صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۳۰ شهريور ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۳۰۹۴۰۷
تاریخ انتشار: ۰۳ : ۱۵ - ۱۸ آذر ۱۳۹۵
در 12 فوریه 1999، خبر دستگیری قاتل آدمخوار دیوانه ای در ونزوئلا مانند یک بمب ترکید. مطبوعات، به سرعت این مرد دیوانه را به عنوان اولین قاتل سریالی کشور ونزوئلا معرفی کردند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
در 12 فوریه 1999، خبر دستگیری قاتل آدمخوار دیوانه ای در ونزوئلا مانند یک بمب ترکید. مطبوعات، به سرعت این مرد دیوانه را به عنوان اولین قاتل سریالی کشور ونزوئلا معرفی کردند.
 

  • نام: دورانگل وارگاس گومز
  • جرم: قتل
  • مجازات کیفری: حبس
 
در 12 فوریه 1999، خبر دستگیری قاتل آدمخوار دیوانه ای در ونزوئلا مانند یک بمب ترکید. مطبوعات، به سرعت این مرد دیوانه را به عنوان اولین قاتل سریالی کشور ونزوئلا معرفی کردند. «دورانگل وارگاس گومز»، از یک آدم بیکار و تنبل تبدیل به یک هیولا شد که تا به امروز به عنوان تنها آدمخوار ونزوئلا شناخته می شود. او به هیچ عنوان از انجام جنایاتش پشیمان نبود و نه تنها خودش از گوشت انسان ها تغذیه می کرد بلکه در اعترافاتش می گفت: «من غذای خودم را با افراد گرسنه و فقیر تقسیم کرده ام و از این کار بسیار خوشحالم.» دورانگل وارگاس به قتل و خوردن 10 نفر اعتراف کرد اما پلیس ونزوئلا عقیده دارد او بیش از 40 نفر را کشته و به خورد مردم داده است.
 

تولد یک آدمخوار

در سال 1957، «دورانگل وارگاس گومز» در دروستای کانوزاکودو در کشور ونزوئلا متولد شد. او در یک خانواده کشاورز به دنیا آمد اما به دلیل فقر خانواده مجبور شد مدرسه را بعد از اتمام دوران ابتدایی ترک کند و از آن زمان به بعد بود که شروع به انجام سرقت های کوچک از مزارع اطراف محل زندگی شان کرد و چندین بار به خاطر دزدیدن مرغ، گاو و چیزهای دیگر دستگیر شد و به زندان افتاد.

به هر حال، این جرایم کوچک و گذراندن دوران کودکی و نوجوانی در زندان، زمینه ساز جنایات این مرد در سال های بعد شد. در سال 1995 جسد دو مرد پیدا شد که قاتل دست و پای این اجساد را کنده بود و ناپدید شده بودند، دوست صمیمی یکی از قربانیان شهادت داد که دوستش را آرخین بار با مردی دیده است.

بعد از بررسی زیاد و بازجویی از شاهدان ماجرا، در نهایت کارآگاه «گوئرروآنتونیو لوپز» بعد از شناسایی چهره مرد توسط دوست مقتول، مظنون اصلی این ماجرا را بازداشت کرد. مجرم کسی نبود جز دورانگل که بعد از دستگیری اعتراف کرد با دست و پاهای ناپدیدشده مقتولان برای خودش غذایی درست کرده و آن را خورده است.

بعد از دستگیری این جنایتکار، تحقیقات گسترده ای برای ایفتن علت این جنایت ها آغاز شد. روانشناسان پزشکی قانونی تشخیص دادند دورانگل به اختلالات روانی مبتلاست و به همین دلیل بعد از دستگیری، او در تیمارستان روانی پریبیکا بستری شد.

دیوانه ای در خیابان

بعد از گذشت دو سال از بستری شدن دورانگل در تیمارستان روانی، او دوباره مورد ارزیابی روانی قرار گرفت و روان شناسان تایید کردند که او مشکلی ندارد و سلامتی روانی اش را به دست آورده و دیگر تهدیدی برای جامعه محسوب نمی شود، اما واقعیت چیز دیگری بود، طی دو سالی که دورانگل در تیمارستان گذرانده بود، به دلیل اینکه خانواده اش توانایی پرداخت هزینه های روان درمانی دورانگل را نداشتند، هیچ درمانی برای او صورت نگرفته بود. به هر حال دورانگل در سال 1997 از تیمارستان روانی بیرون آمد و آزادانه وارد جامعه شد.

