صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۲۷۵۳۸
تاریخ انتشار: ۱۲ : ۱۳ - ۱۴ بهمن ۱۳۹۸
پس از ترک دانشگاه تهران، وی سمت‌های علمی مختلفی را به عهده داشت، از جمله عضو انجمن فلسفه، عضو هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران، عضو فرهنگستان تاریخ و عضو بنیاد شاهنامه فردوسی بود. علاوه بر اینها با دائرةالمعارف فارسی (زیر نظر غلامحسین مصاحب) و دانشنامه ایران و اسلام (زیر نظر احسان یارشاطر) همکاری داشت و مدخل‌های بسیاری در این دو مجموعه به قلم اوست. دکتر زریاب خویی از دیر زمان عضو انجمن بین‌المللی شرق‌شناسی (آلمان)، و عضو مجمع بین‌المللی کتیبه‌های ایرانی (انگلستان) بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

 

 امروز سالروز میلاد شادروان دکترعباس زریاب خویی، مورخ، ادیب، مترجم و نسخه شناس برجسته است که در ٢٢ تیرماه ١٢٩٨هجری شمسی در شهر خوی در شمال غربی آذربایجان دیده به جهان گشود.

استاد زریاب خویی از فروردین سال 1365  فعالیت خود را در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی آغاز کرد و عضو شورای عالی علمی و رئیس بخش تاریخ این مرکز بود. استاد زریاب 24 مقاله برای دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به رشتۀ تحریر درآوردند که از میان آنها می توان به مقالۀ آل نوبخت، تاریخ و جغرافیای تاریخی آذربایجان، ابن تیمیه و اتابک اشاره کرد.

دکتر عباس زریاب خویی در ۱۴ بهمن ۱۳۷۳ در سن ۷۵ سالگی در بیمارستان دی تهران درگذشت. بنابر آگهی ترحیمی که در ۱۵ بهمن ۱۳۷۳ در روزنامهٔ اطلاعات به چاپ رسید، مراسم تشییع او در صبح روز ۱۶ بهمن ۱۳۷۳ از مقابل آن بیمارستان برگزار شد.

به مناسبت هفتاد سالگی استاد دکتر عباس زریاب خوئی و به کوشش دکتراحمد تفضلی جشن نامه ای به نام یکی قطره باران منتشر شد. چاپ اول این کتاب در سال ۱۳۷۰ هجری در تهران در ۷۳۸ صفحه و توسط نشر نو بوده‌است. مجموعهٔ مقالات این کتاب به استاد زریاب تقدیم شد. در این مجموعه‌ گروهی از استادان و محققان فرهنگ و ادب فارسی مقالاتی ارائه داده‌اند. نویسندگانی‌همچون:احمد تفضلی، رضا رضازاده لنگرودی، محمد محیط طباطبایی، محمد امین ریاحی، علی اصغر سعیدی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی، منوچهر ستوده، ناصر تکمیل همایون، ایرج افشار، منصوره اتحادیه (نظام مافی)، یوسف رحیم‌لو، برادران شکوهی، جعفر شعار، رسول پورناکی، قدرت الله روشنی زعفرانلو، کیکاووس جهانداری، عنایت الله رضا، محمدتقی دانش‌پژوه، علی نقی منزوی، شرف‌الدین خراسانی، محمدعلی اسلامی، آذرتاش آذرنوش، محمدقلی جوانشیر خوئی، سید جعفر شهیدی، محمد دبیر سیاقی، مصطفی مقربی، علی‌اشرف صادقی، احمد اقتداری، عبدالرحمن عمادی، ژاله آموزگار، بهمن سرکاراتی و جلیل‌اخوان‌ زنجانی در این جشن‌نامه مشارکت کرده‌اند.

آنچه در زیر می خوانید مختصری از زندگانی استاد دکتر عباس زریاب خویی به قلم شادروان دکتر احمد تفضلی است که به عنوان نخستین مقاله در این جشن نامه به چاپ رسیده است.

