پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز به مناسبت تولد حضرت رسول اکرم تعطیل بود، با وصف این شاهنشاه کار کردند. من شرفیاب شدم، مقدار زیادی کارهای جاری و عقبافتاده را عرض کردم. بر خلاف دیروز که سر حال بودند، امروز کسل بودند. بعد معلوم شد روزنامه توفیق – که روزنامه فکاهی بسیار خوبی بود – که به علت ارتباط مدیران آن با [...] تعطیل شده بود، از چاپ بیرون آمده و شاهنشاه از این حیث عصبانی بود و مسئولین را بازخواست کردهاند ولی به من چیزی نفرمودند.
اجازه خواستم برای مسافرت همایونی به سوئیس... سفرای شاهنشاه را در آنجا احضار کنم، اجازه دادند. فرمودند: «خودت از علیاحضرت بپرس که به انگلیس میآیند یا نه؟ به من که گفتهاند نمیآیم...» من حضور شهبانو، بعد که مرخص شدم، تلفن کردم. فرمودند: «نمیآیم.» فوری به شاهنشاه گزارش دادم... ساعت ۳ بعدازظهر سر ناهار بودم، شهبانو مجددا تلفن فرمودند. با خنده فرمودند: «میآیم»! خیلی باعث تعجب من شد. باز هم به شاهنشاه گزارش عرض کردم. فرمودند: «میدانم، فردا صحبت میکنیم.»
امروز سفیر اسرائیل را خواستم. گفتم: «پیش از آمدن نیکسون، ما با شما کاری نداریم ولی اگر شما کار و عرایض دارید، میتواند گلدامایر، نخستوزیر، یا ابان، وزیر خارجه، بیاید. اما محرمانه نگاه داشتن کار مطلقا با شماست.»
بعد سفیر پاکستان را خواستم. گفتم: «ده هزار مسلسل که خواستهاید، ما نمیتوانیم به شما بدهید، به علاوه حالا که جنگی ندارید، اسلحه برای چه میخواهید؟» گفت: «برای مقابله با عوامی لیگ پاکستان غربی، یعنی تقریبا بلوچها و پختونها که وسیله عوامی لیگ پاکستان شرقی و روسها و افغانها تحریک میشوند...»