اولین کاری که این قاتل روانی بعد از آزادشدن انجام داد این بود که به سراغ کارآگاه آنتونیولوپز- کسی که او را دو سال پیش شناسایی و دستگیر کرده بود- رفت و به فجیع ترین شکل این پلیس زیرک را کشت.

جنایتکار روانی بعد از این جنایت، اعضای بدن قربانی اش را خورد و استخوان های او را درون گودالی دفن کرد، این کار او باعث شد که کسی نتواند باقیمانده جنازه این کارآگاه بخت برگشته را پیدا کند.

دورانگل سپس به شهر «سان کریستوبال» در ایالت تاچیرا نقل مکان کرد و در آن جا مثل یک ولگرد زندگی تازه ای را شروع کرده و جنایات جدیدی را آغاز کرد. به هر حال به خاطر اینکه دورانگل به سان کریستوبال رفته بود و در خیابان ها زندگی می کرد کم کم به فراموشی سپرده شد.
 
 

قاتل آدمخوار، در دورانی که در تیمارستان روانی بستری بود با فردی به اسم مانوئل آشنا شد که به فاصله چند روز از تیمارستان آزاد شدند و تصمیم گرفتند با هم به سان کریستوبال بروند.
دورانگل و دوستش مانوئل همیشه در اطراف حاشیه رودخانه ای به نام «توربس» ولگردی می کردند و به این صورت روزهایشان را می گذراندند اما نکته بسیار وحشتناک این بود که نخستین شکار دورانگل بعداز خروج از تیمارستان کسی جز مانوئل- دوست صمیمی اش در تیمارستان روانی- نبود. دورانگل، دوستش را کشت و با گوشتش غذایی تهیه کرد و آن را بین افراد ولگرد و بی خانمانی که در اطراف رودخانه توربس زندگی می کردند پخش کرد.

هنگامی که بعد از دستگیری، پلیس از دورانگل پرسید چرا حداقل به خودش رحم نکرده و او را  خورده است، دورانگل در جواب گفت: «من می دانستم که او از لحاظ بدنی بسیار سالم و سرحال است و هیچ بیماری ای ندارد. به همین دلیل غذایی که از گوشت او پختم بسیار خوشمزه و مقوی بود.»

از شکار تا خوردن

به گفته پلیس، دورانگل کلبه ای کوچک در یک مزرعه نزدیک شهر «سان کریستوبال» اجاره کرده بود که از آن جا تنها برای مخفی کردن اجساد قربانیانش استفاده می کرد و خودش بیشتر ترجیح می داد که درون تونل تاریک و باریکی که در زیر پل رودخانه ای توربس درست کرده بود زندگی کند.

روستاییانی که در همسایگی مزرعه دورانگل زندگی می کردند، بعد از افشای جنایت هایش گفتند که او را به عنوان مردی بسیار خوش مشرب و مهربان می شناخته اند که به همه کمک می کند.

دورانگل قربانیانش را به روش خاصی شکار می کرد. او آن ها را از قبل شناسایی می کرد و زیر نظر می گرفت تا از سلامتی جسمی آن ها مطمئن شود. سپس در یک فرصت مناسب به وسیله یک لوله آلومینیومی باریک و توخالی که تقریبا یک متر طول داشت و از آن مانند یک تفنگ بادی استفاده می کرد، تیرهای کوچکی که آغشته به مواد بیهوش کننده بودند را با فوت کردن درون لوله فلزی به سمت قربانیانش پرتاب می کرد تا آن ها را بی هوش کند.

قربانیان این قاتل روانی را مردان جوان 30 تا 40 سال تشکیل می دادند. مردانی که در اطراف رودخانه برای شکار آمده بودند یا ورزشکارانی که برای دویدن در اطراف رودخانه به آن جا می آمدند. دورانگل بعد از این که قربانیان از همه جا بی خبر خود را به وسیله تفنگ بادی دست سازش از راه دور بیهوش می کرد، اجسادشان را تکه تکه کرده و درون کیسه ای می گذاشت و در یک فرصت مناسب اجساد را به مزرعه معروفش می برد، آنگاه اجساد را درون دیگ بزرگی می انداخت و همراه با گیاهان عجیب و غریب غذایی تهیه می کرد و استخوان ها و همچنین لوازم قربانیان را درون کلبه اش نگهداری می کرد.

