صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۲۳۵۵۳
تاریخ انتشار: ۵۰ : ۲۳ - ۲۲ دی ۱۳۹۸
محسن آنتنی را در نهاد [ریاست‌جمهوری] نصب کرده که هفت شبکه جهانی تلویزیونی را می‌گیرد. شب بعضی از آنها را دیدم. تلویزیون سیان ان، از همه آنها قوی‌تر و پرمایه‌تر است. در گزارش‌ها، جسارت عراق و دهن‌کجی صدام [حسین، رییس‌جمهور عراق] به سازمان ملل و آمریکا جلب توجه می‌کند؛ باید منتظر حوادث مهم بود. دیروقت خوابیدم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خاطرات مرحوم  آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر می‌کند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود

 

به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۲۲ دی 1371 تا 1375 در زیر آمده است

 

سال ۱۳۷۱

برای بازدید چاپخانه اُفست، متعلق به وزارت آموزش و پرورش رفتیم. چاپخانه عظیمی با انواع ماشین‌های مدرن و نیمه مدرن، با حروفچینی کامپیوتری و فیلم و زینگ پیشرفته و مدیری لایق است. اخیراً با کمک دولت، دو ماشین بسیار پیشرفته آورده‌اند که ظرفیت را بالا برده است. اگر سه شیفت کار کنند، می‌توانند نیاز کل کشور را تأمین کنند. به تنهایی نیمی از قدرت چاپ کشور است.

بازدید، دو سه ساعت طول کشید. قبل از انقلاب، به خاطر چاپ کتاب، با چاپخانه‌های آن زمان آشنا بودم، ولی پیشرفت سریع این صنعت، وضع را به کلی دگرگون کرده است. صحافی، دوخت، تجلید، مفتول و همه با ماشین انجام می‌شود. مصاحبه‌ای کردم. در جمع کارکنان چاپخانه، آقای [محمدعلی] نجفی، [وزیر آموزش و پرورش] خیرمقدم گفت و من صحبت کردم.[۱] ظهر به دفترم برگشتم.

عصر دکتر [محسن] نوربخش، [وزیر امور اقتصادی و دارایی] آمد. دربارة چارچوب کارهای تجاری با آمریکا، فروش نفت، خرید کالا و استرداد بخشی از طلب‌مان مذاکره کردیم. شب شورای عالی انقلاب فرهنگی جلسه داشت. دربارة تحقیقات و آزادسازی ویدیو بحث شد.

محسن آنتنی را در نهاد [ریاست‌جمهوری] نصب کرده که هفت شبکه جهانی تلویزیونی را می‌گیرد. شب بعضی از آنها را دیدم. تلویزیون سیان ان، از همه آنها قوی‌تر و پرمایه‌تر است. امروز محسن و فاطی و یاسر هم آمدند. برای تهیه زمینی برای همه اعضای خانواده در جای مناسب و امن‌تر مذاکره شد. در گزارش‌ها، جسارت عراق و دهن‌کجی صدام [حسین، رییس‌جمهور عراق] به سازمان ملل و آمریکا جلب توجه می‌کند؛ باید منتظر حوادث مهم بود. دیروقت خوابیدم.

 

سال ۱۳۷۲

مجمع شعرای افغانستان آمدند. آقای [حسین] ابراهیمی، [نماینده ولی فقیه در امور افغانستان]، گزارش کار [سومین مجمع شعر انقلاب اسلامی افغانستان] را داد. دو نفر شعر خواندند؛ یکی از آنها اشعار خوبی دربارة انتقاد از نحوه عملکرد مجاهدان، بعد از پیروزی داشت. من هم در صحبتم از عملکرد آنها سخت انتقاد کردم.[۱]

آقایان [علیرضا] درخشنده‏رو و [سید لطف‏الله] اتابکی، رئیس و دادستان دیوان محاسبات، همراه رئیس کمیسیون محاسبات مجلس آمدند. توضیحاتی در مورد شیوه کار خود دادند و برای حُسن انجام وظیفه استمداد کردند. نصیحتشان کردم که بدون تبلیغ و سروصدا عمل کنند، به موارد مهم بپردازند و سختگیری بی‌جا نکنند؛ قول کمک دادم.

