پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : روزنامه جمهوری اسلامی یکی از خطبه های مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی در باره حضرت علی(ع)را منتشر کرده است.
به گزارش انتخاب، بخشهایی از این خطبه را می خوانید:
ببینیدعلیّبن ابی طالب(ع) با آن شخصیت، عظمت، علم و فضایل، در زمان حکومتش، چگونه با مردم رفتار کرده است.
درباره زندگی حضرت نوشتهاند که یک روز مطابق معمول که وقتی فراغت پیدا میکرد، در کوچهها و محلّههای دورافتاده به مردم سر میزد، مشاهده کرد که خانمی مشک آبی به دوش کشیده، از چشمه به سوی خانهاش میبرد و در راه علیّبن ابی طالب(ع) را نفرین میکند و میگوید:« خدایا! انتقام من را از علی بگیر»! علی، یکباره تکان میخورد که من چه کردهام که این پیرزن مرا به این وضع نفرین میکند؟! به دنبال پیرزن آمد، یادم نیست، ولی گویا مشک آب را هم گرفت و برای پیرزن به خانهاش برد(شاید تعبیر پیرزن هم درست نباشد؛ به هر حال زنی بود که چند بچه داشت).
به خانه این زن میرود.من از غیرمسلمین، از چپگراها تقاضا میکنم روی این قطعه تاریخ قدری دقّت کنند و بایستند؛ ببینند چگونه میشود این شخصیت را تحلیل کرد.حال، ببینید این زن کی بود.مجملاً کسی است که شوهرش کشته شده، یا از سربازهایی بوده که در رکاب حضرت بوده و کشته شده یا از مخالفین علی(ع) یعنی از خوارج و منافقین بوده که در جبهه مقابل قرار داشته است، و ظاهراً دوّمی است و گویا از خوارج نهروان بوده که اکنون بیسرپرست شده و در زندگیاش به زحمت افتاده است.
علی به داخل خانه رفت؛ آن زن میخواست برای بچههایش غذا تهیه کند.بچهها گریه میکردند و زن مرتّب به علی نفرین میکرد.علی فرمود: «چرا نفرین میکنی»؟ زن ماجرا را گفت.در اینجا علی(ع) فرمود: «من بچهها را نگه میدارم و تو غذا بپز» و به این نحو کار را تقسیم کرد.این خانم که رفت غذا بپزد، علیّبن ابی طالب(ع) دید که آرام کردن بچهها مشکل است، با آنها مشغول بازی شد.در تاریخ مینویسند که علی(ع) با آن مقامش، با این بچههای یتیم- بچه منافق و مرتدّ- به این نحو بازی میکرد: مثل گوسفند چهار دست و پا راه میرفت و صدای گوسفند در میاورد که بچهها بخندند!
این، حالت کسی است که وقتی در موضع خطابه مینشیند، عظیمترین خطیب است. وقتی که میجنگد، عظیمترین جنگنده است. وقتی که سیاست را به دست میگیرد، سیاستمدارترین انسان است. وقتی که عبادت میکند، مقربترین عابد است. به هرحال با بچهها بازی میکرد، ولی دید که زورش به این بچهها نمیرسد. از آن خانم خواست که کار را برعکس انجام دهند. او بچهها را حفظ کند و علی(ع) برود غذا یا نان بپزد.
در تاریخ آمده که حضرت میایستد جلو آن شعلههای آتش و صورتش را به آتش نزدیک میکند و خطاب به خودش میگوید: «حرارت آتش را دریاب! پیش از آنکه در آخرت به آتش خدا دچار شوی» و دنباله روایت – اجمالاً- این است که همسایه آمد و حضرت را در آنجا دید و از زن پرسید که این آقا چطور اینجاست؟ زن جواب داد: نمیدانم! مردی است که خواست به من کمک کند. و بعد وقتی که فهمید این مرد علی بن ابی طالب(ع) است چقدر ناراحت شد و چه عکسالعملی نشان داد، در تاریخ منعکس است که دیگر سخن را طولانی نمیکنم.
