صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۲۱۸۲۰۱
تاریخ انتشار: ۱۲ : ۱۰ - ۱۰ مرداد ۱۳۹۴
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

نگاهی گذرا به کارنامه فیلمسازی کمال تبریزی نشان می‌دهد که او آثار قابل توجه و ماندگاری در سینمای ایران ساخته که بسیاری از آنها با اقبال خوبی از سوی مخاطب روبه‌رو شده‌ است. او از جمله کارگردان‌‌هایی است که مثل خیلی‌های دیگر بویژه در دولت قبل، با موانع و محدودیت‌های بسیاری مواجه بوده و از سال ۸۴ تا ۹۳ شش فیلم ساخت که حتی یکی از آنها‌(خیابان‌های آرام) اجازه اکران پیدا نکرد و دیگری یعنی «پاداش» که به «از رئیس‌جمهور پاداش نگیرید» تغییر نام پیدا کرد، بعد از هفت سال بتازگی روی پرده سینماها رفته است.

تبریزی در گفت‌وگو با ایران، شرایط فعلی سینمای ایران را چندان ایده‌آل نمی‌داند، با وجود این بسیار امیدوارتر از گذشته است و اعتقاد دارد همبستگی دوباره برای اهالی سینما اهمیت پیدا کرده است. به مناسبت اکران تازه فیلمی که در سال ۸۷ آن را جلوی دوربین برده با او گفت‌وگویی انجام دادم که البته محور آن، بیشتر مسائل و حاشیه‌های مرتبط با این روزها سینمای ایران است. کمال تبریزی نگران گروه‌هایی است که دوباره فربه و فشار و تمرکزشان بر سینما بیشتر شده است. همان گروه‌هایی که رئیس سازمان سینمایی کشور هم در چند روز گذشته نسبت به آنها هشدار داد و گفت <بعضی از آنها آتش‌بیار معرکه هستند>.

گفت‌وگو با کمال تبریزی کارگردان سینمای ایران را در ادامه می‌خوانید:

 وضعیت این روزهای سینمای ایران را چگونه می‌بینید؟ آیا تفاوت معناداری بین مدیریت سینمای دولت فعلی با قبلی وجود دارد؟ تأثیر مثبتی روی انگیزه فیلمسازها داشته است؟

فکر می‌کنم در مجموع نسبت به هشت سال گذشته بویژه چهار سال آخر دولت قبل، اوضاع بهتر شده است. وضعیت فعلی خیلی مساعد شده و دعواهایی که منجر به تعطیلی خانه سینما شد کمتر شده است. با فضا و حال و هوای تازه‌تری روبه‌رو هستیم و همه به دنبال همبستگی‌ای هستند که قبلاً وجود نداشت. البته هنوز مقداری کدورت وجود دارد و امیدوارم که در سال‌های آینده کاملاً برطرف شود. اهالی سینما به بلوغ قابل توجهی دست پیدا کرده‌اند که خیلی امیدوارکننده است. مسئولان ارشاد هم، از آقای وزیر گرفته تا رئیس سازمان سینمایی خیلی بهتر هستند و دیدگاهشان نسبت به مسائل خیلی بهتر شده است. اما به هر حال در مقطع ایده‌آلی نیستیم؛ مشکلات اقتصادی و اجتماعی که به سینما فشار می‌آورند فراوانند. نیروهای فشاری که بیرون از این حوزه هستند فعالیت و تمرکزشان روی سینما بیشتر شده، اما در مجموع نشاطی که لازمه کار بچه‌های سینماست، نمی‌گویم کاملاً، اما تا اندازه‌ای بازگشته است. به هر حال باید صبر و تحمل بیشتری داشته باشیم و سعی کنیم با همفکری و جمع شدن افکار و سلیقه‌های مختلفی که در سینما وجود دارد، با تعامل با مسئولان سازمان سینمایی مسیر درستی را که زمانی در سینما وجود داشت پیدا کنیم و شاهد این باشیم که سینما از چاه بزرگی که در آن سقوط کرده بود بیرون بیاید.

