پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
استفان والت، استاد روابط بين الملل دانشگاه هاروارد آمريکا طي مقالهاي به پيش بيني شرايط جهان در سال ۲۰۵۰ پرداخته و مينويسد: دانش ما در مورد پويايي قدرت جهان در آينده-از مسائلي چون جمعيت چين گرفته تا بيربط بودن ناتو- بيش از آن چيزي است که گمان ميکنيم.
به گزارش فرارو، والت مينويسد: يوگي برا، بازيکن سابق بيس بال (و يک متفکر برجسته) در اظهارات معروف خود هشدار داده بود که «پيش بيني به خصوص در مورد آينده سخت است.» با اين حال تلاش براي پيش بيني آينده، بخش بزرگي از سياستگذاري خارجي است: رهبران (و مفسران) بايد سعي کنند که روندها را تفسير و وقايع را پيش بيني کنند، تا بتوانند سياستهايي ايجاد کنند که مانع بروز فاجعه ميشوند و حتي ممکن است شرايط را بهتر کنند.
والت در ادامه با اشاره به اينکه يوگي در مورد سخت بودن پيش بيني آينده حق داشته مينويسد: طي کلاسي که اخيرا در مدرسه کندي (يکي از دانشکدههاي برجسته دانشگاه هاروارد) داشتم، برخي ويژگيهاي کليدي جهان در سال ۱۹۷۸ که نخستين سال حضورم در دوره تحصيلات تکميلي بود را براي دانشجويان سال اوليام يادآور شدم. در سال ۱۹۷۸، شوروي سابق و پيمان ورشو هنوز توانمند و پابرجا بودند. دولت آپارتايد سفيد بر آفريقاي جنوبي حکمراني ميکرد و شاه ايران هنوز بر تاج و تخت قدرت تکيه داشت. مردم ميتوانستند در فرودگاه، رستوران و ديگر اماکن عمومي سيگار بکشند. هيچ يورو، ايميل، تلفن همراه، سرويس جريان ديجيتالي وجود نداشت و حتي سي دي هنوز ناشناخته بود. چه تعداد از ما ميتوانست پيش بيني کند که هريک از اين شرايط ممکن است طي چند دهه آتي به طور چشمگيري دگرگون شود؟
اما اينکه بگوييم پيش بيني آينده سخت است، به معناي غيرممکن بودن آن نيست. در واقع، ما ميتوانيم برخي ويژگيهاي آينده را با درجه بالايي از اعتماد پيش بيني کنيم.
استفان والت در ادامه مينويسد: براي مثال اگر از من خواسته شود که جهان در سال ۲۰۵۰ را توصيف کنم، خواهم گفت برخي عناصر هستند که پيش بيني کردنشان آسان است و پيش بيني درمورد برخي مناطق تقريبا غيرممکن است.
جمعيت
يکي از مطمئنترين پيش بينيها در مورد جمعيت است. با وجود آنکه ميزان زاد و ولد، و مرگ در طول زمان نوسان دارد، الگوهاي جمعيتشناختي ميتواند اين تغييرات را محاسبه کند و ما ميتوانيم با درجه نسبتا بالايي از اطمينان در مورد ميزان جمعيت جهان و جمعيت کشورها به صورت مجزا در سال ۲۰۵۰ صحبت کنيم. ميدانيم که چين و هند هريک دست کم يک ميليارد نفر جمعيت خواهند داشت و جمعيت آمريکا حدود ۴۰۰ ميليون نفر خواهد شد. جميعت آلمان، روسيه و ژاپن نيز کمتر خواهد شد و متوسط سن مردم اين کشورها به شدت افزايش خواهد يافت. سياستهاي مربوط به افزايش جمعيت ميتواند اين ارقام را تا اندازهاي تغيير دهد اما روند رشد جمعيت به سرعت تغيير نخواهد کرد. در اين حوزه احتمالا پيش بينيهاي ما براي سال ۲۰۵۰ نسبتا دقيق خواهد بود.