آقای [مسعود] کرباسیان، رئیس سازمان تأمین اجتماعی آمد. عملکردش را گفت و برای تأسیس شورای عالی امداد و همچنین جلوگیری از گران‌شدن تعرفه‌های درمانی استمداد کرد. نظرم را در مورد اضافه کردن مستمری‌ها خواست که گفتم متناسب با اضافه‌کردن دولت اقدام شود.

عصر در جلسه هیأت دولت، به وزرا توصیه کردم که خودشان و مدیرانشان از اظهارات منفی و شکوه‌آمیز خودداری کنند. آقای [علی‌محمد] بشارتی، [وزیر کشور]، اطلاع داد عوامل تیراندازی در سفارتخانه‌‌های انگلیس و روسیه بازداشت شده‌اند؛ گروهی با افکار شبیه فرقان هستند.

ساعت هشت شب، همراه خانواده و محافظان به سوی کیش پرواز کردیم. شام را در راه خوردیم و ساعت ده شب رسیدیم. آقای یزدان‌پناه [مدیرعامل منطقه آزاد کیش] و معاونان به استقبال آمده بودند. کمی در ساحل دریا در پاویون گشتیم و گزارش عملکرد منطقه آزاد کیش در دوره مدیریت جدید را شنیدم و خوابیدم.

 

سال ۱۳۷۳

بعد از نماز صبح، گزارش‌ها را خواندم. اخبار رادیو بی بی سی را گرفتم. جنگ چچن بعد از آتش‌بس کوتاهی، تجدید شده است. آقای [عبدالحسین] وهاجی، [رییس‌کل گمرک] برای توضیح گمرک میرجاوه آمد. به محل در حال ساخت هوانیروز رفتیم. خیلی وسیع است. برای تکمیل سریع، بودجه بیشتر خواستند.

به سوی میرجاوه پرواز کردیم. در مسیر، سردار قاسم سلیمانی، توضیحات خوبی از مرز و برنامه‌های انسداد آن داد. کنار میرجاوه به زمین نشستیم. رفتیم و یکی از تنگه‌ها را که با سد سیمانی و بتونی برای جلوگیری از ورود کاروان‌های مواد مخدر بسته بودند، دیدیم. به سد سکندر، برای جلوگیری از مزاحمت یأجوج و مأجوج[۱] تشبیه کردم که برای خبرنگاران جالب افتاد.

گفتند بیست و نه مورد از تنگه‌ها را در مرز افغانستان و پاکستان بسته‌اند. کانال‌هایی که برای جلوگیری از نفوذ قاچاقچیان حفر کرده‌اند، بازدید کردیم. گفتند با این

تدابیر، نفوذ کاروان‌ها کم شده و فقط با شتر و پیاده می‌توانند نفوذ کنند؛ واقعاً هم امنیت بهتر شده است.

به گمرک میرجاوه رفتیم. مسئولان انتظامی و گمرک و راه و ترابری و اطلاعات گزارش دادند. جمعی از افغانیان برای ورود به ایران آنجا بودند و از من خواستند که به جای یک ماه، دو ماهه ویزا بدهیم؛ قبول کردم. کنار مرز با جمعی از مردم پاکستان - اهالی شهرک تفتان پاکستان- که مجاور گمرک ما است، صحبت کردم. خیلی فقیر و عقب مانده‌اند. تعداد زیادی کامیون منتظر نوبت ورود بودند.