 به نظر شما مهمترین لطمه‌ای که در دوره مدیریت دولت سابق به سینما وارد شد چیست؟

بزرگترین آسیب، تفکیک و دودستگی‌ای بود که عامدانه و از روی شیطنت و با قصد و غرض ایجاد شد.

 چه منفعتی از این کار می بردند؟

ایجاد تفرقه باعث می‌شود که بتوانند بر سینما حکومت کنند؛ قصد داشتند با روش‌هایی که مورد توافق اکثریت جامعه سینمایی نیست، بر سینما حاکم شوند و به مسیر مورد نظرشان برسند. این تفرقه در اهالی سینما باعث می‌شد تا آقای شمقدری و یارانش بتوانند کارهایی را انجام دهند که در حالت عادی نمی‌توانستند. تلاش می‌کردند تک صدایی ایجاد کنند و یک نوع سلیقه را تحمیل و از به وجود آمدن تنوع جلوگیری کنند. یکی دیگر از لطمه‌هایی بود که وارد شد وارد کردن مصنوعی و با اجبار و فشار افرادی که امتحانشان را در عرصه سینما پس داده بودند و در یک شرایط عادی و رقابت برابر و عادلانه آنها نمی‌توانستند امتیازی به دست آورند. سازمان سینمایی در گذشته سعی می‌کرد که این امتیاز را برای آنها قائل شود تا با ایجاد نابرابری، سینما را به آن سمتی که نزدیک به سلیقه خودشان است ببرند.

 و در نهایت این نوع مدیریت چه حاصلی برای سینما داشت؟

همه اینها در نهایت منجر به ورشکستگی و سقوط سینما شد؛ مخاطب‌گریزی شکل گرفت و سینما منزوی و محدود شد. مجموعه این سیاست‌ها باعث شد تا سینما با تنش فراوان، اغتشاش و تضادهای گوناگونی روبه‌رو شد که خود من هم با آنها دست به گریبان بوده‌ام. یک مقطع چهار ساله تاریک را پشت سر گذاشتیم که فکر می‌کنم در تاریخ سینمای ایران باقی خواهد ماند.

 علاوه بر مشکلات مدیریتی، سینمای ایران در شرایط فعلی با بحران مخاطب روبه‌رو است. به غیر از برخی فیلم‌های پرفروش که تعدادشان اندک است، در مجموع حال سینما چندان خوب نیست.

راهکاری برای برون رفت از این مشکل وجود دارد؟

راه حل قطعاً وجود دارد اما تصور می‌کنم ابزارش موجود نیست. بزرگترین ابزار برای اینکه بتوانیم نشاطی را که در گذشته بین سینما و مخاطب وجود داشته برگردانیم، به مدیریت صحیح و توأم با شجاعت در شرایط بحرانی برمی‌گردد. مدیریتی که در شرایط سرنوشت‌‌ساز بتواند تصمیم‌های مؤثر بگیرد. فکر می‌کنم در حال حاضر فاقد چنین ویژگی هستیم؛ مگر اینکه مسئولان فعلی واقعاً به این مسأله فکر کنند.

 مثالی بزنید.

مشکل خیلی زیاد است ولی یکی از مثال‌های پیش‌پا افتاده‌اش همین دوگانگی است که کماکان بین وزارت ارشاد و حوزه هنری وجود دارد. حوزه هنری خودش را از مجموعه قوانینی که طبیعتاً فیلمسازها باید از آن پیروی کنند جدا می‌کند.

 در این زمینه مشکلات قانونی داریم یا مشکل مدیریتی؟

فکر می‌کنم مدیرانی نداریم که با این روش مقابله لازم را انجام دهند. مثل کسی که مسئولیتی به او داده شده ولی نمی‌تواند تکلیفش را انجام دهد. نوعی سیستم جزیره ای حاکم است و هر کسی از موقعیتی که دارد، علیه مجموعه مدیریتی که در وزارت ارشاد وجود دارد سوء‌استفاده می‌کند. مثل این است که وزارت ارشاد در کار وزارت آموزش و پرورش دخالت کند. در این صورت سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. من نمی‌گویم حوزه هنری وزارتخانه است اما ظاهراً در حد یک وزارتخانه به آن قدرت داده شده و حرکت‌هایی می‌کند که از سمت اهالی سینما قابل پذیرش نیست.

