صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۰۹۵۵۲
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۰۰ - ۰۷ آبان ۱۳۹۸
واقعا شاهنشاه سوءظن عجیبی به انگلیسی‌ها دارند و من هم دارم باور می‌کنم که این‌طور است./ فرمودند: «راجع به قدرت تانک‌های انگلیسی‌ها بگو که این کمیِ قدرت آن‌ها ممکن است تمام معامله را به هم بزند. تیم بررسی که از طرف انگلیس می‌آید، نمی‌خواهم ببینم. با ارتشبد طوفانیان مذاکره بکنند، گزارش به من بدهند.» عرض کردم: «استدعای شرفیابی کرده‌اند.» فرمودند: «گه خورده‌اند...»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:

صبح شرفیاب شدم... عرض کردم: «مهدی تاجر که یک... بحرینی و فعلا سفیر امارات [متحده عربی] در لندن... است و دیروز هم به پیشگاه مبارک شرفیاب شد، دوباره به دیدنم آمد و استدعا داشت با [احمد] سویدی، وزیری که در کابینه شیخ زائد، بر علیه ما می‌باشد، کنار بیاید. بقیه عرایض را که خود عرض کرد، این مطلب را فراموش کرده است کسب اجازه کند.» فرمودند: «بکند.» این‌ها همه نوکرهای انگلیسی‌ها هستند، هر کدام در لباس خودشان،‌ حالا انگلیسی‌ها این درس را به او داده‌اند. واقعا شاهنشاه سوءظن عجیبی به انگلیسی‌ها دارند و من هم دارم باور می‌کنم که این‌طور است.

فرمودند: «راجع به قدرت تانک‌های انگلیسی‌ها بگو که این کمیِ قدرت آن‌ها ممکن است تمام معامله را به هم بزند. تیم بررسی که از طرف انگلیس می‌آید، نمی‌خواهم ببینم. با ارتشبد طوفانیان مذاکره بکنند، گزارش به من بدهند.» عرض کردم: «استدعای شرفیابی کرده‌اند.» فرمودند: «گه خورده‌اند...»

در خصوص مسئله هیرمند و افغانستان، عرض کردم: «حالا قرارداد ما به مجلس آن‌ها رفته است. عجیب است مثل این‌که باید در آن‌جا پول خرج کنیم، برای قراری که بیش‌تر به نفع افغان‌هاست.» فرمودند: «بلی مجلس آن‌جا خرتوخر عجیبی است و پادشاه باید فکری بکند که از این وضع آسوده شود. به او هم گفته‌ام. کی بتواند عمل کند، معلوم نیست. به هر صورت آدم مطمئنی را بفرست که پیش سفیر ما برود [و] اگر واقعا لازم است، پول خرج کند.» اجازه خواستم رهبر، دوست خودم که نماینده سیستان است، بفرستم. فرمودند: «عیب ندارد، برود.»

ظهر فلاح دیدنم آمد و در خصوص مذاکراتی که خیال دارد با نفتی‌ها بکند، آگاهم ساخت. گویا به عرب‌ها کمک زیادی کرده‌اند، به این معنی که غرامت از روی ارزش افزوده نخواهند گرفت و از روی ارزش دفتری خواهند گرفت. از هشتصد ملیون دلار غرامت که بابت مشارکت مثلا قرار بود از عربستان سعودی بگیرند، حالا سیصد ملیون دلار می‌گیرند. بعد هم مشارکت عربستان سعودی که قرار بود از بیست درصد شروع و تا ده سال به ۵۰ درصد برسد، از ۲۵ درصد شروع و تا پنج سال به ۵۰ درصد می‌رسد. امتیازات بزرگی است و شاهنشاه بسیار عاقل بودند که می‌فرمودند: «صبر کنیم مذاکرات عرب‌ها به نتیجه برسد، بعد ما حرف بزنیم...»

سر شام رفتم. باز هم تلگرافات خارجی بود، توشیح فرمودند. فرمودند: «روزنامه الاهرام مصر نوشته است درآمد سرانه ما در آخر ۱۹۷۷ بعد از برنامه پنجم به پانصد دلار می‌رسد، در صورتی که در مارس ۱۹۷۳ بعد از برنامه چهارم به پانصد دلار خواهد رسید. تصحیح کند.»

سر شام صحبت از فردوسی شد. عرض کردم: «اگر جسارت نکنم فردوسی یک رضاشاه بوده است. ذرات وجودش را ایران تشکیل می‌داده است.» فکر کردم شاهنشاه از این تشبیه خوش‌شان نخواهد آمد، ‌ولی هم شاهنشاه و هم شهبانو خوش‌شان آمد... مجتبی مینوی مقاله نوشته بود که فردوسی اشعارش را برای پول و به خاطر پول گفته است. در این خصوص صحبت بود که من گفتم: «محال است» و این مثال را زدم.