صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۹ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۴۲۳۸۴۸
تاریخ انتشار: ۰۹ : ۱۰ - ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
اواخر دهه شصت و در زمان نخست وزیری آقای موسوی، دولت تصمیم گرفت ایرانیان خارج از کشور را دعوت کند که به کشور بیایند و آنها را در شهرهای مختلف بگردانند تا ببینند که ایران چه وضعیتی پیدا کرده است؛ در واقع هدف این بود که ایرانیان خارج از کشور را جذب کنند. منتهی در این طرح هیچ تفکیکی برای ایرانیان خارج از کشور قائل نشده بودند. من و آقای موسوی غیر از اینکه مدتی با هم همکار بودیم و من به جای ایشان در روزنامه رفته بودم، رفت‌ و آمد خانوادگی هم داشتیم و هنوز هم این دوستی ما برقرار است، هرچند که دیگر امکان دسترسی به ایشان نیست.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

حجت الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری در گفت وگوی مفصلی با خبرگزاری ایسنا به بیان مطالب در باره روزنامه جمهوری و سوابق آن و نیز خاطراتی از مسئولان سابق آن گفته است.

بخشی از اظهارات او را می خوانید:

*روزنامه جمهوری اسلامی در ۹ خرداد ماه سال ۵۸ کار خود را آغاز کرد. در آن زمان هیچ روزنامه جدیدی که مولود انقلاب و بعد از انقلاب باشد، هنوز وجود نداشت و فقط روزنامه‌ها، مجلات و نشریاتی که از پیش وجود داشتند، فعالیت می‌کردند.

*از همان ابتدا آقای مهندس موسوی مدیرمسئول و سردبیر روزنامه شد. آقای موسوی پیش از این نیز در مسائل سیاسی و مبارزاتی قبل از پیروزی انقلاب فعالیت داشت و با آقای شهید بهشتی هم آشنا بودند و در تدوین اساسنامه حزب نیز همکاری داشتند. ایشان به مدت دو سال تا هفتم تیر سال ۶۰، یعنی همان روز حادثه حزب که آقای بهشتی و برخی دیگر از اعضای حزب شهید شدند، مدیریت و سردبیری روزنامه را برعهده داشت.

* همان روز حادثه قبل از انفجار، از آنجا که آقای موسوی برای وزارت خارجه کاندیدا شده بود، به من پیشنهاد شد که به جای ایشان مسئولیت روزنامه را بر عهده بگیرم؛ البته من نیز در این دو سال از بیرون با روزنامه همکاری داشتم و آقای موسوی را هم در شورای مرکزی حزب می‌دیدم. بر همین اساس هم قبل از وقوع حادثه من به عنوان مدیرمسئول به پیشنهاد آقای بهشتی و رأی هسته مرکزی حزب انتخاب شدم؛ البته پس از حادثه مجروح شدم، مدتی در بیمارستان بودم و آقای موسوی هم به وزارت خارجه رفته بود و به همین خاطر در این مدت دوستان دیگر روزنامه را اداره می‌کردند، تا من آمدم و مشغول شدم.بنابراین من از تیر ماه سال ۶۰ در روزنامه جمهوری اسلامی مشغول شدم و تا الان نیز همچنان هستم. البته این بودنم تا الان علیرغم میل خودم است. چون معتقدم هر کسی دوره‌ای را باید بگذارند و نباید طولانی‌مدت در جایی حضور داشته باشد. به همین دلیل هم چند بار با آیت الله خامنه‌ای صحبت کردم که تغییراتی را نه فقط در روزنامه جمهوری اسلامی، بلکه در روزنامه­‌های کیهان و اطلاعات هم ایجاد کنند؛ البته شرایط روزنامه­‌های کیهان و اطلاعات با جمهوری اسلامی متفاوت است. روزنامه‌های کیهان و اطلاعات از اموال مصادره‌ای هستند و به ولایت فقیه تعلق دارند و در واقع حکومتی هستند. اما روزنامه جمهوری اسلامی جزو اموال شخصی بخش خصوصی محسوب می­‌شود.