 به غیر از تدبیرهای مدیریتی خود سینماگران چه وظایفی دارند؟

متأسفانه چون در این زمینه بحث منافع مادی مطرح می‌شود، و چون همیشه منافع مادی کوتاه‌مدت اهمیت بیشتری پیدا می‌کند و کمتر به منافع درازمدت می‌اندیشیم، تصور می‌کنم ایجاد چنین جریانی نیاز به زمان بیشتر و همفکری و تعامل بیشتر بین صنوف دارد. اگر کانون کارگردانان و شورای عالی تهیه‌کنندگان بتوانند جلساتی را برگزار کنند و موضوع منافع درازمدت را به یکدیگر بفهمانند و تصمیم بگیرند که در برابر حوزه هنر و اقدامات غیرقانونی و غیرمنصفانه‌ای که انجام می‌دهد بایستند و بتوانند ابراز نظر کنند و شکل رسانه‌ای و مطبوعاتی هم پیدا کند، فکر می‌کنم می‌توان به آینده امیدوار بود که اتفاقاتی بیفتد. اما فعلاً اکثریت دوستان سعی دارند تا آنجا که ممکن است تنش را کم کنند تا حاشیه امنی به وجود بیاید. یک تحلیل این است که شاید گروه‌هایی مثل دلواپسان که این روزها نگران اتفاقات جامعه هستند و در بحث مذاکرات هسته‌ای احساس شکست می‌کنند، بخواهند جبران این شکست را متوجه حوزه‌های فرهنگی و هنری کنند. بنابر این تحلیل، بدنه صنوف به این نتیجه رسیده‌اند که سراغ مسائل و مشکلات رفاهی بروند. مسائلی مثل امنیت شغلی، حقوق و درآمدها و بیمه افراد. به همین دلیل ترجیح صنوف این است که مشکلات ابتدایی که در خانه سینما وجود دارند را حل کنند و بعد که به استقرار مناسبی رسیدند به فعالیت‌های بعدی برسند و در حوزه‌های مختلف، حقوقی که از آنها سلب شده را دوباره به دست بیاورند.

 به بحث مخاطب برگردیم؛ به نظر می‌رسد غیر از عوامل مربوط به مدیریت، فاکتورهای دیگری هم پیرامون مشکلات به وجود آمده در سینمای ایران دخیل هستند. این طور نیست؟

جریانات اجتماعی در حال تغییر پرشتاب هستند و سینماگران هم باید بتوانند خودشان را با این تغییرات تنظیم کنند. والا عقب خواهیم افتاد. برعکسش هم صادق است؛ در دوره‌هایی هم می‌بینیم سینماگران آنقدر جلو می‌افتند که مخاطب ارتباطی با آنها برقرار نمی‌کند.

مسأله دیگری که خیلی هم در مورد آن بحث شده اما کسی پیدا نمی‌شود که متولی آن شود، نبود یک اتاق فکر است. ما در کلیت سینما جمع و گروهی نداریم که مجموعه سینما را رصد کند. اتاق فکری نداریم که نوع و ژانر فیلم‌هایی که ساخته می‌شود و موضوعاتی که در سینما از طرف فیلمسازها به آن توجه می‌شود در آن بررسی و رصد شود.

 این اتاق فکر از طرف چه نهادی باید ایجاد شود؟

باید چنین اتاقی از طرف سازمان سینمایی ایجاد شود تا مثلاً بفهمد که فیلمسازها و تهیه‌کننده‌ها به چه نوع سینمایی توجه نشان می‌دهند. من به عنوان یک فیلمساز فقط به دنیای خودم فکر می‌کنم و به کلیت سینما فکر نمی‌کنم. وجود چنین اتاق فکری باعث می‌شود جلوی موازی‌کاری، مشابه‌سازی و ساخت فیلم‌های غیرضروری گرفته شود. در حال حاضر مسئولان منتظر می‌نشینند تا ببینند از طرف فیلمسازها چه اتفاقی می‌افتد که این نگاه، لطمه‌زننده است. یک نشانه‌هایی دیده می‌شود که قرار است چنین کاری انجام شود اما به نظرم دیر شده است و باید زودتر فکری برای این قضیه کرد.

