صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۱۴ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۲۱۲۶۷
تاریخ انتشار: ۲۲ : ۱۵ - ۱۶ اسفند ۱۳۸۹
مجله «24» در آخرین شماره خود و در بخش «بازنگری یک فیلم»، به مرور حاشیه‌های مربوط به تولید تنها اثر ایرانی نامزد اسکار یعنی «بچه‌های آسمان» پرداخته​ و طی گفت و گویی با مجید مجیدی کارگردان فیلم، به کنکاش خاطرات آن دوران و حواشی حضور فیلم در مراسم اسکار می‌نشیند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
 مجله «24» در آخرین شماره خود و در بخش «بازنگری یک فیلم»، به مرور حاشیه‌های مربوط به تولید تنها اثر ایرانی نامزد اسکار یعنی «بچه‌های آسمان» پرداخته​ و طی گفت و گویی با مجید مجیدی کارگردان فیلم، به کنکاش خاطرات آن دوران و حواشی حضور فیلم در مراسم اسکار می‌نشیند.


 به گزارش خبرآنلاین، بخش‌هایی از حرف‌های مجیدی مجیدی را در گفت و گو با حسین معززی نیا در ادامه می‌خوانید.

  گفتند قصه «بچه‌های آسمان» را دزدیده‌ای!
خیلی وقت‌ها آدم یک فیلم را به خاطر فقط یک ایده درخشان می‌سازد، وگرنه خود قصه اصلی که مبتنی بر یک اتفاق واقعی بود. داستان اصلی را از دوستی شنیده بودم. البته نمونه‌هایش را در زندگی خودمان هم داشتیم. قصه تازه‌ای نیست. یادم هست زمانی که از مراسم اسکار برگشته بودم، در خانه سینما مراسمی برگزار شده بود، یک نفر آن وسط بلند شد و گفت تو این قصه را از من دزدیده‌ای! گفتم خب قصه شما چه بوده، گفت قصه دو خواهر که یک مانتو را دوتایی می‌پوشند! گفتم خب، من و برادرم هم چند سال یک کت را با هم می‌پوشیدیم؛ این که قصه عجیب و غریبی نیست! الان هم خیلی‌ها از این کارها می‌کنند.

  دو دلیل برای اثبات ویژه بودن «بچه‌های آسمان»
ما در سینمای ایران هر نوع جایزه و موفقیتی را تجربه کرده‌ایم، جز دو اتفاق که تا الان ویژه «بچه‌های آسمان» باقی مانده؛ یکی اینکه در دنیا از آن اقتباس شد و بازسازی‌اش کردند. شما در سینمای ایران هیچ فیلمی را پیدا نمی‌کنید که در دنیا بازسازی شده باشد. فقط از «بچه‌های آسمان» این اقتباس انجام شده است. هرچند اقتباس‌های موفقی نشدند. یک نسخه در سنگاپور ساخته شد، یک نسخه در هند. من هر دو را دیده‌ام؛ نسخه سنگاپوری خیلی بهتر است، حداقل به لحاظ پروداکشن. ولی نسخه هندی اصلاً خوب نشده. خیلی «هندی» شده! یکی این اتفاق است که منحصر به «بچه‌های آسمان» باقی مانده و دیگری ورود فیلم به کتاب‌های درسی، هم در داخل ایران و هم در خارج از کشور.

   ترک حوزه یکی از برکات «بچه‌های آسمان» بود
بچه‌های آسمان باعث شد که من از حوزه هنری بیرون بیایم. چون نگذاشتند این فیلم را بسازم. آن وقت‌ها مدرسه کارگاهی فیلمنامه‌نویسی در حوزه تشکیل شده بود و من فیلمنامه «پدر» و «بچه‌های آسمان» را هم زمان نوشته بودم. هر دوی اینها در مدرسه کارگاهی رد شد! تمایل کمی به «پدر» داشتند با این شرط که داستان در قبل از انقلاب بگذرد که البته نمی‌فهمیدم چرا. البته حدس می‌زدم که برخوردشان به خاطر «بدوک» است و حرف و حدیث‌هایی که درست کرده بودند و می‌گفتند تلخ است و ... سه سال نگذاشتند من فیلم بسازم. می‌خواستند «پدر» همان موقعیت «بدوک» را تکرار نکند. اما درباره «بچه‌های آسمان» که می‌گفتند اصلاً این یعنی چی، مگر از این فیلم در می‌آید؟! می‌گفتند فوقش یک فیلم کوتاه بشود. همین باعث شد من از حوزه بیرون بیایم و این از برکات «بچه‌های آسمان» بود که باعث شد من در حوزه هنری ایزوله نشوم!