دورانگل به دلیل این که فردی بیکار و فقیر بود، هیچ پولی برای خرید یخچال نداشت تا بتواند گوشت قربانیانش رادر آن ذخیره کند بنابراین هر هفته فقط دو نفر را می کشت تا از گوشت آن ها غذا تهیه کند، غذایی که برای او و تعدادی از بی خانم های از همه جا بی خبر شهر رایگان بود و هیچ خرجی نداشت. البته خود دورانگل نیز عقیده داشت که گوشت تازه بسیار مفیدتر و سالم تر از گوشت یخ زده است پس چرا باید حالا که می توانست گوشت تازه بخورد پولی بابت خرید یخچال برای فریزکردن گوشت قربانیانش خرج کند.

جنایت وحشتناکی که فاش شد

در سال های حوالی 1997، یعنی بعد از آن که دورانگل آزاد شد و به سان کریستوبال رفت پلیس محلی با گزارش ها و شکایات بستگان و دوستان افراد گمشده بسیاری مواجه شد. بستگان افراد گمشده هر روز جلوی مرکز پلیس شهر جمع می شدند و از پلیس می خواستند هرچه زودتر گمشدگانشان را پیدا کند اما کارآگاهان پلیس جنایی برای مدت دو سال نمی توانستند بین قربانیان گمشده که بسیاری از آن ها مردان بزرگسال بودند هیچ ارتباطی پیدا کنند و در این زمان بیش از 40 مرد به طرز مرموزی در شهر سان کریستوبال ناپدید شدند و این موضوع باعث وحشت بیش از اندازه شهروندان شده بود. پلیس هیچ توضیحی برای گم شدن اسرارآمیز این افراد نداشت.

بعداز تحقیقات زیاد، پلیس به بخش فقیرنشین شهر مشکوک شد و بعد از بررسی های زیاد حضور دورانگل وارگاس که سال ها قبل به خاطر جنایاتش در تیمارستان روانی بستری بود در منطقه کشف شد و این مرد خطرناک به عنوان مظنون اصلی پرونده تحت نظر پلیس قرار گرفت.

دستگیری یک آدمخوار

در دوازده فوریه 1999، دو مرد جوان با پلیس محلی تماس گرفته و ادعا کردند در پارک جنگلی نزدیک رودخانه توربس یک دیگ بزرگ پر از استخوان ها سر انسان پیدا کردهاند.

پلیس بلافاصله به منطقه اعزام شد و تحقیقاتش را شروع کرد. آن ها تعداد زیادی دست و پا و حتی چندین سر را درون دیگ پیدا کردند که تشخیص داده شد متعلق به حداقل شش انسان است.

با توجه به وضعیت تجزیه اجساد درون دیگ، فورا اجساد به سردخانه گورستان شهرداری منتقل شدند.
 
 

پلیس محلی چندین فرضیه درباره مرگ این قربانیان داشت، اولین فرضیه این بود که این اجساد مربوط به قاچاقچیانی است که قربانی انتقامجویی قاچاقچیان رقیب شده اند، فرضه دیگر این بود که آن ها برای مراسم یک فرقه شیطانی کشته شده اند اما در نهایت هنگامی که گزارش افراد گمشده از سال 1998 مورد بررسی قرار گرفت، دیگر کشی باقی نمانده بود که آن ها با یک قاتل سریالی خطرناک مواجه هستند.

این اولین بار بود که کشور ونزوئلا پلیس با یک قاتل زنجیره ای رو به رو می شد، بنابراین ماموران پلیس تحقیقات گستردهای را برای پیدا کردن اجساد بیشتر در اطراف پل رودخانه توربس کردند و در نتیجه تصادفا به مزرعه و کلبه دورانگل که نزدیک آن رودخانه بود رسید.