 شما فیلمی ساخته‌اید که تاکنون اجازه اکران پیدا نکرده و فیلم اخیرتان هم بعد از هفت سال روی پرده رفته که آن هم گرفتار همین تبعیض حوزه هنری شده است. این مشکلات تأثیری هم در کار فیلمسازی شما گذاشته؟

قطعاً تأثیر می‌گذارد؛ اما این طور برخوردها باعث نمی‌شود که فیلمساز از مسیر اصلی‌اش خارج یا متوقف شود. ممکن است پیچش‌هایی به وجود بیاید و تصمیم بگیریم از حاشیه یا مرکز مسیر حرکت کنیم اما عقبگرد یا تغییر مسیر رخ نخواهد داد. هر هنرمندی منظر و نوع نگاهی دارد و نمی‌شود آنها را تغییر داد. ممکن است در مقطعی سرعتش کم شود اما سمت و سوی هدف را نمی‌توان از هنرمند گرفت. مثلاً مسیر فیلمسازی خانم بنی‌اعتماد هیچ‌گاه عوض نمی‌شود ولی قطعاً نوع برخوردی که با ایشان شده در کار ایشان تأثیر می‌گذارد.

منظورم بیشتر کیفیت کار فیلمساز است و قطعاً کسی انتظار ندارد که مسیر اصلی هنرمند تغییر کند.
همه چیز روی کیفیت کار ما تأثیر می‌گذارد. بسته به اینکه چقدر فضا برای هنرمندان ایجاد شود، آنها عکس‌العمل نشان خواهند داد. معتقدم مسئول و مسبب بسیاری از اتفاقات ناهنجاری که در عرصه هنر رخ می‌دهند، مسئولان و سیستمی است که روی کار هنرمند نظارت می‌کند. اگر آنها کارشان را درست انجام دهند اتفاقات هم درست رخ می‌دهند. در مجموعه افرادی که در حوزه هنر و فرهنگ فعالیت می‌کنند حساسیت‌ها و ظرایف بسیاری وجود دارد. به عنوان مثال یک باغ خودش نمی‌روید و اگر بخواهیم به منظره زیبایی دست پیدا کنیم نیازمند یک باغبان هستیم که دائماً مراقبت کند. مراقبت در سینما هم بشدت حساس و ظریف است؛ چراکه هنرمند می‌خواهد دست به خلاقیت بزند و لازمه‌اش این است که در بهترین و مساعدترین شرایط قرار بگیرد. اگر این شرایط را از هنرمند بگیریم باعث انزوا و سکوت و بیکاری او خواهیم شد. هرچند بالاخره شروع به کار خواهد کرد. اگر این کار کردن با یک فشار همراه باشد طبیعتاً روی کارش تأثیر منفی خواهد گذاشت. بنابراین به همین دلیل است که وقتی سینما دچار افول می‌‌شود، مسئولش فقط هنرمندان نیستند و قطعاً مسئولان هم در این ماجرا سهم دارند و مسئولیتشان خیلی سنگین‌تر از دیگران است. فکر می‌کنم مسئولان باید بتدریج و آرام آرام متوجه این موضوع بشوند، چرا که نهادهای دیگر اصلاً به چنین مسائلی فکر نمی‌کنند و کاملاً یک‌جانبه و غیرمنصفانه و حتی سختگیرانه و با حرکت‌های تندروانه سعی می‌کنند این حوزه را تحت تأثیر قرار دهند. نوع تربیتی که در پیش گرفته‌اند مثل تربیت اشتباهی است که پدر خانواده فکر می‌کند فقط با تنبیه می‌تواند فرزندانش را ادب کند و آنها را به آدم‌های مفیدی برای جامعه تبدیل کند. درواقع کاملاً اشتباه می‌کنند و نتیجه عکس خواهند دید. رفتاری که با آقایان درویش و عیاری و خانم بنی‌اعتماد و خیلی جوان‌هایی که فیلم اولشان را ساخته‌اند شده باعث می‌شود سینما دچار اعوجاج شود و باعث تربیت سینما نمی‌شود.

