پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
در روزگاری که گسترش رسانههای مجازی، بسیاری از چهرههای مشهور را در دسترس قرار داده و نمایش و جلوهگری بخشی از مناسبات اجتماعی برای دیده پارسا پیروزفر در حاشیه این فضا روزگار میگذراند.
گریم سنگین نقش سالک در فیلم پری (1373) چهرهاش را با همه جذابیت و جوانی پنهان کرده بود. پری، فیلم او نبود. با حضور خسرو شکیبایی، نیکی کریمی و علی مصفا، کمتر تماشاگری به دنبال بازیگر نقش سالک میگشت. پیشتر در فیلم مجسمه (1371) تصویری از او دیده شده بود، تصویری که امتیازی ویژه نداشت و در یاد نمیماند. پارسا پیروزفر با نقشی که در مجموعه در پناه تو (1375) بازی کرد به شهرت رسید. نقشی که از بداقبالی او گرفتار ممیزی و قلع و قمع شد. در این مجموعه پر بازیگر که به معرفی تعدادی چهره جوان منجر شد، پیروزفر نقش پارسا جوانی از طبقه مرفه که با خانوادهاش دچار مشکل است، را بدون اغراق و تصنع بازی کرد. در دیدارهای مجدد این مجموعه و پس از گذشت 20 سال از پخش نخست آن، میتوان تشخیص داد که فاصله پیروزفر جوان از بعضی بازیگران نقشهای اصلی زیاد است. او نقشش را همراه با طنازی، راحت و روان بازی کرده و مثل تعدادی از بازیگرهای مجموعه درگیر تصنع و غلو نشده است.
نام او که خاص و کمیاب بود، کمک کرد تا بیشتر در ذهن بماند و زمانی که در ضیافت حضور یافت، بسیاری فیلم را به خاطر او و سابقهای که از در پناه تو داشتند، دیدند. عبد همان پارسای شوخ طبع و طناز در پناه تو بود، اما در فضای گرم و جوان پسند فیلم مسعود کیمیایی دوست داشتنیتر به نظر میرسید. در دهه 70 و با تغییر فضای اجتماعی و فرهنگی، حضور بازیگران نسل تازه در سینما و تلویزیون روندی پرشتاب به خود گرفت. در فاصله زمانی کوتاه، چهرههای جوانی به سینما آمدند که برخلاف بیشتر ستارههای سینما در دهه 60 خوشسیما بودند و حضورشان در نقش جوان اول عاشقپیشه، به ملودرامهای آن روزها حال و هوایی تازه داد. پارسا پیروزفر با ویژگیهای ظاهریاش میتوانست یکی از همان چشم روشنهایی باشد که با موج مرسوم به جوانگرایی آمدند و خیلی زود ستاره اقبالشان افول کرد. تعداد زیادی جوان خوش سیما اما کم استعداد در بازیگری که نتوانستند دشواری های راه سخت بازیگر ماندن را تاب بیاورند و حذف شدند. اما او، آمده بود که بماند. هر چند هرگز درباره این موضوع صحبت نکرد و پای گفت و گویی رسانهای ننشست تا از گرایش و سلیقهاش برای انتخاب نقش یا همکاری با کارگردانها صحبت کند. اما امروز میتوان کارنامه او را با همنسلانش مقایسه کرد و دریافت که با وجودی که در همه این سالهای پر فراز و نشیب متعلق به باند و دستهای نبوده، جایگاه و اعتبار حرفهای خود را حفظ کرده است.
پس از همکاری با مسعود کیمیایی در ضیافت، او در مرسدس (1376) نقش بازیگر تئاتر را بازی کرد، نقشی که با تحصیلات و تجربیاتش مرتبط بود. شیدا (1377) یک ملودرام عاشقانه بود که در بستر جنگ اتفاق میافتاد. پیروزفر با آن چهره آرام و دلنشین و صدای گرم و موقر انتخاب درستی برای نقش فرهاد بود. با این فیلم پیروزفر وارد فضایی تازه شد، تهیهکنندگان و کارگردانها مجاب شدند تا او را به عنوان بازیگری با قابلیت تبدیل شدن به ستارهای محبوب محک بزنند. پس از این نقش، او در تعدادی فیلم متعلق به سینمای تجاری بازی کرد که تقریبا پرفروش بودند. دختران انتظار (1378)، دختری به نام تندر (1379) و عروس خوش قدم (1381). نقشهایی که چیزی به اعتبار حرفهای او اضافه نکردند، اما موقعیتش را به عنوان بازیگری قابل اعتماد برای سینمای تجاری تثبیت کردند.