*زمانی که فعالیت حزب در سال ۶۶ متوقف شد، قرار شد که روزنامه جمهوری اسلامی به عنوان یک روزنامه بخش خصوصی به فعالیت خود ادامه دهد. از آنجا که از همان ابتدا صاحب امتیاز روزنامه آقای خامنه‌ای بودند، ما تا اوایل رهبری آقای خامنه‌ای اسم ایشان را به عنوان صاحب امتیاز در روزنامه ذکر می‌کردیم. وقتی ایشان پس از رحلت امام (ره) به تازگی رهبر شده بودند، طی صحبتی به ایشان گفتم که ممکن است گاهی در روزنامه اشتباهی صورت بگیرد، نباید این اشتباهات به نام رهبری تمام شود؛ اگر شما موافق باشید، اسم شما را دیگر در روزنامه ذکر نکنیم. با موافقت ایشان، با وزارت فرهنگ و ارشاد صحبت کردم و قرار شد در اسناد وزارت ارشاد اسم آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان صاحب امتیاز باشد، اما اسم ایشان در روزنامه ذکر نشود و فقط اسم مدیرمسئول منتشر شود.

*ما هیچ‌گاه برای انتشار مطلب هماهنگی با بیت رهبری، نیروی انتطامی و جاهای دیگر نداشته‌ایم و الان هم همین گونه است. یکی از خصوصیات روزنامه جمهوری اسلامی و خود من این است که مهمترین ویژگی روزنامه‌نگاری را استقلال می‌دانم. اگر روزی به آنجا برسم که در روزنامه بگویند این مطلب را بنویسیم یا ننویسیم، دیگر در روزنامه نخواهم بود.

*اواخر دهه شصت و در زمان نخست وزیری آقای موسوی، دولت تصمیم گرفت ایرانیان خارج از کشور را دعوت کند که به کشور بیایند و آنها را در شهرهای مختلف بگردانند تا ببینند که ایران چه وضعیتی پیدا کرده است؛ در واقع هدف این بود که ایرانیان خارج از کشور را جذب کنند. منتهی در این طرح هیچ تفکیکی برای ایرانیان خارج از کشور قائل نشده بودند. من و آقای موسوی غیر از اینکه مدتی با هم همکار بودیم و من به جای ایشان در روزنامه رفته بودم، رفت‌ و آمد خانوادگی هم داشتیم و هنوز هم این دوستی ما برقرار است، هرچند که دیگر امکان دسترسی به ایشان نیست.

به هر حال آن زمان رعایت این دوستی را نکردم و در مقاله‌ای انتقادی نوشتم که شما نمی­‌توانید این طرح را بدون تفکیک انجام دهید. افرادی هستند که زمان جنگ مملکت را رها کردند و رفتند و به کشور ضربه زدند. نمی‌شود که شما آنها را برگردانید به کشور، امکانات در اختیار آنها بگذارید و آنها را بگردانید! ما که می‌دانیم دل آنها با ما، مملکت و ملت نیست. همین انتقاد باعث شد این برنامه تعطیل شود. البته ما نمی‌خواستیم این برنامه کلا تعطیل شود، می‌خواستیم حساب و کتابی وجود داشته باشد و این طرح روی روال درست اجرا شود. اما پس از انتشار این مطلب آقای موسوی از من گله کرد که شما نگذاشتید کار ما انجام شود. من نیز در پاسخ گفتم کار شما یا درست است یا غلط؛ اگر غلط است که خوب کردیم نگذاشتیم و اگر درست است شما به ما چی کار دارید؟ ما فقط نظرمان را نوشتیم. به هر حال ادامه پیدا نکردن طرح به این معنا بود که انتقادهای ما وارد بود. اما ایشان در قامت یک دوست از من دلخور شد.