 فیلم «پاداش» را در شرایطی ساختید که به ویژگی‌های آن اشاره کردید و چندان مناسب نبود. در بحث اکران هم فیلم، سینماهای محدودی دارد و تبلیغات هم که تقریباً صفر است. اما اگر بخواهیم این عوامل را کنار بگذاریم فکر می‌‌کنید چرا فروش فیلم پایین‌تر از حد انتظار است؟ به نظرم کارگردانی که این فیلم را ساخته همانی نیست که «مارمولک» و یا «لیلی با من است» را -که شباهت‌هایی هم به فیلم جدیدتان دارد-‌‌‌ ساخته و دارای ضعف‌های جدی است. علت اصلی این ضعف که در فیلمنامه و بازی‌ها و روایت فیلم می‌بینیم چیست؟

فکر می‌کنم علتش سرعت تحولی است که در جامعه رخ داده است. سرعت تغییر سلیقه و سرعت تغییر موضوعات و مسائلی که جامعه درگیرش است، و نگاه جمعی که توسط رسانه‌ها و فضای مجازی ایجاد شده همه تأثیر داشته است. فیلم «پاداش» هشت سال پیش ساخته شده است و حالا فیلم از جامعه‌اش عقب مانده است. اگر الان می‌خواستم این فیلم را بسازم قطعاً المان‌های تازه‌ای می‌داشت.

 یعنی به اعتقاد شما اگر فیلم در زمان خودش اکران می‌شد مخاطب و فروش بیشتری می‌داشت؟

صد در صد. مطمئن باشید که به‌اندازه مارمولک و لیلی با من است نسبت به آن عکس‌العمل نشان داده می‌شد. چهار سال پیش تصوری که نسبت به این فیلم وجود داشت این بود که هیچ وقت اکران نخواهد شد. این‌قدر در آن ممنوعیت ‌می‌دیدند و فکر می‌کردند که ایجاد بحران خواهد کرد، که آن را برای همیشه توقیف کردند. در صورتی که زمان گذشت و می‌بینیم که فیلم قابل نمایش است. این نشان می‌دهد که زمان خیلی تأثیرگذار است.

 به هر حال باید به جامعه هم نگاه کرد.

بله، دلیل اینکه این شخصیت‌ها دیده می‌شود این است که این مسائل متأسفانه در جامعه ما زیاد شده است و فیلمساز هم همان‌ها را منعکس می‌کند و این طبیعی است. اگر برخی مسئولان انتظار دارند که هنرمند همه چیز را گل و بلبل نشان بدهد، این اتفاق نمی‌افتد و تمایل هنرمند این است که حال حاضر را نقد کند تا جامعه به یک تعادلی دست پیدا کند. هر وقت جامعه به این نقطه رسید آن وقت هنرمند وارد فضاهای دیگر هم می‌شود.

 این انتقاد را قبول دارید؟

از یک منظر باید به کسی که چنین پرسشی دارد حق داد چرا که ما الان درگیر پیش‌پا افتاده‌ترین مسائل زندگی‌مان هستیم و چطور می‌توان مثلاً از این صحبت کرد که در مصرف آب باید دقت کرد. این یک واقعیت است. هر قدر به سمتی برویم که در کارهایمان قهرمان‌پردازی کنیم و به این وسیله نبض مخاطب را در دست بگیریم اما یک مسأله دیگری وجود دارد و آن واقعیت اجتماعی است که خودش را به ما نشان می‌دهد تا حد زیادی خودش را به ما تحمیل می‌کند. بنابراین کسانی که نسبت به جامعه عکس‌العملی نشان نمی‌دهند و یا نمی‌توانند نشان بدهند و سراغ فیلم‌هایی می‌روند که ارتباطی با مسائل روز جامعه ندارد ممکن است هم خودشان و هم مردمی که در آن جامعه زندگی می‌کنند احساس کنند که این آدم به جامعه و کشورش خیانت کرده است. و احساس می‌کنند او وظیفه دارد حقایق تلخی را که وجود دارد مطرح کند.

