صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۹ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۵۰۹۵۲۶
تاریخ انتشار: ۳۶ : ۱۹ - ۰۶ آبان ۱۳۹۸
تورق خاطرات چهره ها در «انتخاب»؛
مهندس بازرگان می‌گفت: «این‌که امام می‌گوید شاه باید از کشور برود، تا من به کشور برگردم، اشتباه است. مگر شدنی است؟! پشتیبان شاه آمریکاست. شاه برود، یعنی آمریکا از ایران برود و این کار امکان‌پذیر نیست.» گفت: «ما که هرچه به امام گفتیم، قبول نکرد. شما که این‌جا هستید و می‌توانید بیش‌تر با امام صحبت کنید، با ایشان بحث کنید، بلکه بتوانید ایشان را قانع کنید. از امام بخواهید نگوید تا شاه نرود، من به ایران برنمی‌گردم. این تقریبا تعلیق محال است.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: بامداد شنبه، ۲۹ مهر ۱۳۵۷ مهندس بازرگان، «رهبر نهضت آزادی ایران» و عضو کمیته ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر، برای دیدار و گفتگو با امام خمینی راهی پاریس شد. دکتر حسن روحانی که در آن زمان در نوفل لوشاتو به سر می‌برد، در خاطرات خود این ملاقات را این‌طور روایت کرده است:

روز یکشبنه ۳۰ مهر ۱۳۵۷ آقای بازرگان برای دیدار امام به نوفل لوشاتو آمده بود. فکر می‌کنم آقای میناچی هم همراه وی بود. موقع غروب بود که به نوفل لوشاتو رسیده بودند و بعد از نماز مغرب و عشا در منزل مقابل (اندرونی) خدمت امام شرفیاب شدند. ملاقات حدود یک ساعت یا کمی بیش‌تر طول کشید. چهار پنج نفری بودیم که در اتاق جنب اتاق دفتر نشسته بودیم که آن‌ها بعد از ملاقات به آن‌جا آمدند. حدود یک ساعتی هم آن‌جا نشستند و بحث‌هایی مطرح شد. یکی از نکاتی که به خاطر دارم این بود که مهندس بازرگان می‌گفت: «این‌که امام می‌گوید شاه باید از کشور برود، تا من به کشور برگردم، اشتباه است. مگر شدنی است؟! پشتیبان شاه آمریکاست. شاه برود، یعنی آمریکا از ایران برود و این کار امکان‌پذیر نیست.» گفت: «ما که هرچه به امام گفتیم، قبول نکرد. شما که این‌جا هستید و می‌توانید بیش‌تر با امام صحبت کنید، با ایشان بحث کنید، بلکه بتوانید ایشان را قانع کنید. از امام بخواهید نگوید تا شاه نرود، من به ایران برنمی‌گردم. این تقریبا تعلیق محال است.» به ایشان گفتم: «همین امروز امام در سخنرانی خودشان بر این مسئله تاکید داشتند که سخن همه مردم ایران یک چیز است و آن مرگ بر پهلوی است. بعد هم به ملت ایران گفتند، از آمریکا و شوروی نترسید. وقتی یک ملت می‌خواهد که این آدم برود، کسی نمی‌تواند جلوی آن‌ها را بگیرد. مردم می‌خواهند خودشان حاکم بر سرنوشت خودشان باشند.» گفتم: «ممکن است شما با ویژگی‌های امام کاملا آشنا نباشید. امام اگر به نظری برسد و به راهی اطمینان پیدا کند و آن را وظیفه خودش بداند، سخن هیچ کس در او تاثیری نخواهد گذاشت. بحث با امام در این‌گونه مسائل بی‌ثمر است. ضمن این‌که این جمع هم نظر جنابعالی را خیلی قبول ندارند.»
مهندس بازرگان کمی ناراحت شد و گفت: «قبول کنید در زمینه مسائل سیاسی و جهانی ما بیش‌تر از شما مطلع هستیم. ما هدف واحدی را دنبال می‌کنیم و به امام هم احترام می‌گذاریم، ولی در این مسیر باید قدم به قدم جلو رفت. فعلا باید بگوییم که شاه باید صرفا سلطنت کند و نه حکومت. سپس یک مجلس و دولت مردمی را روی کار بیاوریم تا در مراحل بعد، بحث رفتن شاه مطرح شود.» بحث کمی طولانی شد و تقریبا بی‌ثمر. بعد از ساعتی آن‌ها خداحافظی کردند و رفتند. از نظر ما تقریبا نظرات مهندس بازرگان مشابه نظرات آقای شریعتمداری بود. ما می‌دانستیم که امام از حرف‌ها و نظرات آقای شریعتمداری چقدر ناراحت است، منتهی ایشان در این زمینه مصلحت را در سکوت می‌دانست.

 

منبع: خاطرات دکتر حسن روحانی؛ انقلاب اسلامی (۱۳۵۷-۱۳۴۱)، جلد اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، چاپ اول، ۱۳۸۸، صص ۴۶۷ و ۴۶۸.