى در آن ندیده بودند و پس از مشورت، همگـى پذیرفتنـد کـه آپانـدیس عمـل شـود. قـرار شـد کـه فـاطى را بـه بیمارستان قلب منتقل کنند که جاى مناسبى براى ملاقاتکنندگان و امنیت دارد.
شب به حسینیه ثاراالله سپاه رفتم. در مراسم عزادارى، درباره پیغمبر (ص) و امـام حـسن (ع) و امام رضا و انقلاب ایران (ع) صـحبت کـردم.
در مـسیر مراجعـت، خبـر دادنـد کـه عمـل جراحى فاطى به خوبى انجام شده است. به بیمارستان قلب رفتم. بستگان و عفت و محسن و دکتر فاضل و دکتر مرندى بودند. به آى .سى.یو رفتم . به هوش آمده و حـالش خـوب بـود. گفت درد دارد و مى ترسد ؛ به نظرم خیلى ضعیف آمد، ناراحت شدم ولـى خـاطرم راحـت شد. دیروقت به خانه آمدم. عفت همان جا ماند.
خیلی جالبه و عجیبه
هر بار صفحه خاطرات ایشان را می خوانم
شنا ؛ استخر؛ و این کلمات زیاد است.
مغزتان به یک رگلاژ اساسی نیاز دارد تا استخر رفتن را عیب تحلیل نکند