پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : اگر از شما پرسیده شود؛ کدام رفتار یا صفت غیراخلاقی را ریشه معضلات اجتماعی میدانید که امروز جامعهی پیرامون تان با آن دست به گریبان است، چه پاسخی خواهید داد؟ بگذارید کمی کار را سادهتر کنیم و گزینههایی محتمل که هر کدام میتواند پاسخ شما به سوال پیشین باشد را مرور نماییم؛ نیرنگ و شیادی، ریا و دورویی، چرب زبانی و تملق، برچسب زدن، خیانت، زیرآب زنی، تخریبِ شخصیت، عوام فریبی ...؟
شما کدام یک از موارد بالا را ریشه معضلات اجتماعی و ناهنجاریهای اخلاقی جامعه خود میدانید؟ اگر پاسخ شما بصورت طنز آمیزی گزینه "همه موارد" باشد، به هیچ عنوان جای تعجب نیست لیکن باعث تاسف خواهد بود!
از طرفی، آنچه باعث میشود مجموعه موارد منفی ذکر شده به عنوان ریشه معضلات اجتماعی در ذهن شما تقارب و همراهی داشته باشند -که البته این فقط محدود به ذهن شما نبوده و در واقعیت نیز چنین است- ناشی از ریشه مشترک این خصائص و به عبارت گویاتر این رذائل اخلاقی است و آن نیست مگر " فقدان صداقت"!
در واقع، این فقدان صداقت است که در جامعه امروز ما به یک معضل اجتماعی تبدیل شده و به فعالیتهای حرفهای و تعاملات اجتماعی آسیب فراوان زده است. تا آنجا که بسیاری از ناهنجاریهای رفتاری فردی و اجتماعی، اختلافات خانوادگی، مشاجرات و اختلافات فراوان در زندگی روزمره شهری و مناسبات حرفهای و متاسفانه به نحوی نمایان¬تر در تنشها و نزاعهای سیاسی، پدیده هایی است که اغلب از فقدان صداقت و دروغگویی به وجود میآیند.
ارتباط معنادار بین فقدان صداقت در خانواده با طلاق در قالب خیانت و پنهان کاری، و یا فقدان صداقت در سازمانها و دوایر دولتی یا حتی نهادها و موسسات غیردولتی که منجر به " تهدید مشارکت گروهی" در محیط کار شده و به صورتهای بسیار متنوعی از قبیل: تملق و چاپلوسی، زیرآب¬زنی، جاسوسی، فرصت طلبی و ... نمود مییابد، اغلب بر پایه دروغ شکل میگیرند.
همچنین فقدان صداقت و تَمسُک به دروغگویی به عنوان توجیه و راه گریز از اخلاقمداری در اجتماع، بخشی از نیروى انسانى را به اساتید کمفروش، دانشجویان متقلب، پزشکان بی وجدان، کسبه حقه باز، سربازان خائن، معلمان بیمسئولیت، کارمندان از زیر کار در رو، رؤسای تبعیض¬گر، مدیران با مدارک جعلی، قضات رابطه باز و ... تبدیل نموده و همین مظاهر فقدان صداقت هستند که بنیان جامعه را در گذر زمان از هم فرو خواهند پاشید.
«وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُون» حقیقت را با باطل درهم نیامیزید و حقایق را مخفى نکنید، در حالى که آن را میدانید. (سوره بقره: آیه ۴۲)
چرا دروغ میگوئیم؟
باید تاکید نمود صداقت، نوعی رفتار پایدار و آگاهانه در فرد است که "مسئولیت" را به دنبال میآورد. عدم توانایی و یا عدم تمایل به پذیرش مسئولیت رفتار و گفتار صادقانه منجر به کذب، تحریف و یا کتمان حقیقت شده و قرارگیری در موقعیتهای متوالی و تکراری چه در زندگی شخصی و چه در ارتباط با دیگران، ابتدا زنجیره و به تبع آن شبکه¬ای از دروغها را در هم تنیده و با گسترده شدن و در بر گرفتن روابط اجتماعی به تدریج ناپدید شدن صداقت از زندگی فردی و اجتماعی ما را به دنبال خواهد داشت.
پذیرش مسئولیت یعنی "متعهد شدن" که خود میتواند به تعهد نسبت به خالق، خود، خانواده، جامعه و محیط زیست تسری یابد. تعهد اجتماعی علاوه بر اینکه موجب کنار زدن بی تفاوتی، اهمال و یا انفعال در برابر مسائل اجتماعی خواهد شد، منجر به پاسخگویی صادقانه خواهد گشت و این زنجیرهی مطلوب که زاییدهی صداقت در گفتار و رفتار اجتماعی افراد است زمانی که به شکل شبکهای با ابعاد جامعه در آید ارزشهای اخلاقی غبار گرفته-ی آن را نیز زنده میگرداند.