* بعد از جنگ این صحبت از سوی دولت مطرح شد که کوپن باید ذره ذره برچیده شود. آقای منتظری نامه‌ای به آقای مهندس موسوی نوشت و انتقادهای تندی به ایشان کرد که نباید این کار انجام شود. من تشخیص دادم که کار دولت درست است و انتقاد آقای منتظری وارد نیست. لذا مقاله‌ای تحت عنوان «نامه» نوشتم و توضیح دادم که آقای منتطری انتقاد شما درست نیست و دولت درست عمل می‌کند و بگذارید دولت کار خودش را انجام بدهد. انتشار این مطلب باعث شد که خیلی به آقای منتظری بربخورد. در آن زمان ایشان هنوز قائم مقام رهبری بود و هم خودش از من گله کرد و هم دوستانی که با ایشان مرتبط بودند تماس‌ها زیادی گرفتند و فشارهای زیادی را به من وارد کردند. حتی در بازار تهران عده‌­ای تصمیم گرفتند علیه روزنامه جمهوری اسلامی راهپیمایی کنند که وقتی امام (ره) متوجه شدند، پیام دادند این کار را نکنید. خیلی کارهای دیگر نیز علیه روزنامه انجام شد و ۹۰ نماینده در مجلس علیه روزنامه نامه نوشتند. اما وقتی این حرف‌ها به من زده‌ شد، گفتم که از آقای منتظری تعجب می‌کنم که مدام در صحبت‌هایشان می‌گویند انتقاد انتقاد انتقاد. ما هم انتقادکردیم، پس چرا ناراحت شدید؟ به هر حال من عقب­ نشینی نکردم و همان خط را ادامه دادم.

*آقای هاشمی‌رفسنجانی حق بزرگی به گردن انقلاب، نظام و ملت دارد. واقعیت این است قدر آقای هاشمی در کشور دانسته نشد. من با توجه به شناختی که از ایشان داشتم، همیشه سعی کردم از ایشان دفاع کنم. البته انتقاد هم می‌کردم. خصوصیت من این است هیچ گاه کسی را مطلق نمی‌بینم. در آرشیو روزنامه مقالات انتقادی درباره آقای هاشمی داریم که وقتی ایشان در اوج قدرت و رئیس جمهوری بود، منتشر کردیم.

به عنوان مثال آن زمان در سفری به قم دیدم که ساختمان‌های زیادی در حال ساخت است. مقاله‌ای در این باره نوشتم و گفتم که این چه وضعیتی است؟ مردم فقیر هستند و شما مشغول ساختمان­ سازی؟ و به دولت تاختم که چرا اجازه می­‌دهید این کارها انجام شود. چند روز بعد رفتم پیش آقای هاشمی و ایشان گفت که خوب علیه ما مقاله می‌نویسی! گفتم این شرایط را دیدم و حق من انتقاد است. گفت که «این دستگاه‌ها به من ربطی ندارد و زیر مجموعه رهبری هستند. البته من می‌دانم چون شما به رهبری نمی‌توانید چیزی بگویید، به ما گفتید.»

* زمانی آقای ولایتی که وزیر امور خارجه بود، می‌خواست جهت شرکت در کنفرانس غیرمتعهدها به مصر برو؛ در حالی که آن زمان ما اصلا با مصر رابطه نداشتیم. من چند مقاله نوشتم در نقد این کار و گفتم آقای ولایتی نباید برود و می­‌تواند حافظ منافع ما در مصر را برای شرکت در این کنفرانس بفرستد، ولی در حد وزیر خارجه نباید باشد. بعد از انتشار مطلب خیلی­‌ها گله کردند که چرا این حرف‌ها را زدید.
* زمانی حاج احمد آقا به من تلفن زدند که امام (ره) می‌خواهند شما، آقای‌محمد خاتمی (سرپرست وقت روزنامه کیهان) و آقای دعایی (مدیر مسئول روزنامه اطلاعات) راببینند؛ یعنی مدیران مسئول روزنامه‌های مطرح آن دوره. اتفاقا من هم کاری خصوصی با امام(ره) داشتم که قرار شد پس از برگزاری این جلسه جداگانه با ایشان در میان بگذارم.

چند روز بعد که برای این دیدار نزد امام (ره) رفتیم، ایشان حرف­‌های بسیار مهمی به ما زدند و گفتند این جلسه را برگزار کردیم برای اینکه به شما بگویم برای چه تیتر اول هر روز روزنامه‌های شما من هستم و عکس مرا منتشر می‌کنید. این همه افراد در این مملکت خدمت می‌کنند، چرا به یک طبیب که کار می‌کند و افراد را معالجه می‌کند یا یک دهقان زحمت‌کش نمی­‌پردازید؟ ما حرفی در جواب ایشان نداشتیم و گفتیم چشم.

