صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۱۹۳۴۴
تاریخ انتشار: ۵۵ : ۰۰ - ۰۲ دی ۱۳۹۸
قبل از غروب به خانه آمدم. سر شب، آقای [علی] لاریجانی، مدیر صداوسیما آمد. دربارة مسئولان و کیفیت برگزاری مصاحبه دوشنبه، نظرم را گرفت و از سیاست تندروی و شعاری کشور اظهار نگرانی کرد که مشکلاتی آفریده است و در آینده خطراتی می‌تواند داشته باشد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خاطرات مرحوم  آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر می‌کند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود

به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۱ دی 1371 تا 1375 در زیر آمده است

 

سال ۱۳۷۱

دیشب در جماران برف خوبی آمده، ولی هوا خیلی سرد نیست. ساعت هشت‌و نیم صبح به دفترم رسیدم. استاندار بوشهر آمد. گزارش وضع استان و نیازها را گفت و خواستار سفرم به بوشهر و کمک در برنامه [پنج‌ساله] دوم شد.

دکتر [مصطفی] معین، [وزیر فرهنگ و آموزش عالی] و مدیران سازمان میراث فرهنگی آمدند. گزارش کار و پیشرفت‌ها را دادند و از صحبت‌های انتزاع و ادغام آن در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اظهار نگرانی کردند.

محسن [هاشمی، رئیس دفتر بازرسی ویژه رییس‌جمهور]، با آقایان جعفری و [منوچهر] منطقی از صنایع موشکی آمدند. گزارش پیشرفت موشک‌های راکتی با سوخت جامد و انتقال تکنولوژی سوخت جامد از چین را دادند و برای اجرای طرح کمک خواستند.[۱]

عصر استاندار [کرمانشاه=] باختران آمد. گزارش وضع استان و عقب‌ماندگی از جهت سرمایه‌گذاری و اشتغال را داد و برای رونق استان در برنامه دوم استمداد کرد. همچنین از ایجاد توافق با اکثر نمایندگان استان که در گذشته درگیر بودند، خبر داد.

آقای [محسن] اراکی، امام جمعه دزفول آمد. تذکراتی در مورد کشور داشت و برای امکانات فرهنگی، ورزشی دزفول و برگزاری کنگره شیخ انصاری[۲] استمداد کرد. تا ساعت هفت و نیم کارها را انجام دادم و به خانه آمدم. دکتر [حسن] حبیبی، [معاون اول رییس‌جمهور]، برای نکاتی از تفاهم‌نامه‌ای که بناست با نخست‌وزیر اتیوپی داشته باشند، تلفنی مشورت کرد.

 

سال ۱۳۷۲

بعد از نماز صبح با یاسر و کاظم [مرعشی] به فرودگاه رفتیم و بلافاصله با هواپیمای کوچکی از شرکت آسمان به سوی مازندران پرواز کردیم. جمعی از وزرا و معاونان و نمایندگان مجلس و پاسداران همراه بودند. صبحانه را در هواپیما صرف‌کردیم. در راه آقای فروزش، [وزیر جهادسازندگی]، در مورد اصل مشکل شناورهای صیادی در خلیج فارس که ماهیان کف‌زی را صید می‌کنند، استمداد کرد و از اظهارات آقای نعمت‌زاده، [وزیر صنایع]، علیه آقای [روغنی] زنجانی، [رئیس ‌سازمان برنامه و بودجه] انتقاد کرد.

 ساعت هشت و ربع در فرودگاه دشت‌ناز ساری فرود آمدیم. استقبال رسمی انجام شد، به سوی ساری حرکت کردیم. دو نماینده ولی‌فقیه[۱] و استاندار در ماشین من هستند؛ هوا آفتابی و بسیار عالی است. در مسیر تقریباً همه مردم روستاها و کارکنان کارخانه‌های دو طرف جاده حضور داشتند و به گرمی استقبال می‌کردند. شهر ساری استقبال گرمی داشت. طناب به دو طرف خیابان کشیده و مانع ورود مردم به خیابان شده بودند که اعتراض کردم.

در سالن بزرگ ورزشی شهر با خانواده‌های ایثارگران ملاقات داشتم. سرودی اجرا کردند و به گرمی ابراز احساسات نمودند. آقای [علی] معلمی، امام‌جمعه جویبار و پدر دو شهید، ضمن ستایش زیاد از من، خیرمقدم گفت. از بعضی اداره‌ها انتقاد لطیف کرد و از مرجعیت آیت ‌الله خامنه‌ای گفت. برایشان سخنرانی تسلیت‌آمیز نمودم.[۲]