آیا همراهی «صداقت و سیاست»، امکان پذیر است؟
وقتی دروغگویی از یک رفتار به یک عادت تبدیل شود؛ "خودفریبی" - به مفهوم دروغ گفتن به خود- و فرار از حقیقت و تفسیر آن به نفع خود را به دنبال خواهد داشت. بارزترین شکل این خودفریبی در رفتار سیاستمداران قابل مشاهده است. بسیاری از سیاست ورزان در عمل به این پرسش که همراهی "صداقت و سیاست" امکان پذیر است؟ پاسخ منفی دادهاند و برخی هم به صراحت اظهار کردهاند که این دو، دشمن قدیمی یکدیگرند و نباید انتظار همنشینی آنها را داشت. آنها اصولاً اخلاق را مغایر با سیاست ورزی میدانند و بر این باورند که سیاستمداران، تنها باید به تدبیر اجتماعی و تسلط بر اذهان عمومی بیندیشند؛ وظیفهای که اگر نگوییم همیشه، دست کم در بیشتر مواقع، با رعایت ارزشهای اخلاقی- رفتاری جمع شدنی نیست. با این اوصاف چگونه میتوان "سیاستمدار" و در همان حال "صادق" بود؟! اگر مسئولیت پذیری را نتیجه صداقت بدانیم، بایست انتظار داشت یک سیاست مدار یا مدیرِ صادق، خود را متعهد به پاسخگویی صادقانه به جامعه بداند و از این منظر شاید بتوان نتیجه گیری نمود که دلیل عدم وجود پاسخگویی نزد بسیاری از مسئولین و سیاسیون در جامعه پیرامونی ما و انتقادات همیشگی افکار عمومی نسبت به این مقوله از چه منشایی برخوردار است! اما نبایست از ذهن دور داشت که این عدم صداقت و به تبع آن عدم مسئولیت پذیری و پاسخگویی سیاست مداران و مدیران چه آثار زیان باری در بلند مدت بر روی جامعه خواهد گذاشت.
اگر "جامعه" را به عنوان یک " ارگانیسم زنده" در نظر بگیریم، فراگیر بودن فریب و دروغگویی در سیاست را میتوان نوعی "ویروس" و عامل مهاجم پنداشت که نیاز به یافتن ابزارى براى مقابله با آن و بالا بردن میزان صداقت در شریانهای حیاتی اجتماع را افزایش میدهد. این حضور عامل نامطلوب منجر به بروز واکنشهای طبیعی و تولید "پادتن"هایی متقابل از سوی نمایندگان افکار عمومی و پدید آمدن " انتقاد " و "مخالفتهای مدنی" میگردد. با پذیرش این فرض و تشبیه، عدم وجود یا عدم امکان بروز انتقاد مبتنى بر روابط صادقانه بین دولت با ملت و یا سیاست مداران و مردم به طور عمیقترى دولت و سیاست را ضعیف و بیمار خواهد نمود و در صورت تداوم، ماندگاری و تکثیر ویروسهای " خودفریبی و دیگر فریبی" منجر به بروز " تَب اجتماعی" باز هم به عنوان یک واکنش طبیعی، اما این بار همراه با "عوارض جانبی" احتمالی از قبیل: اغتشاش و خشونت خواهد گشت. اما وضعیت میتواند از این نیز بغرنجتر باشد و سیستم ایمنی جامعه در حالتی غیرمعمول جای مبارزه با ویروسهای اخلاقی (سیاسیون و مدیران فاسد) به سلولهای عصبی و حساس به شرایط جامعه (منتقدین و فعالین اجتماعی) حمله نموده و با غیر فعال نمودن آنان موجب اِم اِس اجتماعی (فلج شدن جامعه) و ممانعت از حرکت آن به سوی عدالت، پیشرفت و توسعه گردد.
جامعه امروز ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند حضور و بروز صداقت در گفتار و رفتارهای اجتماعی بویژه از سوی سیاستمداران و مدیران دولتی است. بیتردید بودجههای هنگفت از دست رفته و یا هزینههای تحمیل شده به سبب فقدان صداقت در اجتماع، ضرورت این مقوله را در بهبود انواع رفتارهای ارتباطی اجتماعی و سیاسی بوضوح ترسیم میکند.
مسلماً در پی این صداقت، مسئولیت پذیرش اشتباه در اتخاذ تصمیمات و نقص در اداره امور، "شجاعت و جسارت" افراد را میطلبد که اکنون به "گوهرهای کمیاب" در جامعه سیاسی و مدیریتی ما تبدیل شده است. گوهرهایی که داشتن شان موجب «فرزانگی و جاودانگی» در اذهان ملت خواهد شد.
سیدمصیب دریانورد
عضو هیئت علمی دانشگاه هرمزگان