******

استاد دکتر زریاب خویی در 15 ذیقعده 1337 هجری قمری تقریبا مطابق با 22 تیر ماه 1298 هجری شمسی1و 13 ژوئن 1919 میلادی ر شهر خرم و خوب خیز خوی در شمال غربی آذربایجان چشم به جهان گشود. پدرش علی پیشه ور بود. زندگی آرام کودکی او در خانواده ای میانه حال و نسبتا مرفه بی تردید در شخصیت او تاثیر گذاشت و مهربانی و آرامی کنونی او حاصل آن روزگاران است. بعضی از خانواده اش که علاقه به سوادآموزی فرزند خود داشتند، بنا به رسم آن زمان وی را در پنج سالگی به آموزگار قرآن محل خود که بانویی به نام ملا کبری بود، سپردند تا قرآن فرا گیرد. زریاب دربارۀ پایان این دوره می گوید: «در آن زمان معمول بود که کودکی را که قران تمام کرده بود با تشریفات و سوار بر اسب از خانۀ آموزگار به خانۀ خود می بردند و چایی و شیرینی می دادند. دربارۀ من هم همین تشریفات انجام شد و کودکان دبستان در پیش اسب من سرود خوانان مرا به خانه بردند.» فردای آن روز، در هفت سالگی، او رابه دبستانی فرستادند که حدفاصل میان مکتب های قدیم و مدارس جدید بود. کلاس های این مدرسه در حجرات مسجد بزرگی به نام مسجد خان تشکیل می شد، و شاگردان روی زمین می نشستند اما کتاب ها و درس ها مطابق برنامه های وزارت معارف آن زمان بود. در آن روزگاران یکی از اصول مهم تعلیم و تربیت تنبیه بدنی بود و این مدرسه هم از آن مستثنی نبود. به قول دکتر زریاب «پدران وقتی کودکان را به مدرسه می بردند به معلم یا آخوند مکتب چنین می گفتند: آقا این پسر را به تو می سپارم، گوشتش مال تو و استخوانش مال من و مقصودشان این بود که برای تربیت کودک باید چندان او را بزنی که گوشت هایش بریزد و جز مشت استخوانی به خانه برنگردد.» طبعا در چنین حال و هوایی مهر معلم به دل کودک دانش آموز نمی نشست، و تلقین پدر و مادر و ترس بود که او را وادار به احترام به استاد می کرد نه زمزمۀ محبت او. در دبیرستان، یا به اصطلاح آن روز دورۀ «متوسطه»، بر اثر ورود معلمان جدید که فارغ التحصیل دبیرستان های تبریز بودند، وضع به تدریج دگرگون گردید. دکترزریاب از یکی از معلمان خود که رحمت الله خان کلانتری نام داشت، با خاطراتی خوش یاد می کند: «این معلم قیافهای آرام و رفتاری نجیبانه و دوستانه داشت. کوشش داشت تا با شاگردان در جوی  پر از تفاهم و محبت بسر برد و در عین حال وقار و هیبت معلمی را حفظ کند. من نخستین بار بود که معلمی را از صمیم دل، نه از راه تلقین اجتماع، دوست می دارم و به او با چشم احترام می نگرم.»

پس از به پایان رسانیدن دورۀ اول سه سالۀ دبیرستان زریاب مجبور به ترک تحصیل شد، زیرا در آن روزگار در خوی دورۀ دوم دبیرستان وجود نداشت و دانش آموزانی که از مکنت برخوردار بودند، بایستی برای ادامۀ تحصیل رهسپار تبریز یا ارومیه (رضائیۀ سابق) می شدند. برای زریاب چنین امکانی فراهم نبود. اما شوق فراگیری علم که همیشه در وجودش لبریز بود و هست، او را به دنبال تحصیل علوم قدیم کشاند، و برای فرا گیری زبان عربی و سپس علوم دینی در برابر دو عالم روحانی بزرگوار زانو زد: یکی مرحوم حاج شیخ عبدالحسین اعلمی و دیگری مرحوم حاج میرزا حسن معروف به مناقب که هر دو درس خواندۀ نجف بودند و اجازۀ اجتهاد داشتند. مقام علمی هر دو والاتر ازآن بود که به تدریس مقدمات بپردازند، اما استعداد کم نظیر و شوق علم آموزی زریاب انگیزۀ آن شد تا تعلیم او را بر عهده گیرند. دیری نپایید که زریاب زبان عربی را تا حد شرح جامی بر کافیه و مغنی ابن هشام، و منطق را تا حد شرح شمسیه، و اصول فقه را معالم، و فقه را تا مباحثی چند از شرح لمعۀ شهید ثانی نزد این استادان آموخت.