 به ورزشگاه بزرگ شهر رفتیم. انبوه جمعیت پُرشور برای من جالب بود. سرود خوبی اجرا کردند و شعارهای ضدآمریکایی داشتند؛ هم کف می‌زدند و هم شعارهای انقلابی داشتند. امام جمعه هم ستایش‌های تبلیغی به عنوان خیرمقدم از من داشت. سخنرانی کوتاه و امیدبخش در ستایش مردم مازندران و استعدادها و وعده‌های بزرگ برایشان کردم.[۳]

 ناهار و نماز و استراحت را در استانداری داشتم. ساختمان جدید خوبی دارند. ساعت دو بعد از ظهر به پادگان تیپ لشکر ۳۰ گرگان رفتیم. با هلی‌کوپتر به سوی سد دودانگه بر رودخانه تجن پرواز کردیم. در راه آقای زنگنه، [وزیر نیرو] توضیحات می‌داد. آقای [علی‌اصغر] گرانمایه‌پور، استاندار به علت جدیدالورود بودن، اطلاعاتی برای دادن به ما نداشت.

سد دودانگه[۴] در محل سلیمان تنگه در دست اجرا است؛ به اندازه سد کرج است، ولی چون آب را برای دو ماه کم‌آبی مازندران ذخیره می‌کند و در سایر فصل‌ها از آب‌های زیاد دیگر بهره می‌گیرند، اثرش صد برابر سدهای مشابه می‌شود؛ چون در فصل‌های دیگر آب زیاد است و نتیجتاً مردم کشت زیادی را می‌توانند بکارند. همان‌جا مدیرکل سابق توضیحات خوبی از کل برنامه و مهار آب‌های استان داد. طرح مهار آب و شبکه‌های آبیاری برای مطالعه و اجرا داده‏اند. سد انحرافی تجن در کنار ساری را هم که به تازگی تکمیل شده است، از هوا دیدیم.

در کارخانه چوب و کاغذ [مازندران] فرود آمدیم. با اتومبیل از قسمت‌های مختلف در دست ساخت بازدید کردیم. به احساسات کارکنان پاسخ دادم و در سالن صحبت کوتاهی برایشان نمودم.[۵] مدیرعامل و وزیر صنایع توضیحات دادند؛ با چهارصد میلیون ارز فاینانس و میلیاردها تومان هزینه ارزی کارخانه اجرا می‌شود. با مواد اولیه از جنگل، صدوهفتاد هزار تُن کاغذ می‌دهد. بعضی نمایندگان از طرح انتقاد داشتند و مدعی بودند، جنگل‌های اطراف جوابگوی نیاز مواد اولیه نیست، ولی مدیران جواب دادند. نماز جماعت خواندیم. به مشکلات‌شان گوش دادم و به ساری برگشتیم.

 در خیابان‌های شهر، انبوه مردم تا آخر شب منتظر عبور ما بودند و به گرمی ابراز محبت می‌کردند. عجیب است، هر وقت عبور می‌کنیم، مردم جمع‌اند. به سالن سرپوشیده ورزشگاه رفتیم. جمع زیادی از دانشگاهیان و فرهنگیان جمع بودند. رئیس دانشگاه مازندران و مدیرکل آموزش و پرورش، گزارش‌های جامعی دادند و به گرمی از ما استقبال شد. من هم سخنرانی مفصلی برایشان ایراد کردم[۶] و بعضی از سیاست‌های کلی و اولویت آموزش و فرهنگ را به عنوان زیربنایی‌ترین بخش در اولویت‌های زیربنایی توضیح دادم.

 به استانداری رفتیم و در اجتماع مدیران و نمایندگان و علما به عنوان شورای اداری استان شرکت کردیم. استاندار و نمایندگان و مدیران، توضیحاتی از استعدادها و کمبودهای استان دادند و تقاضای کمک‌های زیاد، با پیشنهاد دولت برای عمران استان شدند. من هم توضیحات مفصلی ارائه کردم و وعده اجرای طرح‌های مهمی چون بزرگراه تهران- چالوس، بزرگراه ساحلی و... را دادم.

شام خوردیم. به اتاقم آمدم و گزارش‌ها را خواندم. خاطرات را نوشتم و ساعت دوازده شب خوابیدم.

 

سال ۱۳۷۳

پیش از ظهر ملاقات نگذاشته بودند که به کارهای جاری برسم. ظهر آقای [اصغر] ابراهیمی، [مدیرعامل شرکت مترو] آمد. گزارش وضع متروی تهران و پیشرفت مذاکرات با چین برای خرید تجهیزات را داد؛ گفت دو سه روز دیگر برای تکمیل مذاکرات و امضای قراردادها می‌آیند. مدعی شد که جریان‌هایی دارند تلاش می‌کنند که تجهیزات را از اروپا بخرند و اظهار نگرانی کرد. گفتم دیگران همین حرف را در مورد خودش می‌زنند که انکار کرد. تأکید کردم که مذاکرات با چین ادامه یابد و خواستم اولویت‌های مصوب مجمع عمومی را در اجرا مراعات کنند و نیز کارهای متفرقه را به شرکت مستقلی واگذار نمایند.

