پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب» / گردآورنده: فهمیه نظری: به دنبال استعفای دکتر مصدق از نخستوزیری که در شامگاه ۲۵ تیر ۱۳۳۱ انجام گرفت [جزئیات این استعفا را اینجا بخوانید] و جایگزینی قوامالسلطنه با او در روز بعد، پایتخت ایران ۴ روز پرالتهاب را از سرگذراند. مردم که از برکناری دکتر مصدق خشمگین بودند، در پی چهار روز تظاهرات به پشتیبانی از وی، موفق به سرنگونی دولت قوام شدند. اوج این تظاهرات روزی دوشنبه سیام تیر بود که به کشته شدن عدهای از معترضان منجر شد. در این روز بسیاری از هواداران نهضت ملی و دکتر مصدق به دعوت آیتالله کاشانی به خیابانها ریخته و خواستار استعفای قوامالسلطنه شدند. ارتش که در این روز به دستور شاه در خیابانهای تهران و اطراف مجلس به حالت آمادهباش درآمده بود، برای سرکوبی تظاهرات مردم به آنان شلیک کرد. اما در نهایت با مقاومت تظاهرکنندگان و کوششها و اعتراضات نمایندگان طرفدار دکتر مصدق در مجلس و دیدار عدهای از آنها با شاه، تیراندازی قطع و قوام ناگزیر از استعفا شد. شاه به ناچار به نخستوزیر دوباره دکتر مصدق تن داد.
روایتهای متعددی از این روز از زبان موافقان و مخالفان بیان شده است، اما شاید یکی از روایات جالب و کمتر شنیده شده، گزارش نیروهای نظامی و انتظامی باشد، که روز سیام تیرماه برای مقابله با تظاهرکنندگان در حالت آمادهباش به سر میبردند. مجله خواندنیها در شماره ۹۵ خود که تقریبا یک هفته بعد از قیام خونین سی تیر منتشر شد، این روز را از زبان بیسیمهایی که نیروهای نظامی و انتظامی برای یکدیگر میزدند، این چنین روایت کرد:
دوشنبه نزدیک ساعت نه و نیم صبح [سیام تیر ۱۳۳۱] فرستندهای به نام «د- ج» [بیسیم دژبانی] روی ۴۹۰۰ کیلوسیکل از فرستندهای به نام «خ – ی» [بیسیم متحرک دژبانی] که بیسیم سیاری بود گزارشهایی به ترتیب زیر دریافت میکرد:
«جلوی خانه صلح دو کامیون سرباز هست، وضع آرام است، جلوی سفارت ترکیه هستم، وضع آرام است. در استانبول عبور و مرور ممنوع شده و جمعیت کم است. در مخبرالدوله عده کثیری جمع شدهاند و تظاهرات میکنند. در میدان بهارستان هستم هنوز آثار گازهای اشکآور باقیست. راجع به وضع الان عرض میکنم. جنازه یک نفر کارگر تخشایی [اسلحهسازی] را که سرنیزه به شکمش خورده و مرده بود، از دست مردم گرفتهاند و در اطاق گارد مجلس میباشد. عدهای از وکلای مخالف دولت میخواستند سرپرست گارد مجلس و فرمانده گروهان را به این علت که تیراندازی ابتدا از ناحیه آن شده، مضروب کنند. در خیابان اکباتان جمعیت بسیار زیاد است و تظاهرات میکنند. در این خیابان مردم یک تانک را آتش زدهاند.»
تا مدتی ارتباط «د – ج» که بعدا معلوم شد بیسیم دژبانی است با «خ – ی» که آن هم بیسیم متحرک دژبانی بود قطع شد و به پیامهای فرستنده اصلی جوابی نرسید.
در این هنگام تقریبا در حدود ساعت ۱۰ از روی فرستنده ۴۲۰۰ کیلوسیکل پیامهایی میان فرمانداری نظامی و سرگرد جاویدپور مبدل میشد. به جاویدپور دستور داده شده بود واحدهای خود را از سرچشمه به سوی خیابان سعدی و از آنجا رو به شمال حرکت دهد.
بیسیم جاویدپور گزارش میداد که در طول راه وضع آرام است. در این موقع سرگرد پیروی، فرمانده گردان ششم هنگ پهلوی، مستقر در خیابان مخبرالدوله، به فرمانداری نظامی گزارش داد که «جعیتی در حدود پنج هزار نفر در مخبرالدوله جمع شدهاند و قصد هجوم را دارند آیا تیمسار فرماندار نظامی اجازه میفرمایند برای تفرقه جمعیت تیراندازی شود؟»
از فرمانداری نظامی جواب دادند: «به هر وسیلهای که ممکن باشد مردم را متفرق کنید.»
در این موقع سرگرد پیروی، عده خود را کم معرفی کرد و تقاضای قوای کمکی نمود. فرمانداری جواب داد که کمک فرستاده شد و بعد با بیسیم به سرگرد جاویدپور دستور داد که فورا خود را به سرگرد پیروی برساند.
