صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۰ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۰۹۸۴۹
تاریخ انتشار: ۴۹ : ۲۳ - ۰۸ آبان ۱۳۹۸
شاهنشاه خوشحال نبودند. معلوم شد مجله تایم آمریکا مقاله بدتری از نیوزویک نوشته است. گو این‌که تمثال شاهنشاه پشت جلد است و البته اهمیت دارد، با وصف این، مطلب آن بر طبق دلخواه شاهنشاه نیست. حق هم دارند، چون پدرسوخته‌ها مخصوصا خرابکاری می‌کنند، مثلا از مالکیت کارگر در کارخانه‌ها و حق آن‌ها در منافع کارخانه‌ها حرف نمی‌زند، در عوض می‌گوید ۴۰ درصد کل ثروت ایران در دست ۱۰ درصد جمعیت است. سابقا پدرسوخته‌ها می‌گفتند هزارفامیل، حالا باز طبقه بورژوازی جدید را اختراع کرده‌اند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:

صبح شرفیاب شدم. برنامه‌های مسافرت جنوب را عرض کردم. شاهنشاه خوشحال نبودند. معلوم شد مجله تایم آمریکا مقاله بدتری از نیوزویک نوشته است. گو این‌که تمثال شاهنشاه پشت جلد است و البته اهمیت دارد، با وصف این، مطلب آن بر طبق دلخواه شاهنشاه نیست. حق هم دارند، چون پدرسوخته‌ها مخصوصا خرابکاری می‌کنند، مثلا از مالکیت کارگر در کارخانه‌ها و حق آن‌ها در منافع کارخانه‌ها حرف نمی‌زند، در عوض می‌گوید ۴۰ درصد کل ثروت ایران در دست ۱۰ درصد جمعیت است. سابقا پدرسوخته‌ها می‌گفتند هزارفامیل، حالا باز طبقه بورژوازی جدید را اختراع کرده‌اند.

اجازه گرفتم اتومبیلی به والاحضرت همایونی تقدیم کنم به مناسبت تولد معظم‌له که فرداست. اجازه فرمودند. باز هم راجع به والاحضرت مذاکره شد. شاهنشاه خوشبختانه راضی هستند. می‌فرمایند: «جوان معقول و خونسرد و با تاملی است، هر کاری را لازم باشد می‌کند ولی در عین حال هم هالو نیست که هرکس هرچه بخواهد به او تحمیل کند.» عرض کردم: «خوشبختانه همین‌طور است ولی باید هرچه زودتر فکری بفرمایید که از محیط زن‌ها خارج شوند. فقط زن‌هایی را ببینند که باید با آن‌ها آن کار را بکند. خاله خانقزی و پرستار فرانسوی مضر هستند. ایشان را زنانه و گوشی بار می‌آورند.» فرمودند: «درست می‌گویی» ولی باز هم دستور اقدامی نفرمودند.

ناهار نخست‌وزیر سیلان (سری‌لانکای فعلی) شرفیاب بود. شاهنشاه هیچ حال صحبت کردن نداشتند. هم کمی سرما خورده‌اند و هم این‌که از مجله تایم کسل بودند. به زحمت علیاحضرت شهبانو ایشان را وادار به حرف زدن می‌کردند. علیاحضرت به فارسی به اعلیحضرت فرمودند: «خیلی خسته می‌شوی و من از این حیث نگرانم. به این جهت می‌گویم باید آخر هفته‌ها را تعطیل بگیریم.» شاهنشاه جواب دادند که: «تعطیل گرفتن برای راحت شدن از شر قیافه‌های اطرافی‌هاست. شما که همه را بار می‌کنید و همراه می‌آورید! این چه جور تعطیلی ممکن است باشد؟» دیگر علیاحضرت چیزی نفرمودند، خیلی هم مجلس ساکت‌تر و خشک‌تر شد.

شب مهمانی کاخ علیاحضرت ملکه پهلوی بود. من قدری زودتر مرخص شدم، آن‌جا رفتم،‌ شاهنشاه بعد تشریف آوردند. خبر مهمی نبود ماشاءالله ولیعهد شخصیت پیدا می‌کند. با ماشین تقدیمی من آمدند و علیاحضرت شهبانو را هم پهلوی دست خودشان نشانده بود. ۱۴ سال تمام شد، وارد ۱۵ شدند. خدا ببخشد!