حدود یک هفته بعد دیدم از تلویزیون خبری پخش شد که آقای محمد هاشمی، رییس وقت رادیو تلویزیون با امام (ره) دیداری داشتند.‌ احتمال دادم که این دیدار نیز همانند دیدار ما با ایشان بوده باشد. ولی در صحبت‌های مطرح شده در تلویزیون این نکته عنوان نشده بود. به همین خاطر با آقای هاشمی تماس گرفتم و پرسیدم آیا شما درخواست دیدار داده بودید و گفتند نه، امام ما را خواسته بودند. گفتم به غیر از حرف‌هایی که پخش کردید مطلب دیگری هم بود؟ که آقای هاشمی توضیح دادند، اصل مطلب چیز دیگری بود. امام به ما گفتند من هر وقت تلویزیون را روشن می‌کنم تصویر خودم را می‌بینم، چرا دیگران را پخش نمی‌کنید؟ و من در پاسخ گفتم اگر ما تصویر شما را از تلویزیون پخش نکنیم یا کمتر پخش کنیم، مردم اینجا را روی سر ما خراب می‌کنند و آجرهای ساختمان صداوسیما را درمی‌آورند و ما را بیرون می‌کنند. امام جمله‌ای در جواب آقای هاشمی گفتند که خیلی مهم است و راز و رمز همه موفقیت‌های امام در این جمله است که «رابطه ما با مردم برای قبل از رادیو و تلویزیون است»؛ یعنی اینکه رادیو و تلویزیون باعث نشده که ما با مردم ارتباط برقرار کنیم. ما به دلایل دیگری با مردم مرتبط بوده‌ایم و اخبار تلویزیون بعد از این ارتباط آمده است.

من از آن زمان که این دیدار صورت گرفت و امام این تواضع را به خرج داد و از آنجایی که در زمان رهبری امام خلاف دستور او بود، پس از رحلت ایشان سمت چپ صفحه اول روزنامه را به صحبت‌های امام اختصاص دادیم. سعی ما این است که در هر زمانی به تناسب نیاز صحبتی از امام را بیاوریم.

* هیچ‌گاه ندیدیم که امام (ره) بگوید چرا حرف فلانی را پخش کردید یا حرف فلانی یا فلان جمع را پخش نکنید. این در حالی است که الان رادیو و تلویزیون خیلی بسته شده است. در واقع تلویزیون با امام خداحافطی کرده است. ممکن است جمله­‌ای از ایشان را قبل از خبر و یا در رادیو پخش کنند، اما به همین­‌ها اکتفا می‌کنند. اگر هم بخواهند جایی از از تصاویر و جملات امام (ره) استفاده کنند، در راستای مقاصد خودشان است و در واقع جناحی این کار را انجام می‌دهند.

* اگر حرف­‌های اساسی امام پخش شود، نگاه­‌ها به رادیو و تلویزیون و حکوت و خیلی از افراد تغییر می‌کند و در واقع از پخش حرف­‌های امام (ره) می‌ترسند. اگر صحبت­‌های ایشان پخش شود، نظر مردم به رادیو و تلویزیون عوض می­‌شود؛ چون فکر می­‌کنند پس چرا تلویزیون خلاف این صحبت­‌ها عمل می­‌کند؟

*در دو سال اول انقلاب مناظره­‌هایی از تلویزیون پخش می­‌شد؛ به عنوان مثال آقای بهشتی با آقای کیانوری، دبیر کل حزب توده که حزبی کمونیستی، الحادی و با تفکر فلسفی ماتریالیستی است با هم مناظره می­‌کردند. اولا که آن زمان این حزب با وجود اینکه پیش از انقلاب اجازه فعالیت نداشت، در ایران فعال بود. آقای کیانوری پیشنهاد مناظره با آقای بهشتی را مطرح کردند. من در شورای مرکزی حزب به آقای بهشتی گفتم شما نپذیرید و اگر می­‌خواهید این کار را انجام دهید، فرد دیگری را بفرستید که در حد او باشد، اما آقای بهشتی گفتند او از من دعوت کرده است و اگر نروم به او بی­‌احترامی کرده­‌ام.