آقای [محسن] رفیق‌دوست، [رییس بنیاد مستضعفان و جانباران] آمد. ناراضی بود که حکمش را دو ساله و شفاهی داده‌اند. برای سرعت باز شدن اعتبارات کالاهای اساسی وارداتی‌اش استمداد کرد. از استخر استفاده کردم. هنوز درد کوفتگی اسب‌سواری شنبه گذشته را دارم. بعد از شنا بهتر شد؛ چون در آب گرم شنا کردم.

قبل از غروب به خانه آمدم. سر شب، آقای [علی] لاریجانی، مدیر صداوسیما آمد. دربارة مسئولان و کیفیت برگزاری مصاحبه دوشنبه، نظرم را گرفت و از سیاست تندروی و شعاری کشور اظهار نگرانی کرد که مشکلاتی آفریده است و در آینده خطراتی می‌تواند داشته باشد.

در گزارش‌ها، حمله محدود یمن به مرز عربستان سعودی و ادامه حملات نظامی روسیه به شهر گروزنی، مرکز چچن مهم است.

 

سال ۱۳۷۴

دیشب، آخرِ شب جمعی از بستگان از رفسنجان آمدند. حاجیه‏والده را هم پس از غسل و کفن در بهشت‏زهرا به حسینیه‏ جماران آوردند. آنجا رفتیم و فاتحه‌ای خواندیم.آقای [سیدمهدی] امام جمارانی، [رییس سازمان اوقاف و امورخیریه] هم آمد؛ چند قاری‏قرآن آوردند که تا صبح بیدار باشند و قرآن بخوانند. بعد از شام، اعضای خانواده و بستگان به حسینیه رفتند و مراسمی داشتند.

از اول وقت، دوستان و بستگان جمع شدند. در حسینیه، عزاداری و قرائت قرآن بود. حدود ساعت یازده صبح، تا میدان جماران تشییع‏جنازه کردیم. به دانشگاه تهران ‌بردند و ما هم‏جداگانه‏رفتیم. آقای [محمد] یزدی، به جای‏من، نمازجمعه را اقامه‏کردند و پس از نماز، نماز میت را خواندند. جنازه تا چهارراه ولی‏عصر تشییع شد، ولی من فقط تا بیرون دانشگاه توانستم تشییع کنم؛ فشار جمعیت محافظان را نگران کرد و مانع شدند.

 به دفترم رفتم. ناهار خوردیم و با اتومبیل‌ به سوی قم حرکت کردیم. برای اولین بار، پس از درختکاری دو طرف اتوبان قم توسط جهادسازندگی با نام «طرح حرم تا حرم»، آن را می‌دیدم که جالب  شده است.[۱] ساعت سه بعد از ظهر به قم رسیدیم و یکسره به مسجد امام حسن (ع) رفتیم. جمعی از علما و مردم؛ داخل مسجد و انبوه مردم در خیابان مسیر، منتظر بودند.

پس از کمی عزاداری، جنازه را تا بیرون مسجد حرکت دادند. به زحمت به خیابان آمدم. فشار و احساسات مردم، مانع حرکت شد. ناچار سوار ماشین شدم و تا نزدیک حرم رفتیم،
ولی فشار جمعیت و فریادهای عجیب تسلیت نگذاشت. در میدان کنار صحن پیاده شدم. به زحمت خود را به صحن رساندم. صحن هم پُر از جمعیت بود. به حجره‌ای پناه بردیم، تا راه را باز کردند و به داخل حرم رفتیم.

 در مسجد [بالاسر] قبله ضریح،  نزدیک درب مرقد، مشغول حفاری قبر بودند. مقداری صبر کردیم تا قبر حاضر شد. آشیخ محمد ‌[هاشمیان]، تلقین خواند و بچه‌های خودمان جنازه را در قبر گذاشتند؛ خیلی متأثر شدم، ولی به خاطر جای خوب قبر، خوشحال بودم؛ سعادتمندند. در صحن رفتم و با صحبت‏کوتاهی، از مردم قم تشکر کردم.

به دفترآستان رفتیم. بعد از نماز و استراحت، برای زیارت قبر مرحوم پدرمان به قبرستان‏نو رفتیم و از آنجا برای مراسم فاتحه که از سوی جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] و آستانه [حضرت معصومه(س)] و شورای مدیریت حوزه برقرار بود، به مسجد اعظم رفتیم. علما و طلاب و مردم زیادی بودند و با گرمی استقبال کردند. آقای [محمود] رستگاری، سخنرانی خوبی داشت.

