پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : به دنبال برخوردهای تند و غیراخلاقی افرادی سازمانیافته با رییسجمهوری و دولت، محمد هاشمی در مصاحبهای از دکتر روحانی خواست که به روش و سیره آیتالله هاشمی در قبال مخالفانش عمل کند.
به گزارش انتخاب، وي تاكيد كرد: «تجربهاي كه در دوران مرحوم آيتالله هاشميرفسنجاني داشتيم، سكوت بود. مرحوم آيتالله هاشميرفسنجاني هميشه در معرض توهينهاي زيادي از تريبون و افراد خاص قرار داشتند اما ايشان سكوت را برميگزيدند و بعضا كه درصدد جواب برميآمديم از اين كار ما را نهي ميكردند».
به نظر ميرسد براي شناخت بهتر سيره برخورد آيتالله هاشميرفسنجاني با مخالفان درون جبهه انقلاب و اساسا براي درك ذهنيت ايشان از صفبندي سياسي در سالهاي بعد از انقلاب و نحوه تنظيم مناسبات با نيروهاي سياسي مختلف، بايد مطالعات جديتري صورت بگيرد و مباني نظري و راهكارهاي عملي مورد نظر ايشان طي سالهاي قبل و بعد از انقلاب بايد بررسي شود.
اين كار از اين نظر مهم است كه آيتالله هاشميرفسنجاني به نماد اعتدال در درون جبهه انقلاب تبديل شده است و شناخت اين مباني و راهكارها ميتواند منجر به تدوين مانيفستي براي جريان اعتدالي در ايران اسلامي بشود. در اين نوشته كوتاه بر آنم تا برخي از اين محورها را در يك نگاه شتابزده مورد توجه قرار بدهم.
اول- براي آيتالله هاشميرفسنجاني اصل اوليه و مهم، انقلاب اسلامي و موجوديت جمهوري اسلامي بود. او چه بسا با برخي از افراد و جريانها و نيروهاي سياسي رابطه خوبي برقرار ميكرد يا از كساني فاصله ميگرفت اما در نهايت در اين ائتلافها و جدا شدنها، مساله اساسي و مهم براي ايشان تداوم پيروزي انقلاب و حفظ اقتدار جمهوري اسلامي و تبديل نظام به يك قدرت منطقهاي و توسعه و پيشرفت اقتصادي كشور بود.
شايد ايشان اين اهداف را با تداوم مديريت خودش يا دوستانش ميسر و ممكن ميدانست و براي حفظ موقعيت و جايگاه جريان مورد حمايت خود، تلاشهايي هم ميكرد اما اين آمادگي را هم داشت كه براي حفظ اين اصل، فرعيات را به مساله اصلي تبديل نكند و هدف اصلي را در حاشيه قرار ندهد و در واقع از كساني كه كاركردشان را در مجموع به سود انقلاب و نظام و مردم ميدانست، دفاع ميكرد.
دوم- آيتالله هاشمي در تنظيم مناسبات خود با جريانهاي سياسي، بنا را بر مدارا و تحمل همه آنان قرار داده بود و كاري به اصلاحطلب و اصولگرا بودن آنان نداشت. به همين دليل هم احزاب موسوم به اصولگرا او را در مقاطعي مورد حمايت قرار ميدادند و هم جريان اصلاحطلب معتقد بود كه هاشمي فراتر از جناحها است و بايد اين شان او را حفظ كرد. بسيار اتفاق افتاده بود كه دو نيروي سياسي كاملا مخالف يكديگر عمل ميكردند اما هر دو جريان قبول كرده بودند كه با آيتالله هاشمي كار كنند و ايشان هم قبول داشت كه هر دو حزب سياسي مخالف را بايد در درون جبهه انقلاب دستهبندي كرد و نبايد به تعارضات حاد ميان آنان اصالت داد.
همگان به ياد دارند وقتي اسدالله بادامچيان و بهزاد نبوي در جريان راي اعتماد مجلس به وزير صنايع عليه يكديگر حرفهاي تندي زدند، آيتالله هاشمي از هر دو نفر به عنوان دو مبارز قديمي تجليل كرد و حاضر به تاييد يك طرف و نفي ديگري نشد. اين رويه با استثناهايي اندك، در قبال غالب نيروهاي سياسي مبناي عمل ايشان بود.
سوم- آيتالله هاشميرفسنجاني در مجموع بر اين باور بود كه از برخوردهاي حذفي نسبت به نيروهاي طرفدار انقلاب و طرد و حاشيهراندن آنان بايد جلوگيري كرد زيرا سرمايه اصلي نظام را همين مبارزان و انقلابيوني تشكيل ميدهند كه در مقاطع مختلف براي پيروزي و تثبيت و دفاع از نظام اقدام كردهاند و نبايد به گونهاي عمل كرد كه با حذف اين افراد دلسوز، راه براي ورود اغيار فرصتطلب باز شود.
البته بايد بپذيريم كه در درون مواضع و عملكرد آيتالله هاشميرفسنجاني نوعي تغيير و دگرگوني هم رخ داده بود و اينگونه نبود كه او در همه مقاطع از حيات سياسي خود، رويه مشابهي داشته باشد. در عين حال بايد اين را هم پذيرفت كه با گذشت زمان و كسب تجارب بيشتر و برخوردهاي بدي كه با ايشان شد، مواضع آيتالله هاشميرفسنجاني به سمت دموكراسي و مردمسالاري و تحمل مخالف و مدارا با منتقدان و افزايش سعهصدر تمايل بيشتري پيدا كرد. شايد در مقطعي ايشان هم دستور برخورد با منتقدان خود را صادر ميكرد اما به تدريج دريافت كه همين منتقدان را بايد پاس داشت و از حق آنان دفاع كرد.
چهارم- از مهمترين روشها و سيرههايي كه از آيتالله هاشمي بر جاي مانده و بايد به رويه و سنت همگاني تبديل شود، تحمل و مدارا و صبوري در برابر حجم عظيم تخريبهايي است كه عليه ايشان به شكل سازماندهي شده وجود داشت. اين را نميتوان انكار كرد كه آيتالله هاشمي براي كساني به مثابه تعارض اصلي بود و افرادي نذر كرده بودند كه به هر شكل ممكن و با توسل به هر روش مجاز يا غيرمجاز و بدون رعايت جنبههاي شرعي و ديني، عليه او فعاليت كنند و به تخريب شخصيت او مبادرت كنند.
اگر قرار بود او وارد بازي ديگران شود قطعا بر شقاق اجتماعي و سياسي كشور افزوده ميشد ولي او چنين نكرد. غالبا سكوت پيشه ميكرد و دفاع از خودش را به ديگران و گذشت زمان و به خداوند سپرده بود و اين رويه در نهايت پاسخ خوبي هم داشت.