به میرجاوه برگشتیم. در اجتماع مردم صحبت کوتاهی کردم. از آنجا قله رفیع کوه تفتان که پوشیده از برف است، پیدا بود. به سوی خاش پرواز کردیم و با تأخیر رسیدیم. در مسیر، چند روستای کوچک و فقیر در دشت‌ها و گردنه‌ها و شیارها وجود دارد؛ منجمله دهستان لاریز در خاش. سه دختر بچه پنج‌ساله کودکستانی، خیرمقدم ابتکاری و هنرمندانه گفتند که تشویقشان کردم؛ خیلی جالب بود.

فرماندار و امام جمعه و نماینده گزارش و خیرمقدم گفتند و مردم واقعاً جشن گرفته بودند. سرود جالبی در وصف من اجرا کردند و یک طفل، به زیبایی رقص محلی کرد. ارتشی‌ها هم به وسعت شرکت کرده بودند. تیپی در آنجا از لشکر ۸۸ وجود دارد. پیشرفت شهرستان در برنامه اول خیلی وسیع و راضی‌کننده است. من هم صحبت دلگرم‌کننده‌ای داشتم.[۲]

از آنجا به محل کارخانه در دست احداث سیمان رفتیم. نماز خواندیم و توجیه را شنیدیم و از کارخانه بازدید کردیم. با ظرفیت ۲۶۰۰ تن در روز نزدیک به اتمام است. بعد از توضیحات خوب مهندس متقی، ناهار خوردیم. سر ناهار، نماینده بانک سپه که شریک است، توضیحاتی دربارة سرمایه‌گذاری‌های فراوان بانک داد.

با تأخیر به سوی سراوان پرواز کردیم. [آقای فخرالدین رضازهی]، نماینده سراوان برای توضیح، به هلی‌کوپتر آمد. کمی خوابیدم و سپس به توضیحاتش گوش دادم. مسیر خشک و کم‌آبادی و منطقه‌ای را به عنوان پناهگاه سابق اشرار محلی معرفی کرد که فعلاً تسلیم شده‌اند و تأمین گرفته‌اند. در محل فرودگاه آینده سراوان فرود آمدیم. کلنگ احداث فرودگاه را به زمین زدم. قرار است نیمی از هزینه را دولت بپردازد.

به محل اجتماع مردم پرواز کردیم. گرد و غبار زیادی از نشستن هلی‌کوپترها به سر مردم فرود آمد، اما خم به ابرو نیاوردند. اجتماع خیلی پُرشور و انبوه داشتند. پس از خیرمقدم خوب نماینده و فرماندار و امام جمعه و مولوی اسحاق مدنی، من مفصل صحبت کردم[۳] و وعده تأسیس دانشگاه آزاد و بازارچه مرزی، با تعریف زیاد از مردم و سرودشان و تدین مردم دادم. گفتند، خانم‌ها معمولاً در مراسم شرکت نمی‌کنند و امروز به خاطر من آمده‌اند.

با تأخیر به سوی ایرانشهر پرواز کردیم و غروب رسیدیم. بلافاصله از فرودگاه به سوی محل اجتماع رفتیم. در مسیر استقبال مردمی بود. هوا تاریک شده بود، ولی مردم مانده بودند. بعد از سرود و خیرمقدم و صحبت طولانی[۴]، از آنجا به نیروگاه در دست ساختمان ایرانشهر رفتیم. توضیحات شنیدیم و بازدید کردیم. این نیروگاه، سال آینده با ۲۵۰ مگاوات به مدار می‌آید. به کارخانه ریسندگی و بافندگی بافت بلوچ رفتیم. بعد از استماع توضیحات، از سالن‌های تولید بازدید کردیم. دارند ماشین‌های مدرن را جایگزین ماشین‌های قدیمی می‌کنند. سپس اسناد مراتع را به مرتع‌داران دادیم. شام خوردیم و به محل جهادسازندگی رفتیم. خاطرات دو روز را نوشتم و خوابیدم.