سومین همکاری پیروزفر با کیمیایی در اعتراض (1378) در نقش معتاد تجربهای تازه و دیدنی از کار در آمد، سالها بعد در همکاری با داریوش مهرجویی او نقش معتاد را با ویژگیهایی کاملا متفاوت از معتاد در اعتراض بازی کرد، حضوری شیرین و دوست داشتنی همراه با طنزی آمیخته با تلخی. پیروز فر در مهمان مامان (1382) تصویری عینی از زیبایی هدر شده در منجلاب اعتیاد بود. جوانی با اصل و نسب که بحران اعتیاد و عشقی غیرمتعارف، او را از خانواده و طبقه اجتماعیاش دور کرده بود اما در پس حرکات و رفتار ساده او میشد اصالتی ریشهدار را تشخیص داد. این وقار و اصالت معمولا یکی از ویژگیهای شخصیتهایی است که بازی کرده، خصوصیتی که از شخصیت او به نقشها آمده و حتی در انتخابش از سوی کارگردانها موثر بوده است.
اشک سرما (1382) یکی دیگر از نقاط عطف کارنامه بازیگری پیروزفر است، فیلمی که در شرایط طبیعی دشوار تولید شد و او در آن وفادار به تصویری است که سینمای ایران از او میپسندد، جوان زیبا، معصوم و عاشق. تصویری که در نقاب (1383) به شکلی خیره کننده شکسته میشود و پیروزفر در یکی از دشوارترین تجربه های بازیگری خود، در قالب نقشی منفی تواناییهای خود را ثابت میکند. در تمام این سالها، او مشی خود را حفظ میکند و همسو با موجهای رایج نیست. برخلاف بسیاری از بازیگران از نمایش زندگی خصوصی خود پرهیز دارد، کمتر در محافل و مجامع دیده میشود و شاید به همین دلیل بسیاری از نقشآفرینیهای خوبش آن طور که شایسته است، تحسین نمیشود. پیروزفر در اوایل دهه 80 درگیر پروژه عظیم «در چشم باد» شد. سالها پس از مجموعههای در پناه تو و در قلب من و سفر سبز، او با نقشی ویژه به تلویزیون برگشت. بیژن ایرانی، قهرمانی میهنپرست و آرمانخواه بود که در مجموعه، زندگی او روایت میشد. پیروزفر باید مقاطع مختلف سنی این شخصیت را بازی میکرد، با توجه به فضای حاکم بر «در چشم باد» و افت فصلهای پایانی و معاصر، پیروزفر سعی کرده بود یکدستی بازی خود را از دست ندهد. هر چند گریم ضعیف دوران سالخوردگی، باعث شده بود این بخش از بازی او نسبت به فصلهای قبلی مجموعه لطمه ببیند. تولید «در چشم باد» پنج سال طول کشید و باعث شد پیروزفر کمی از سینما فاصله بگیرد.
در دوران پس از در چشم باد، عبدالرضا کاهانی او را برای نقشی متفاوت در اسب حیوان نجیبی است (1389) انتخاب کرد و پارسا در این پروژه پربازیگر، دوباره به چشم آمد. در نقش مردی میانسال با زندگی آشفته و رو به ویرانی. سکانسی که او مقابل مهتاب کرامتی نشسته و از ناتوانی خود در برابر تغییر شرایط میگوید، میمیک و نگاههای او در نمایش عجز و یاس مردانه به یادماندنی است. بازی در نقش کوتاه در یکی از اپیزودهای شبانه روز (1387) در کنار نیکی کریمی، یکی دیگر از تجربههای موفق او در این دوره است. در فضای شاعرانه و تغزلی این اپیزود از فیلم، نقش شخصیتی پیچیده را بازی کرد. زیبایی ظاهری و معصومیت چهره او، پنهان کننده رازی بود که میان او و دو زن زندگیاش جریان داشت و به غافلگیری مخاطب در انتهای این اپیزود کمک میکرد. با شروع دوران میانسالی، او بر خلاف بعضی بازیگران که شیفته بازی در نقش جوان اولهای دم بخت هستند، بر اساس شرایط سنی در انتخابهایش تغییر داده و فیلمهایی را انتخاب کرده که از جریان مسلط سینمای ایران فاصله دارند. بازی کنترل شدهاش در «اینجا بدون من»، نقش کوتاه اما درست اجرا شدهاش در «زندگی جای دیگریست» و بازی خوبش در فیلم تلخ «شکاف» مسیر رو به رشد او را کامل کرده است.