 با چنین نگاهی قاعدتاً مشکلی ندارم. طبیعی است که حق هر هنرمندی است که در آثارش رویکرد انتقادی داشته باشد. علی‌القاعده فاصله گرفتن فیلم از زمانه‌اش می‌تواند بر میزان مخاطب آن تأثیر زیادی داشته باشد، اما حرف من درباره خود فیلم است که ضعیف و دچار لکنت است و انتظار مخاطب از کمال تبریزی برآورده نمی‌شود. «لیلی با من است» را هنوز می‌توان بارها دید و لذت برد. اما فیلم «پاداش» را نمی‌توان چند سال دیگر دید و لذت برد. در همین نمایش اولیه‌اش هم ساختار ناامیدکننده‌ای دارد.

اشاره‌تان درست است؛ قطعاً یک نشانه کم‌توجهی مخاطب منهای همه چیزهایی که در موردش صحبت کردیم، به شرایط ساخت فیلم بر می‌گردد. گاهی اوقات فیلم در مقطعی ساخته می‌شود که خود فیلمساز تعادل روحی درستی ندارد.

موقعیتی که به عنوان مثال در زمان ساخت «لیلی با من است» و یا «مارمولک» داشته‌ام در زمان ساخت «پاداش» نداشتم. از نظر من این فیلم در بدترین زمان ممکن ساخته شده است. طبیعتاً اتفاقاتی روی فیلمساز تأثیر می‌گذارد و در واقع پالس‌هایی از جامعه می‌گیرد و همه اینها در فیلم منعکس می‌شود. اگر فیلمساز در شرایط درست و متعادلی قرار نگرفته باشد قطعاً این اتفاق در فیلمش هم بازتاب پیدا می‌کند. اما نکته دیگری را هم باید در نظر داشته باشیم؛ سؤالی که وجود دارد این است که آیا مخاطبان ما هم همان مخاطبان مارمولک و لیلی با من است هستند؟ من در این باره تردید دارم. فکر می‌کنم مخاطبان سینما در طی هشت سال دوره قبل آرام آرام عوض شده‌اند. نمی‌خواهم بگویم به چه سمتی رفته‌اند ولی رفتاری با آنها شده و تأثیری رویشان گذاشته و در ضمن پالس‌هایی هم برایشان ارسال شده که سبب تغییر رویه و سلیقه آنها شده است. مخاطبان تلویزیون هم قطعاً همان مخاطبان سال‌های گذشته نیستند.

 در واقع سلیقه مخاطب از طرف عده‌ای دستکاری شده است...

بله دقیقاً؛ سطح سلیقه مخاطب نازل شده و پایین آمده است. مخاطب دیگر حاضر نیست به نصیحت و اندرز و خیلی حرف‌های دیگر توجهی نشان دهد. مخاطبان ما به دو گروه تقسیم شده‌اند. دسته اول در برخورد با یک اثر کاملاً عوامانه برخورد می‌کنند و یک عده دیگر که مربوط به قشر نخبه جامعه هستند خیلی موشکافانه عمل می‌کنند که البته تعدادشان خیلی محدود است و مثلاً به گروه سینمایی «هنر و تجربه» علاقه‌مند هستند. اما نکته این است که مخاطب عام ما هم که از نظر پسند در یک سطحی بوده، افول کرده است و آرام آرام با تغذیه‌ای که داشته و چیزهایی که به خوردش داده‌اند سلیقه‌اش تبدیل به چیز دیگری شده است و در واقع چیزخورش کرده‌اند.