دولتهاي مرکزي
چه مسئله ديگري را با اطمينان بالا ميتوان مطرح کرد؟ در سال ۲۰۵۰ جهان همچنان به کشورهاي ارضي تقسيم شده و تعداد کشورها نسبت به امروز بالاتر خواهد بود. در سال ۱۹۴۵ حدود ۵۰ کشور در جهان وجود داشت و اين رقم در حال حاضر به ۲۰۰ رسيده است و نشانههاي اندکي از کاهش فشارها براي خودرايي ديده ميشود. در مقابل، طي سالهاي اخير فشار چنداني براي ادغام کشورها يا ايجاد امپراتوريهاي چندمليتي جديد، و گامهايگاه و بيگاه در اين راستا وجود نداشته است. مطمئنا اتحاديه اروپا مهمترين نمونه يک اتحاديه نوپاي سياسي است اما هنوز هم انجمني از دولتهاي مفتخر ملي است و اين روزها نيروهاي گريز از مرکز جدي را تجربه ميکند.
اينکه بگوييم دولتها همچنان مرکزي ميمانند و تعدادشان احتمالا افزايش مييابد بدان معنا نيست که هريک از اين کشورها در سال ۲۰۵۰ پابرجا خواهند بود. براي مثال، تصور اينکه کشورهاي جديدي از دل ناآرميهاي فعلي در خاورميانه ظهور کنند، آسان است، ميخواهم بگويم شاهد افت چشمگير تعداد کلي کشورها نخواهيم بود.
اقتصاد
وزن اقتصادي کشورهاي مختلف نيز، دست کم براي يک دوره چند دههاي، نسبتا قابل پيش بيني است. اکثر قدرتهاي اقتصادي اصلي در جهان امروز همچنان همان کشورهايي هستند که مدتهاي مديدي بازيگران اصلي اقتصادي بودهاند و البته خيزش چشمگير چين يک استثنا براي اين قاعده است. پيش بيني توليد ناخالص ملي به اندازه جمعيت آسان نيست، چرا برخي کشورها اوج ميگيرند و برخي ديگر با مشکل روبرو ميشوند، با اين حال هنوز مسائل بسياري را در مورد دورنماي اقتصاد بين الملل در سال ۲۰۵۰ ميدانيم.
به طور خاص، به احتمال زياد آمريکا، چين، ژاپن، هند، برزيل، روسيه و اتحاديه اروپا بازيگران اصلي اقتصادي در سال ۲۰۵۰ خواهند بود و دولتهايي که در حال حاضر داراي درآمد سرانه بالا هستند، طي ۳۵ سال آينده نيز تقريبا همين روند را ادامه خواهند داد. در عين حال باوجودي که تعداد اندکي از اقتصادهاي نوظهور در دهههاي آتي، عملکرد خوبي خواهند داشت، اکثر کشورهاي فقيرتر امروز همنان در سال ۲۰۵۰ نسبتا فقير خواهند بود (حتي اگر به مراتب بهتر از امروز باشند). مغولستان يا بروندي تا سال ۲۰۵۰ به سنگاپور تبديل نميشوند و سنگاپور نيز به سومالي تبديل نميشود. دولتهايي که ثروتشان به طور کل مبتني بر منابع طبيعي مانند نفت و گاز است، موادي خاص محسوب ميشوند (اگر کالاهاي مختص آنها از نظر قيمت افت کند، ثروت آنها به سرعت کاهش خواهد يافت) اما همچنان ميتوان گفت که بازيگران اقتصادي کليدي در نيمه اين قرن کدام کشورها خواهند بود: پاسخ کوتاه است: همان کشورهايي که همين امروز بازيگران کليدي هستند.