درخشش روی صحنه تئاتر
در یک دهه گذشته بسیاری از ستارگان سینما یا چهرههای محبوب و مشهور بازیگری پا به صحنه تئاتر گذاشتهاند، اما حاصل کار بسیاری از آنها، ناامید کننده بوده است. هر چند حضور این بازیگران به رونق اقتصادی گیشه تئاتر کمک میکند اما نتایج پایینتر از انتظار این تجربهها، نشان میدهد که کمبودها و ضعفهای بازیگرانی که تربیت تئاتری ندارند، چه اندازه می تواند روی نقش آفرینی آنها تاثیر بگذارد.
پارسا پیروزفر در دهه 70 در دو نمایش روی صحنه رفته بود، اما یک دهه گذشت تا او کارگردانی تئاتر را تجربه کند. نمایشهایی که او تا به حال روی صحنه برده، از متنهای خارجی اقتباس شدهاند و حال و هوایی ویژه دارند، خود آنها را ترجمه کرده و مضامینی مشترک را میتوان در آنها یافت. نکته قابل توجه در این بخش از کارنامه پیروزفر، این است که او در تئاتر به علایق و گرایشهای هنریاش نزدیکتر است.
دنیای نمایش بستری است تا او را در قالبی تازه بشناسیم. نمایشنامههایی که او در این سالها انتخاب کرده موضعی انتقادی نسبت به سرمایهداری غربی، دیکتاتوری، سو استفاده از اقشار پایین جامعه در جهت تقویت نهادهای ثروت و قدرت ... دارد، البته همه این آثار رگههای طنز دارند و این بستر طنزآمیز باعث شده تا پیروزفر روحیه طناز و منعطفش را روی صحنه نشان دهد. این نمایشها به او فرصت دادند تا تصویری را از خود و توانایی ها و مهارت هایش برای تماشاگر بسازد که کمتر تهیهکننده و کارگردانی از او خواسته است.
در سنگها در جیبهایش (1392) و ماتریوشکا که در ماههای اخیر روی صحنه بوده است، او در چند نقش بازی کرده، تیپ سازی کرده و حتی نقش زنان را هم تجربه کرده است. یکدستی بازیاش در این دو نمایش، حفظ راکورد و طنز باوقاری که در نقد مناسبات اجتماعی و لگدمال شدن شان انسانی دارد، قابل توجه است.
او در تئاتر، به واسطه انتخاب و رویکردش هنرمندی است آگاه و منتقد. کارگردان و مترجمی که دنیای دیوید ممت، آنتوان چخوف، مری جونز و اسلاومیر مروژک را میشناسد، قرابت این دنیا با جهانی که ما در آن زندگی میکنیم و مشکلات انسانی که دنیای مدرن امروز با آن دست به گریبان است، را درک میکند. به همین دلیل با وجود ظاهر غربی نمایشهایش درونمایه این آثار متناسب با روح جامعه امروز ایران است. نمایشهای پیروزفر دکوری ساده و بدون زرق و برق دارند و گاهی مثل ماتریوشکا او تنها بازیگر صحنه است و در قالب چند شخصیت بازی میکند. او در این عرصه هم خلاف جریان مرسوم روز عمل میکند. استقلال دیدگاه و هویت فردی خود را به رخ میکشد و تماشاگر را به درک دنیایی دعوت میکند که کشف کرده و زیبایی و زشتیاش را میشناسد.
دور از هیاهو
در روزگاری که گسترش رسانههای مجازی، بسیاری از چهرههای مشهور و محبوب را در دسترس قرار داده و نمایش و جلوهگری بخشی از مناسبات اجتماعی برای دیده شدن، به چشم آمدن و رسیدن به موفقیت است، پارسا پیروزفر در حاشیه این فضا روزگار میگذراند. راهبردی که در دو دهه فعالیت در سینما، تلویزیون و تئاتر داشته یکسان بوده، تغییر نکرده و دستخوش هجوم رسانهها به حریم شخصی افراد نشده است.
شاید این رویکرد، گاه به زیانش تمام شده و مانع از آن بوده که تلاشش در مسیر بازیگری به چشم بیاید و تحسین شود، اما او آگاهانه این روند را ادامه میدهد. برای آنهایی که خارج از فضای نمایشگرانه رسانهای این روزها، به داوری نشستهاند پارسا پیروزفر بازیگری است باوقار، با تواناییهای فراوان. بازیگری که یک نام طلایی دیگر را در سینمای ایران به یادمان میآورد: سعید پورصمیمی. آیا میتوان گزیدهکاری، بازیهای درخشان، شخصیت شیرین و کارنامه قابل توجه سعید پورصمیمی را فقط به این بهانه که ارتباطی با رسانه ها ندارد از یاد برد؟