 

سال ۱۳۷۴

عفت و بخشی از بچه‌ها، برای استفاده از وقت تعطیلی سه روزه زمستانی بچه‌ها به کیش رفتند. برای اقامه نماز جمعه به دانشگاه رفتم. هوا سرد بود. در شمیران کمی برف می‌بارید، اما در شهر بارندگی هم نبود. در خطبه‌ها دربارة وحی و سازندگی و عمران استان تهران و مزاحمت‌های کم اثر آمریکا صحبت کردم.[۱]

تحت تأثیر استماع داستان جنگ رستم و برزو و فرامرز که در داستان هفته رادیو شنیدم، عصر وقت زیادی در خواندن شاهنامه فردوسی، برای آشناشدن بیشتر با این داستان‌ها صرف کردم.

در گزارش‌ها، اخبار برف فراوان در اکثر نقاط کشور برایم جالب است؛ به‏خصوص دیروز در شیراز. عفت از کیش خبر سلامتی داد و گفت آنجا هم باد و باران است. فائزه و یاسر هم که با بستگان همسرش به دیزین رفته بودند، دیروقت رسیدند. پای محمد، برادر مریم [همسر یاسر] آسیب دیده بود و گرفتار بیمارستان بودند. مهدی هم در کیش است و محسن به آبعلی رفته است.

 

سال ۱۳۷۵

کارکنان حفاظت اطلاعات وزارت دفاع آمدند. آقایان [محمد] فروزنده، [وزیر دفاع] و [شکرالله] ریاضی، [فرمانده حفاظت اطلاعات وزارت دفاع] گزارش دادند و من از ظرافت این‌شغل و لزوم توجه به‌سلامت و نیز عدم‌کندشدن کارها صحبت‌کردم[۱]. آقای [سیدجواد] انگجی، سفیر جدید در کره‌جنوبی برای کسب نظر و خداحافظی آمد. گفتم با توجه به شرایط روابط با کره شمالی، شرایط برای توسعه همکاری با کره جنوبی، آماده‌تر شده است؛ از فشارهایی که بر او وارد می‌شود، گلایه داشت.

آقای [سید محمد] غرضی، [وزیر پُست و تلگراف و تلفن] آمد. راجع به خرید ماهواره و تعداد آن و نیز خرید گوشی تلفن‌های سیار صحبت کرد و گفت، افرادی از دوستان آقای ناطق [نوری] و نیز آقای ری‌شهری، به او پیشنهاد کرده‌اند که نامزد ریاست‌جمهوری شود و آن را حمل بر هدف گرم‌کردن انتخابات، توسط رقیبی کم‌خطر می‌کرد. آقای [رضا] امراللهی، [رئیس سازمان انرژی اتمی] آمد. راجع به تقویت او در نامزدی دبیری آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای و فشار بر چین، برای انجام تعهدها و مشکلات ناشی از بازرسی‌ها گفت.

شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت[۲] آمدند؛ به جز یک نفر، همگی جدیدالانتخاب‌اند. مواضع خود را گفتند که کمی تعدیل‌شده و کمک خواستند. از فشارهای بسیجی‌ها در دانشگاه‌ها گله دارند. عصر در جلسه هیأت‌دولت، چند مصوبه داشتیم. افطار میهمان آیت‌الله خامنه‌ای بودم. دربارة سفر من به کیش و ایلام و سفر ایشان به شمال و نیز دربارة انتخابات و سفر [عبدالحلیم] خدام از سوریه به ایران و مسائل افغانستان و عراق، گفت‌وگو کردیم.

به خانه آمدم. فاطی و بچه‌ها از سفر عُمره برگشته‌اند. کلی تعریف کردند و از خانواده‌های فهد [پادشاه عربستان] و امیرعبدالله [ولیعهد] و سایر شاهزاده‌های سعودی که در ضیافت ریاض با هم ملاقات کرده‌اند، راضی‌اند. آن‌ها را بااخلاق و مذهبی و بامحبت یافته‌اند.