کمی بعد پیروی گزارش داد که تیراندازی شروع شده و مردم متفرق گردیدهاند.
در این هنگام «خ – ی» گزارش داد که عده کثیری از حسنآباد رو به توپخانه حرکت کردهاند و جمع دیگری از بازار رو به توپخانه در حرکتاند.
یک گزارش دیگر نیز که متعلق به همین فرستنده بود اطلاع داد که «یک افسر ارتش با اسلحه کمری کلت خود، سه نفر را مقتول کرده است»
اصرار پست دژبانی برای تعیین مشخصات این افسر به جایی نرسید.
بیسیم دیگری گزارش داد که عدهای با یک جنازه به سوی استانبول حرکت میکنند. فرماندار نظامی دستور داد که جنازه را از دست جمعیت بگیرند و مردم را متفرق کنند. چند دقیقه بعد بیسیم سرگرد پیروی اجرای دستور را اطلاع داد و گفت که عدهای مجروح شدهاند.
بیسیم جلوی مجلس گزارش داد که جمعیتی با چند جنازه به سوی مجلس حرکت میکنند. بیسیم دیگری گزارش میداد که یک کارگر موسوم به عبدالله پسر پنجهعلی با سرنیزه مقتول شده و به کلانتری منتقل گردیده و یک نفر دیگر مورد اصابت قرار گرفته است.
بیسیم ناشناس دیگری به طور خصوصی به دژبانی اطلاع داد که «شایع است آقای قوامالسلطنه استعفا کرده است.»
فرماندار نظامی «از وضع پامنار و منزل آیتالله کاشانی سوال میکرد» جواب داده شد که آنجاها آرام است.
«سرگرد پیروی خبر داد که در چهاراره مخبرالدوله شاپور علیرضا روی یک جیپ نظامی در میان جمعیت دیده شده است...» بقیه گزارش او شنیده نشد.
از خیابان اکباتان گزارش دادند که دو نفر شخصی با مسلسلهای دستی به سوی مردم شلیک کردهاند.
نزدیک ساعت یازده و نیم بخشنامهای خطاب به سرهنگ گیلانشاه، سرگرد پیروی، سرگرد جاویدپور و سرهنگ ممتاز صادر شد که افراد خود را به صورتبندی گردان جمعآوری کنن.
سرگرد پیروی بلافاصله اطلاع داد که اگر عده خود را جمعآوری کند، ممکن است از چهار طرف مورد حمله قرار گیرد و برای اجرای دستور، تقاضای مهلت کرد. با تقاضای وی موافقت شد.
در این هنگام سرگرد جاویدپور که به وی دستور مراجعت رسیده بود از جلوی مجلس اطلاع داد که زنها یعنی مادران کسانی که کشته شدهاند جلوی راه ما را گرفتهاند و ما نمیتوانیم حرکت کنیم.
ساعت ۱۲ و بیست دقیقه سرگرد پیروی گزارش زیر را مخابره کرد: «سرگرد پیروی فرمانده مخبرالدوله تلگراف به تیمسار فرمانداری نظامی: اخلالگران باز هم مجتمع و با استفاده از خستگی افراد قصد حمله شدیدی را دارند، عده تازهنفس لازم است که آماده باشند. خود اینجانب که به شدت مضروب و مجروح شدهام بیش از نیم ساعت قادر به ایستادن نیستم. با این وصف از مرگ کوچکترین باکی نداشته و تا آخرین نفسر در اجرای وظایف محوله آمادهام. اما ممکن است افراد بیسرپرست بمانند. سرگرد پیروی»
به پیروی اطلاع داده شد که جانشینی برایش اعزام میشود. پیروی اطلاع داد که فشنگ افراد تمام شده است. و ساعت ۱۲ و ۳۵ دقیقه دستور زیر داده شد:
«چرا از گازهای اشکآور استفاده نمیکنید؟ فرماندار نظامی میگوید به افسران خودتان بگویید در اینگونه موارد که افراد شلوغ میکنند باید از گاز استفاده کرد.»
ساعت ۱۲ و ۴۵ دقیقه گزارش زیر از مخبرالدوله داده شد:
«تیمسار فرماندار نظامی اولا تعداد اشکآور کم است و چند نفر از افسران دارند. به علاوه افراد چون دارای ماسک نیستند، آنها هم با گرسنگی و تشنگی گریه زیاد خواهند کرد که باعث تمسخر اجتماع میشود. سرگرد پیروی»
ساعت ۱۳ و نیم بخشنامه زیر صادر شد:
«تیمسار فرماندار نظامی فرمودند به محض تجمع افراد به طور قلعه معاونین قسمتها در محل سر افراد باقی بمانند. فرماندهان برای اخذ دستور حضوری به فرماندار نظامی حاضر بشوند.»
از این ساعت به بعد گزارش و یا دستوری در و بدل نشده است. «دژ»