تا این زمان زریاب آنچه می توانست در خوی آموخته بود و در عرصۀ علمی این شهر برای فراگیری بیشتر او تنگ می نمود. در سال 1316 شمسی یکی از طلاب همشهری زریاب به نام شیخ صادق فراحی که بعدها روحانی طراز اول خوی شد، برای گذرانیدن تعطیلات تابستان به زادگاه خود آمد و چون استعداد او را در دس مرحوم حاج شیخ عبدالحسین اعلمی در هنگام درس معالم دیده بود،وی را تشویق کرد که برای ادامۀ تحصیل به قم برود. استاد نیزاین نظر را تایید کرد. زریاب این پیشنهاد را پسندید و با اجازۀ پدر و مادر بار سفر بربست و همراه با مرحوم شیخ صادق رهسپار قم شد. حجرۀ شیخ صادق در مدرسۀ جانی خان یا مدرسۀ ناصری در قسمت «پایین شهر» قم بود که رو به روی مسجد جامع قدیمی زیبای آن شهر قرار داشت. زریاب نیز در همین مدرسه حجره ای گرفت. وی احساس خود را دربارۀ نخستین دیدارش از این مسجد چنین بیان می کند: « من در عمر خود نخستین بار بود که مسجدی به این عظمت و قدمت می دیدم. تاثیر عمیقی که این اثر تاریخی عظیم در من گذاشت تا کنون پابرجای است. من نه از سبک معماری اطلاع داشتم و نه از تاریخ هنر، اما در عمق روح خود احساس مبهم آمیخته با احترام و تعظیمی در برابر این بنای باشکوه داشتم و دریغ می خورم که در این احساس خود کسی را همدرد و هم نفس خود نیافتم. احساس مردم در برابر این مسجد همان احساس حاکی از تقدیس و احترام دینی بود که برای همۀ مساجد داشتند...»

بعد‌ها زریاب به‌مدرسۀ فیضیه منتقل شد. نخستین استاد زریاب در قم همان شیخ صادق فراحی بود که نزد او مقداری از شرح لمعه را خواند. سپس رسائل و قسمتی از مکاسب را در محضر مرحوم آقا سید‌محمد یزدی معروف به محقق‌داماد خواند که در علم اصول و فقه متبحر بود و در بحث ید طولایی داشت. استاد دیگر او در اصول مرحوم آقا شیخ‌محمد علی کرمانی بود. کفایه را نزد مرحوم آقا‌سید احمد خسروشاهی پسر آقا سید‌مرتضی خسروشاهی خواند. شوق علم‌آموزی و استعداد علمی زریاب به حدی بود که این استاد بزرگوار رنج راه را برخود هموار می‌کرد و به حجرۀ زریاب که در قسمت فوقانی ضلع جنوب شرقی مدرسۀ فیضیه بود، می‌آمد و با مهربانی مشکلات این کتاب پر از غوامض را بر او می‌گشود. زریاب در فلسفه شاگرد مرحوم امام‌خمینی بود که آن زمان به‌نام «حاج آقا روح‌الله» در حوزه شهرت داشتند و یگانه مدرس فلسفه در آنجا بودند. روزی که اعلام شد که ایشان بحث طبیعیات شرح منظومۀ ملاهادی را در مدرس مدرسۀ دارالشفا تدریس می‌کنند، زریاب به محضر درس ایشان شتافت و قسمت مهمی از شرح منظومه و مباحث نفس و امور عامۀ اسفار را در نزد ایشان فرا گرفت. در درس خارج فقه و اصول از محضر استادان بزرگ مرحوم آقاسید صدرالدین صدر و مرحوم آقا‌سید محمد‌تقی خوانساری و مرحوم آقا‌سید‌محمد‌حجت‌کوه کمری بهره گرفت و از خصوصیات خوب اخلاقی هر یک از این استادان اثراتی را می‌توان در او دید.

مطالعات زریاب در قم منحصر به درسهای حوزه نبود؛ وی کتابهای دیگری را از قبیل کتابهای اجتماعی و فلسفی و روانشناسی و نیز کتب فقه و اصول اهل سنت را که در آن زمان در قم مورد پسند نبود، و نیز کتابهای ریاضی فرانسه را مطالعه می‌کرد.