  میراماکس ما را ول نمی‌کرد
وقتی فیلم در جشنواره مونترال نمایش داده شد، آن قدر استقبال مردمی بالا بود که دو نمایش ویژه و خارج از برنامه برایش ترتیب دادند. بلافاصله کمپانی‌های بزرگ افتاده بودند دنبال خرید حق پخش آن. آقای امیر اسفندیاری شاهد ماجراست؛ ما باورمان نمی‌شد و برای او هم عجیب بود که کمپانی‌هایی در حد میرامامکس و سونی پیکچرز دنبال خرید حق پخش فیلم هستند. یکی دو روز بعد از رسیدن ما به جشنواره، بازاریاب‌های میراماکس آمدند و دعوت کردند با هم به رستورانی برویم. همان جا با مدیران‌شان تماس گرفتند و بعد، از ما تقاضا کردند فعلاً به هیچ جا قول ندهیم تا فردا قرارداد ببندیم. من آن موقع شناخت دقیقی نداشتم، ولی بچه‌هایی که کارشان این بود خوشحال شدند و می‌گفتند میراماکس شرکت خیلی خوب و درجه یکی است. سونی پیکچرز و یونیورسال هم دنبال مذاکره بودند، اما اینها سفت ما را چسبیده بودند.

 فیلم را هشتصد هزار دلار نقد خریدند
شب بعد، نماینده خریدشان از نیویورک آمد، یک سالن اجاره کردند و فیلم را با هم دیدیم. بعد از دیدن فیلم، ظرف دو سه ساعت قرارداد اولیه بسته شد. دقیق یادم هست که آن موقع وحید اسفندیاری مالزی بود، به خاطر اختلاف ساعت خواب بود، با موبایل تماس گرفتند و بیدارش کردند و تمامش کردند! حتی یادم هست تماس اینها با موبایل برایم عجیب بود، چون آن وقت‌ها هنوز در ایران فراگیر نشده بود و چیز ناشناخته‌ای بود. قراردادشان هشتصد هزار دلار نقد بود. آن وقت‌ها دلار معادل چهارصد تومان بود. «بچه‌های آسمان» با حدود 30 میلیون تومان ساخته شده بود. یعنی فقط در همین قرارداد نزدیک به 320 میلیون تومان عاید تهیه‌کننده شد. آنها کپی پخش جهانی‌اش را خریدند. که البته بعداً این حق پخش را فقط به ژاپن یک میلیون دلار فروختند!

  رئیس میراماکس فیلم را برای اسکار خواست
میراماکس چند برابر سرمایه اولیه‌اش سود کرد. زمینه حضور فیلم در اسکار از همین جاها شروع شد. فیلم که به میراماکس واگذار شد، رئیس کمپانی، هاروی واینشتاین عاشق فیلم شد و اصلاً یادداشتی درباره‌اش منتشر کرد. نوشته بود این فیلم مثل یک صدف دریایی ناب است. او شروع کرد به اصرار برای این که ما مقدمات فرستادن فیلم به آکادمی را فراهم کنیم. از همان سال در ایران، بحث انتخاب فیلم برای اسکار جدی شد. خیلی‌ها هنوز قوانینش را درست نمی‌دانستند. فرم ارسال به آکادمی آمده بود اینجا و مخملباف رفت فرم را گرفت تا ان را برای فرستادن «گبه» پر کند.

  واینشتاین قول بردن اسکار را داد
مخملباف رفت یار جمع کرد و پشتوانه‌هایی برای خودش درست کرد تا «گبه» را بفرستد. گروهی تشکیل شد برای حکمیت سر این قضیه. رفتند آدم جمع کردند که از «گبه» تعریف کنند و بگویند چقدر شانس دارد برای اسکار. ما هم می‌گفتیم آقا، این فیلم همه جایزه‌های مهم جشنواره مونترال را برده، از طرف دیگر برای اولین بار یک کمپانی بزرگ آمده پشت فیلم و آن را خریده. خود هاروی واینشتاین نامه‌ای نوشت و فرستاد که الان در فارابی موجود است. نوشته بود ضمن احترام به فیلم «گبه»، معتقدم نباید این شانس را از سینمای خودتان بگیرید، چون من با قاطعیت می‌گویم این فیلم جزو پنج نامزد اصلی خواهد شد و ایمان دارم جایزه را هم خواهد گرفت. نوشته بود با توجه به اینکه امسال رقیب مهمی وجود ندارد، در این که نامزد خواهد شد شک نکنید، اما می‌گویم ایمان دارم جایزه را هم خواهد گرفت.

  اکثریت با مخملبافی‌ها بود پس دیگر چانه نزدیم!
نامه را آوردیم به آنها نشان دادیم. اما هرکسی سعی کرد با لطایف‌الحیل نامه را ندیده بگیرد و یکی هم که گفت حالا دیگر قرار است یک کمپانی یهودی برای سینمای ما تصمیم بگیرد؟! فضا جوری بود که چانه‌زنی فایده نداشت و من قبل از رای‌گیری نهایی، نامه‌ای نوشتم که ما می‌خواستیم مثل قهرمان فیلم‌مان سوم بشویم، حالا هم همان سومی را قبول داریم. شما «گبه» را بفرستید. واینشتاین وقتی فهمید خیلی ناراحت شد. نامه دیگری نوشت و گفت خیلی از این اتفاق متاسفم و بدانید یک فرصت تاریخی را از سینمای خودتان گرفتید، اما حالا خواهش می‌کنم فیلم را تا سال آینده اکران نکنید و چند ماه مانده به مراسم سال بعد نمایش دهید، ماهم فیلم را در جهان پخش نمی‌کنیم، ولی از مدیران‌تان قول بگیرید تضمین بدهند برای سال آینده «بچه‌های آسمان» را بفرستند برای اسکار. یعنی اینقدر مطمئن بود.