 شام را در دفتر آستانه صرف کردیم. فاتحه‌ای بر سر قبر اخوی حاج قاسم خواندیم و به تهران برگشتیم. خانواده‌ها در منزلمان منتظرمان بودند. در مسیرها، همه‏جا آشیخ محمد با من بود.

در جلسه فاتحه، آقای [ناصر] مکارم شیرازی، از جایش بلند شد و آمد کنار من نشست و دربارة حوزه گفت؛ امید به اصلاح دارد، ولی رضایت‏نسبی است. از مصوبه اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، دربارة [رسمیت بخشیدن به مدارک تحصیلی] طلاب، قدردانی کرد. در مورد کتاب تفسیر راهنمای من سئوالاتی نمود.

سپس آقای عظیمی، یکی از علمای دیگر حوزه آمد و برای کارهای فرهنگی‌اش کمک خواست. همچنین آقای [احمد] آذری [قمی] آمد و برای کارهای انتشاراتی‌اش استمداد کرد؛ اخیراً به دلیل مواضعش،کمک را از دست داده است.

در طول برنامه‌ها که معمولاً آقای [علی‏اکبر] مسعودی [خمینی، تؤلیت آستان حضرت معصومه(س)] با من بود، از خدمات آستانه تعریف کرد. آقای [ابراهیم] امینی، [نایب‏رییس مجلس خبرگان]، خواست شب هفت را مجلس خبرگان بگیرد و من هم شرکت کنم؛ قول ندادم و به خاطر احتمال سفرم به رفسنجان، مؤکول به بررسی کردم.

 در مسیر برگشت از قم، در یک پمپ‏بنزین برای استفاده از دستشویی توقف کردیم. در راه آشیخ محمد[هاشمیان]، دربارة مسأله موقوفه ربع‏رشیدی[۲] و سالارالدین که اخیراً سروصدای زیادی به پاکرده و آشیخ محمد آن را دنبال می‌کند و سوءظن‌های زیادی دربارة آن هست، حرف زد. نیمه‏شب دل‏درد شدیدی گرفتم و با مُسکّن خوابیدم.

 

سال ۱۳۷۵

بعد از نماز صبح، خاطرات دیروز را نوشتم؛ دیشب به خاطر خستگی ننوشتم. معمولاً آخر هر شب، خاطرات آن روز را می‌نویسم و به همین دلیل، تحت تأثیر خستگی، ناقص و بدخط می‌شود. امروز که خسته نبودم، خاطرات را با جزییات بیشتری نوشتم. ساعت هشت و نیم، آقای [سلیمان] دمیرل، [رئیس‏جمهور ترکیه] و همسرش آمدند. با هم به فرودگاه رفتیم. در بین راه نظرش را در مورد طرح آقای اربکان، برای تغییر وضع لیر و چاپ لیر جدید تُرک به صورت یک لیر، یک دلار -که امروز ۱۰۵ هزار لیر، یک دلار است- پرسیدم. اصل کار را قبول دارد، ولی زمان را مناسب نمی‌داند و معتقد است، اگر اکنون انجام شود، شکست می‌خورد.

دربارة مسائل قره‌باغ آذربایجان، معتقد است روسیه خواستار اصل نزاع هست و وجود اختلاف را به نفع خود می‌داند. از من خواست که برای حل نزاع کمک کنم. با بدرقه رسمی و نواختن ۲۱ تیر توپ، آنکارا را ترک کردیم؛ با این تصمیم که به بندر ترابوزان در دریای سیاه و از آنجا به تهران برویم. به خاطر بدی هوا و ابر و مه، هواپیما نتوانست در فرودگاه بنشیند. به ناچار پرواز را به سوی ایران ادامه دادیم. جمعی از مأموران ترکیه هم که با ما بودند، به ایران آمدند. چون در تهران، مراسم استقبال آماده نبود، در تبریز فرود آمدیم. نماز ظهر و عصر را خواندیم. امام‎جمعه و معاونان استانداری [آذربایجان‏شرقی]، به استقبال آمده بودند. [آقای مسلم ملکوتی]، امام‏جمعه [تبریز]، از آثار مهم سفرم به ترکیه اظهار مسرت کرد. ساعت سه بعد از ظهر به تهران رسیدیم. پس از مراسم استقبال، مصاحبه کوتاهی نمودم[۱] و به دفترم رفتیم.

مقداری از کارهای مانده را انجام دادم. به جلسه هیأت دولت رفتم. توضیحاتی از وضع ترکیه و تفاهمات دادم. آیین‌نامه شوراهای شهرها و روستاها را تصویب کردیم. تا ساعت نُه شب، همه کارهای عقب‏مانده را انجام دادم. جلسه رهبری نبود، چون ایشان به جمکران رفته‌اند. باران خوبی در تهران می‌بارد. دیشب هم باریده. از خشکسالی نگرانیم؛ ترکیه هم نگران است.