زریاب پس از آنکه همۀ علوم دینی را بخوبی فرا گرفت، در سال 1322 به‌زادگاه خود خوی بازگشت و مدتی به تدریس در دبیرستان پرداخت. در سال 1324 به‌تهران آمد و دو سه سال به سختی به سر آورد تا سرانجام به معرفی مرحوم آقا‌محمد‌سنگلجی و پایمردی دکتر تقی ‌تفضلی در کتابخانۀ مجلس شورای ملی استخدام شد. در همین زمان در دانشکدۀ معقول و منقول دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و درجۀ لیسانس گرفت. آنگاه به کتابخانۀ مجلس سنا منتقل شد. این کتابخانه به همت مرحوم تقی‌‌زادۀ تأسیس شد و به‌کوشش زریاب پا گرفت. حضور زریاب در تهران موجب شد که علما و فضلای درجۀ اول تهران به‌وجود عالمی کم‌نظیر که علم و اخلاق را در خود جمع دارد، پی ببرند. مرحوم عباس اقبال برای تهیۀ فهارس کتاب شدالازار که مرحوم قزوینی آن را تصحیح کرده بود و به علت بیماری نتوانسته بود آن را به پایان رساند کسی را متناسب‌تر و قابل اطمینان‌تر از «آقای عباس خوئی کتابدار فاضل کتابخانۀ دارالشورای ملی» نیافت (مقدمه شدالازار، تهران، 1328، ص ه‍ ).

در این زمان زریاب به گونه‌ای سنتی در نزد علمای دینی حوزه‌ها علم آموخته بود و در دانشگاه تهران نیز که روش تدریس در آن اقتباس از غرب بود، به تحصیل پرداخته بود. حال لازم بود که با متد و روش غربی نیز بخوبی آشنا شود. در سال 1334 به‌معرفی مرحوم سید‌حسن تقی‌زاده بورس مطالعاتی اوقاف هومبولدت آلمان غربی که از مهمترین بنیاد‌های علمی و فرهنگی آلمان غربی است، در اختیار او قرار گرفت و زریاب حدود پنج سال را در ماینس و فرانکفورت و مونیخ به تحصیل و مطالعه در رشته‌های تاریخ، علوم و معارف اسلامی، فلسفه و فرهنگ تطبیقی گذراند و از محضر استادانی مانند بابینگر (Babinger)، بنزینگ (Bonzing)، هیلکمان (Hilckman)، هولزامر (Holzamer)، مارتین (Martin)، راپ (Rapp)، فن‌رینتلن (von Rintelen)، رویمر (Roomer)، شل (Scheel) و شپیستالر (Spitaler) علم آموخت. خصوصاً شل و رویمر در تهیۀ رسالۀ دکتری او را یاری کرده‌اند. این رساله «گزارش دربارۀ جانشینان تیمور، برگرفته از تاریخ کبیر جعفری تألیف ابن محمد الحسینی» نام دارد.