درست است که از فیلم «پاداش» به همه دلایلی که به آن اشاره کردیم استقبال نشده اما مجموعه کسانی که رفته‌اند و فیلم را دیده‌اند، اکثریت‌‌شان از فیلم رضایت داشته‌اند. میزان رضایت مجموعه‌ای که فیلم را می‌بینند بالاست و گاهی تماس می‌گیرند و می‌گویند این فیلم ما را به یاد فیلم‌های قبلی شما انداخت. آنهایی که احساس نارضایتی می‌کنند قطعاً تعدادشان کمتر از کسانی است که رضایت دارند.

 اشاره من به ضعف‌هایی است که این فیلم در مقایسه با سایر فیلم‌های شما دارد. ضعف‌هایی که در کارگردانی، بازی‌ها و فیلمنامه وجود دارد و به لحاظ تکنیکی آن را پایین‌تر از فیلم‌های دیگرتان قرار داده است.

من قبول دارم و می‌پذیرم که به هر حال فیلم پاداش در مقایسه با مارمولک و لیلی با من است یک پله پایین‌تر قرار دارد. اما علاوه بر این دلایل، فکر می‌کنم بخش زیادی از این نگاه مخاطب به این دلیل است که اساساً از این حوزه عبور کرده است. سراغ حوزه‌های دیگری رفته و  اصلاً چنین موضوعی دیگر دغدغه‌اش نیست. اگر این فیلم در زمان خودش و قبل از این چند سال اکران می‌شد استقبال زیادی از آن می‌شد و خیلی از این مسائل را پوشش می‌داد.

 البته قبول دارم که مسأله زمان در مورد این فیلم خیلی تأثیرگذار است.

بله. این مسائلی را که به‌ آنها اشاره می‌کنم خودم بعد از اکران متوجه شدم والّا  قبل از آن اصلاً چنین تصوری نداشتم کما اینکه خیلی‌ها هم چنین تصوری نداشتند. اینکه سینما مثل هندوانه دربسته‌ای است که تا بازش نکنیم معلوم نیست چطور است، واقعاً صحت دارد. اگر در جامعه‌ای پوپولیسم حاکم شده باشد و سطح نازلی از انتظارات حاکم شده باشد، خود به خود معلوم است که مخاطبان هم نگاهشان تغییر می‌کند. به خاطر همین است که درصد کتابخوان‌ها هم کم شده، میزان علاقه به درس خواندن در دانشگاه‌ها کم شده و اصولاً رتبه تحصیلات افت کرده است.

 مثل یک بسته فرهنگی است که در آن همه چیز افت کرده است و اجزایش بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند.

بله، و الان شما وقتی می‌خواهید علت استقبال زیاد از فیلمی را بررسی کنید، می‌بینید المان‌هایی را که یک فیلم در گذشته لازم بود برای محبوبیت داشته باشد، هیچ کدام را ندارد. اگر این مسیر ادامه پیدا کند، معنی‌اش این نیست که همه فیلمسازها در حال حرکت به آن سمت هستند. چون در یک جایی ممکن است مسیر مخاطب از فیلمساز به شکلی جدا شود که فیلمساز نخواهد به آن سمت برود. در حال حاضر معیارها تغییر کرده‌اند و قواعد برعکس شده‌اند. نمونه‌اش را در جامعه هم می‌بینیم. شخصی که با ماشینش در حال وارد شدن به خیابان ورود ممنوع است و وقتی به هم می‌رسید او از شما طلبکار است. بر اساس چنین مسائلی بود که من سراغ ساخت سریالی به نام «ابله»‌ رفتم. و مشخص است که مخاطب خیلی هم با آن همذات‌پنداری نمی‌کند. برای اینکه اتفاقاتی می‌افتد که هیچ کدامش را قبول ندارد.

 الگوهای ارزشی دچار تغییر شده‌ است.

دقیقاً. به هر حال این تحلیل من است و ممکن است درست هم نباشد ولی فکر می‌کنم ما دچار نوعی سقوط اخلاقی شده‌ایم مگر اینکه اتفاقی بیفتد و بیدار شویم.