اگر ما امروز در حکومت جمهوری اسلامی،در قرن اتم و عصر کیهان و فضا، در برابر علی بن ابی طالب(ع) خاضعیم بیجهت نیست. بله، این رهبری است که در مقابل بچه یتیم این قدر خودش را ضعیف میکند و شئون دنیویاش را بر زمین میریزد و از آن طرف در مقابل دشمن مثل کوه میایستد.
آنهایی که با اسلام آشنا نیستند، توجه کنند. وقتی ترورش کردند و در بستر خوابیده و یکی دو روز هم بیشتر زنده نبود، طبعاً ضاربش - «ابن ملجم مرادی» که دستگیر هم شده بود – مورد بغض و نفرت خانواده و دوستان آن حضرت بوده است. اگر اهل تاریخ هستید، بروید و مطالعه کنید و ببینید که در همین دو روز، چندبار علی(ع) احوال ابن ملجم را پرسیده و سفارش کرده که «مبادا با ضارب من رفتار غیر انسانی بکنید»! گاهی که به هوش میآمد، این سخنان را در حال ضعف میفرمود و در آخر فرموده بود: «صبر کنید، اگر من زنده ماندم، خودم میدانم با او چه کنم؛ و اگر مردم، شما که وارث من هستید، هرطور خواستید عمل کنید و در صورت قصاص، فقط چون یک نفر را کشته، او را میکشید».
این تاکید، به جهت عادتی بود که اعراب داشتند و بر خلاف اصول اسلامی، احیاناً قاتل را مثله میکردند. وقتی هم که برای علی(ع) شیر میآوردند، یک مقدار از شیر را عمداً نمیخورد و میگوید: «بروید به ابن ملجم بدهید». با اینکه سفارش غذا برای ضارب داده بود، باز میخواست خیالش راحت باشد.
اگر توانستید امروز در همه دنیا و همه تاریخ، یک نمونه از مدعیان عدالت را بیابید که بتواند در حد ضعیفی حتی قابل مقایسه با علی بن ابی طالب(ع) باشد، به ما بگویید که این قدر از علی(ع) صحبت نکنیم! این کشور، کشور علی بن ابی طالب(ع) است و این جمهوری، جمهوری علی بن ابی طالب(ع) است و این انقلاب، انقلاب علی بن ابی طالب(ع) است و آن امام که در جماران نشسته، فرزند علی بن ابی طالب(ع) است و همه افتخار امام و بالاتر از امام این است که اگر خاک پای علی بن ابی طالب(ع) را پیدا کند، توتیای چشمش کند. در این حکومت و در این انقلاب، ما به دنبال آن شخصیت هستیم. و آنچه امروز در جبهههای ما میگذرد و این شهامت، جسارت و شهادت طلبی که بچههای ما از خودشان نشان میدهند، جرقه کوچکی است که از روحیه علی بن ابی طالب(ع) به روحیه این بچهها حواله شده است. این است که ما به این جمهوری، به این حکومت، به آینده انقلاب و کشور و به آینده حرکتی که به اسم علی(ع) و به رهبری فرزند صالح علی(ع) و با فقه و نهج البلاغه علی(ع) و با تعلیمات او(ع) آغاز کردهایم و ادامه میدهیم، خیلی امید بستهایم.
من از مقام منیع این مرد بزرگ، معذرت میخواهم که در کشورش و در انقلابش موفق نشدهایم آن طور که باید علی بن ابی طالب(ع) را به دنیا معرفی کنیم. این گفتنها و نوشتنها کافی نیست. من خیال میکنم که لازم است یک حرکت وسیع، برای شناساندن علی بن ابی طالب(ع) به دنیا آغاز کنیم. فیلمها لازم است، تئاترها لازم است، آثار ادبی منظوم و منثور لازم است و کارهای جدید دیگر؛ تا دنیا بداند ما به دنبال کی هستیم و چه الگویی داریم.