پس از بازگشت به‌تهران مجدداً مدتی در کتابخانۀ مجلس سنا به کار مشغول شد تا آنکه هنینگ (Henning) ایران‌شناس نامی او را برای تدریس فارسی به دانشگاه برکلی (کالیفرنیا) دعوت کرد وی از سال 1341 تا 1343 در آن دانشگاه به‌تدریس پرداخت. شگفت نبود که دکتر زریاب مورد نظر مشکل پسند و سخت‌گیر آن استاد نادرۀ دوران قرار گرفت. هنینگ مفتون وسعت علم، حافظۀ کم‌نظیر، محضر گرم و خوش، و تواضع عالمانۀ زریاب شده بود تا آنجا که پستی دائمی برای او در آن دانشگاه فراهم آورد، اما زریاب که عاشق ایران و فرهنگ آن بود و ریشه‌های عمیق در این آب و خاک داشت که او را خوب پرورانیده بود، بازگشت به وطن را بر اقامت در آمریکا و استادی دانشگاه پر آوازۀ برکلی ترجیح داد و سعادت بهره‌‌وری از دانش و مصاحبت او نصیب شاگردان و دوستان ایرانیش شد. یکی از بزرگترین افتخارات دانشگاه تهران و رشتۀ تاریخ دانشکدۀ ادبیات دعوت زریاب برای تدریس در این دانشگاه بود. زریاب استاد تاریخ شد، اما تاریخ فقط بخشی از دریای علم او بود. او در رشته‌های دیگر مانند ادبیات فارسی، ادبیات عرب، فلسفه و زبان‌شناسی و معارف اسلامی صاحب نظر است، و تا سال 1357 که در دانشگاه به‌خدمت مشغول بود، در اغلب این رشته‌ها درس می‌داد و سخنرانی می‌کرد. من خود از سخنرانیهای پر مطلب و جالب توجه او دربارۀ زبان‌شناسی از دید دانشمندان دوران اسلامی که در رشتۀ دکتری زبان‌شناسی ایراد می‌کرد، بهره‌ها برده‌ام. زریاب در دانشگاه به مثابۀ دائرة‌المعارفی بود که هر کس در هر مطلبی می‌توانست به او رجوع کند و آسوده از تحمل هیچ بار متنی آنچه می‌خواهد از او طلب کند. کسی یاد ندارد که هرگز زریاب در دادن اطلاعی ضنّت به خرج داده یا کوتاهی کرده یا منتی بر خواهنده نهاده باشد. همین وسعت معلومات و شخصیت علمی بردبار و بی‌تکبر و کم‌توقع زریاب موجب شده است که او را به عضویت مجامع علمی ایرانی و بین‌المللی دعوت کنند. زریاب از دیر زمان عضو انجمن بین‌المللی شرق‌شناسی (آلمان) و عضو مجمع بین‌المللی کتیبه‌های ایرانی (انگلستان) است. در ایران عضو انجمن فلسفه و عضو هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران و عضو فرهنگستان تاریخ و عضو بنیاد شاهنامۀ فردوسی بود. با مرحوم مینوی در تصحیح شاهنامه همکاری نزدیک داشت و مدخلهای بسیار در دائرة‌المعارف فارسی زیر نظر مرحوم مصاحب به قلم اوست.

پس از انقلاب، دستگاه اداری دانشگاه قدر او را ندانست و زریاب اجباراً دانشگاه را ترک گفت و از این راه دانشگاه بود که زیان فراوان دید نه او. فراغت ایام بازنشستگی او را مدتی به کنج خلوت دل‌خواستۀ تحقیق کشید، ولی هنگامی که بنیاد دائرة‌المعارف اسلامی و مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی و دائرة‌المعارف تشیع تأسیس شد، بر همۀ اهل علم و معرفت معلوم بود که هر دائرة‌المعارفی در این زمینه‌ها بدون همکاری پر ثمر زریاب ناقص خواهند بود. از‌این‌رو بود که همه خاضعانه دست کمک بسوی او دراز کردند و از او درخواست همکاری کردند. زریاب کوشید تا رنجیدگی خود را از دستگاه اداری دولتی دانشگاه به دست فراموشی سپرد. با دل و جان با سازمانهای علمی نامبرده به‌همکاری پرداخت و اکنون مقالات او زینت بخش این دائرة‌المعارفهاست.

نگاهی به کتابها و مقالات او وسعت و عمق اطلاعات او را تا حدی معلوم می‌دارد. زریاب زبان و ادبیات عرب را به حد استادی می‌داند و در آلمانی و انگلیسی و فرانسه مهارت کامل دارد. ترجمه‌های دقیق و فصیح و عالمانۀ او از انگلیسی و آلمانی دال بر این مدعاست، مانند ترجمۀ او از کتاب لذات فلسفه و تاریخ فلسفۀ ویل دورانت (از انگلیسی)، و ترجمۀ او از تاریخ ایرانیان و عربهای نولدکه تسلط او را هم در آلمانی و هم در عربی می‌رساند. اما متأسفانه آثار چاپ شدۀ زریاب به‌نسبت وسعت علمی او بسیار کم است.

یقین دارم که همۀ کسانی که با زریاب و آثار او آشنایی دارند با من همداستانند که در ایران دانشمندی نداریم که هم علوم و معارف دوران اسلامی را بخوبی بداند و هم با تاریخ و فرهنگ ایران قبل از اسلام آشنا باشد و هم روش و اسلوب صحیح تحقیق غربی را بخوبی آموخته باشد و هم از نظر فضائل و سجایای اخلاقی به‌چنان کمالی رسیده باشد. این اعتقاد راسخ بود که مرا بر آن داشت که به پیشنهاد دوستان مجموعه‌ای از مقالات را به یاری دانشمندان و دوستان  و علاقه‌مندان ایشان فراهم آورم و خاضعانه خدمت ایشان تقدیم دارم. عمر استاد دراز و پربارتر باد.

منبع: دبا