ما در دو سال اول انقلاب به برکت همین مناظره­‌ها خیلی به نفع جا انداختن افکار انقلابی، خط امام و اسلام سود بردیم. مردم پای صحبت­‌های آقای بهشتی و آقای کیانوری نشستند و خودشان آقای بهشتی را انتخاب کردند.
* اگر به افرادی که به عنوان صاحب نظر در مسائل سیاسی و منطقه­‌ای در رادیو و تلویزیون صحبت می­‌کنند، دقت کنید، متوجه می­‌شوید آنقدر تعداد این افراد محدود است و آنقدر به واسطه حضور مکرر شناخته شده­‌اند که دیگر از پیش می­‌دانیم چه کسانی می­‌خواهند حرف بزنند و حتی چه می­‌خواهند بگویند؛ حرف­‌ها هم حرف‌هایی است که خود رادیو و تلویزیون در دهان این افراد می­‌گذارد و آنها هم می­‌گویند. در واقع یا اینها حرف خودشان نیست یا اگر هم حرف خودشان است حرف جدید و مهمی نیست.

*من از زمان آقای ضرغامی تاکنون به تلویزیون نرفته­‌ام؛ البته این موضوع شاید تقصیر تلویزیون نباشد و بنده خودم نرفته‌ام. در واقع آنها خواستند و من نرفتم. علت هم این بوده که گفتم اگر بیایم حرف­‌هایی می­‌زنم که برای شما سنگین است و آنها هم دیگر دنبال نکردند. آقای ضرغامی چند بار با من تماس گرفتند که برای موضوعی به تلویزیون بروم و من هم گفتم که اگر بیایم این حرف­‌ها را می‌زنم. او گفت کمی رعایت کنم و من گفتم نه و او هم دیگر دنبال نکرد؛ البته برخی بخش­‌ها مصاحبه­‌هایی را تقاضا می­‌کنند و من هم قبول می­‌کنم. به عنوان مثال سال گذشته با رادیو معارف مصاحبه­‌ای مفصل درباره چهلمین سال انقلاب داشتم و خبر ندارم پخش کردند یا نه. وقتی مصاحبه تمام شد از آنها پرسیدم آیا می­‌توانید این حرف­‌ها را پخش کنید و آنها هم گفتند از نظر ما که مصاحبه‌کننده هستیم، قابل پخش است، ولی تصمیم‌گیرنده باید نظر بدهد.

*وقتی آقای خامنه­‌ای رهبر شدند، هنوز رییس جمهوری نیز بودند. ایشان از ما مدیران روزنامه­‌های اصلی آن زمان که ۷ یا ۸ نفر بودیم برای حضور در جلسه­‌ای دعوت کردند. در این جلسه گفتند که وضعیت من با امام (ره) فرق می­‌کند و شما باید به من کمک کنید؛ کمک‌تان هم به این صورت باشد که هفتگی با هم جلسه­‌ای داشته باشید و هم‌فکری کنید تا به نظام کمک کنید و بتوانیم اهداف نظام را پیش ببریم و ما هم گفتیم چشم. از اتاق ایشان که بیرون آمدیم، به دفتر آقای میرمحمدی، رییس دفترشان در ساختمان ریاست جمهوری رفتیم و اولین جلسه­‌مان را همان موقع تشکیل دادیم.

آقای شریعتمداری (کیهان)، آقای کرباسچی (همشهری)، آقای سیدهادی خامنه­‌ای (جهان اسلام)، آقای دعایی (اطلاعات)، آقای موسوی خوئنی­‌ها (سلام)، آقای صفی­‌زاده (ابرار)، آقای نبوی (رسالت) و آقای ربیعی (کار و کارگر) هم در این جلسات حضور داشتند. این جلسات تا اول دولت آقای احمدی­‌نژاد همچنان برگزار می­‌شد. یکی از برکات آقای احمدی­‌نژاد این بود که این جلسات را هم به هم زد؛ چون آنقدر اختلاف در رسانه­‌ها و افکار عمومی ایجاد کرد که این جلسه­‌ها خود به خود کنسل شد.

جلسه‌­ها هر هفته پیش از ظهر در دفتر یک روزنامه برگزار می­‌شد و بعد از جلسه نماز می­‌خواندیم و می­‌رفتیم. جلسات خیلی خوبی بود و واقعا به رسانه­‌ها و نظام کمک می­‌کرد. حتی بعد از منحل شدن جلسات اگر ارتباطی فردی میان مسئولان روزنامه‌ها وجود داشت، از سال ۸۸ همین­‌ها هم قطع شد.

الان سال­‌هاست که دیگر ارتباطی میان بسیاری از ما وجود ندارد؛ البته برخی افراد هنوز ارتباطاتی دارند؛ مثلا من و آقای دعایی ارتباطات قوی و خوبی داریم. منتهی به صورت فردی است.