پلیس با بازرسی کلبه، اشیای زیادی از جمله لباس، کتاب، نوت بوک و اسناد زیادی کشف کرد، هیچ توجیهی وجود نداشت که صاحب مزرعه و کلبه ای کوچک بتواند این لوازم را داشته باشد. هنگامی که پلیس، آشپزخانه کوچک کلبه را بررسی کرد کاملا شوک زده شد، آن ها درکمال تعجب با مقداری گوشت و احشای انسانی آماده شده برای طبخ، به علاوه سه سر انسان، همچنین چندین دست و پا مواجه شدند. دیگر شکی باقی نمانده بود که صاحب کلبه، همان قاتل زنجیره ای خطرناک است، بنابراین دروانگل وارگاس گومز نزدیک شد.

قاتل آدمخوار در جریان بازجوایی ها بدون آن که از جنایت هایی که مرتکب شده بود پشیمان باشد با افتخار زیاد شروع به تعریف جنایاتش کرد، اعترافاتی که پرده از راز بزرگی درباره گم شدن مردان شهر سان کریستوبال برداشت.

اعترافات وحشتناک

در اداره پلیس، دورانگل وارگاس چهل و دو ساله اعتراف کرد هنگام یکه در زیر پل رودخانه توربس زندگی می کرده، شروع به کشتن و سلاخی مردانی کرده که از نظرش کاملا سالم بوده اند. او گفت که سپس آن ها را درون دیگ بزرگی در مزرعه اش می پخته و به مردم گرسنه و فقیری که در آن اطراف زندگی می کردند می داده است.

آدمخوار دیوانه اعتراف کرد 10 مرد را طی یک دوره دوساله خورده است اما با این حال لیستی که از افراد گمشده و باقیمانده اجساد پیدا شده در دست پلیس بود نشان می داد که تعداد قربانیان ممکن است بیش از 40 نفر باشد.

دورانگل در اعترافاتش جزییات و شیوه جنایاتش را برای پلیس شرح داد. او گفت قربانیان را توسط تیری که از تفنگ بادی دست سازش شلیک می شده، بیهوش می کرده سپس سر، دست و پاهای آن ها را قطع می کرده و می خورده است. هنگامی که از دورانگل پرسیده شد چرا انسان ها را می خورده و به دیگران هم از این غذای و حشتناک می داده است، پاسخ داد: «من غذای خود را با فقرا تقسیم می کردم.»

برای سلامتی ام خوب است

مطبوعات دائما با آب و تاب فراوان از اعترافات دورانگل در روزنامه های می نوشتند و از او به عنوان اولین قاتل سریالی ونزوئلا یاد می کردند.

مقامات از این قضیه بسیار ناراحت بودند، آنها می ترسیدند با این اعترافات و تعریف های کاملی که مطبوعات از شیوه پختن گوشت انسان و مزه آن می نوشتند، دیگران برای امتحان آن وسوسه شوند.

جالب است بدانیم دورانگل فقط مردان بین سی تا چهل ساله را می خورد و هرگز کودکان و زنان را نخورده است، البته او عقیده داشت مردانی که خورده می شوند باید وزن مشخصی داشته باشند و کاملا سالم باشند زیرا مردان چاق، چربی زیادی دارند و خوردن آن ها کلسترون خونش را بالا می برد که برای سلامتی اش مضر است.

در نهایت مشخص شد این قاتل روانی به بیماری اسکیزوفرنی پارنوییدی مبتلاست و به عنوان یک بیمار روانی دوباره به مرکز روان بخشی پریبیکا فرستاده شد. اما هیچ کس حاضر نبود با این قاتل آدمخوار روانی در یک جا بستری شود. امروزه دورانگل وارگاس در یک سلول انفرادی در ایالت تاچیرا با حفظ موارد ایمنی زیاد زندانی و تحت درمان است و از او به شدت مراقبت می شود، به هر حال باید در نظر گرفت که عنوان اولین قاتل سریالی ونزوئلا در مورد دورانگل وارگاس عنوانی بی اساس است زیرا طی تحقیقات انجام شده  تا سال 2009 حدود 17 هزار قتل در کشور ونزوئلا اتفاق افتاده که فقط سه هزار فقره از آن ها در ایالت کارکاس رخ داده است و این امر باعث شده ایالت کارکاس به عنوان پایتخت قتل جهان شناخته شود و با این ارقام هشداردهنده معلوم می شود که تعداد زیادی از قاتلان سریالی در سایه ناکارآمدی نیروهای پلیس این کشور ناشناس مانده اند. 
سرنخ