تحولات جهاني
ديگر ويژگيهاي ۲۰۵۰ را سختتر ميتوان پيش بيني کرد، چراکه اين ويژگيها بازتاب تصميمات سياسي صريح است و ممکن است در مواجهه با وقايع سريعا تغيير کند. براي مثال، اتحادهايي که در طول جنگ سرد شکل گرفتند، مدتي طولاني است که وجود دارند و ثابت کردهاند که بادوام هستند، اما آيا ميتوان کاملا اطمينان داشت که ناتو يا اتحادهاي آسيايي آمريکا ۳۵ سال ديگر همچنان وجود داشته باشند و همچنان معنادار باشند؟ اگر قدرت روسي همچنان رو به کاهش باشد و آمريکا توجهات بيشتر و بيشتري به آسيا داشته باشد، وجود ناتو به شکل روزافزوني بيربط خواهد شد. همانطور که پيش از اين گفتم نيز، به سختي ميتوان در تلاشهاي آتي آمريکا براي موازنه با چين، نقش فعالي براي ناتو متصور شد.
پويايي اتحاد در آسيا به شکل روزافزوني پيچيده خواهد شد و پيش بيني آن سخت است، بنابراين تغييرات بسيار چشمگير در اين منطقه را نيز به سختي ميتوان رد کرد. من روي يک ائتلاف موازنه ساز براي رسيدگي به قدرت رو به افزايش چين شرط ميبندم اما در مورد پيدايش و پيوستگي آن نميتوان کاملا اطمينان داشت. و اگر قدرت چين همچنان رو به افزايش باشد، آيا ميتوان شکل گيري روابط امنيتي نزديکتر ميان پکن و برخي کشورها در نيمکره غربي را به طور کامل رد کرد؟ فکر نميکنم. تصور تغيير چشمگير اتحادها در خاورميانه نيز چندان سخت نيست، به خصوص اگر ايران در نهايت از محوطه جريمه خارج شود و به يک بازيگر فعالتر و مقبولتر تبديل شود. نميگويم که تمامي اين مسائل رخ خواهد داد؛ ايده من اين است که اتحادهاي بين المللي در معرض تغيير قرار دارند و پيش بيني اينکه کدام گروه ديپلماتيک در سال ۲۰۵۰ همچنان وجود خواهد داشت، سختتر از پيش بيني در مورد جمعيت و اقتصاد است.
در مورد سطح خشونتها چطور؟ خشونت جهاني از جنگ جهاني دوم رو به کاهش بوده و باعث شده محققان برجستهاي مانند استيون پينکر، جان مولر، جاشوا گلدشتاين جنگ را به طور فزاينده نادر و کهنه توصيف کنند. خيلي خوب است اگر اين روند تا سال ۲۰۵۰ هم ادامه پيدا کند اما چند سال گذشته شاهد افزايش شديد تعداد و درگيريهاي جهاني و ميزان سرايت آنها بودهايم و رقابت امنيتي آتي چين- آمريکا ممکن است به بروز تنشهاي ديگر دامن بزند. اميدوارم که حق با پينکر و همراهانش باشد.
محيط هنجاري و ايدئولوژيک
حوزه بعدي که نميتوان پيش بيني آساني برايش داشت محيط هنجاري و ايدئولوژيک ۳۵ سال ديگر وجود خواهد داشت. سي و پنج سال پيش، مارکسيسم-لنينيسم در ميان ميليونها نفر داراي وفاداري و احترام بود. بيست و چند سال پيش، «اجماع واشنگتن» ظاهرا جهان را فراگرفته بود. از آن زمان، شکلهاي گوناگوني از افراط گرايي اسلامي در تعدادي از جوامع به جريانهاي قدرتمند تبديل شدهاند. هنجارهاي جهاني در مورد حفظ حريم شخصي، حقوق بشر، مسئوليت اجتماعي شرکتها، نقش زنان، ترور، مجازات اعدام، و تعدادي از موضوعات ديگر به طور دايمي در حال تغيير بودهاند و سخت است که پيش بيني کنيم که کدام طرف پيروز اين مباحث خواهد بود يا بگوييم چه جنبشهاي جديد به طور غيرقابل انتظاري شکل خواهد گرفت.
منظورم اين است که: ۳۰ سال پيش چه کسي جنبش ازدواج همجنس گرايان را پيش بيني کرده بود؟
علم و فناوري
درمورد چه نکاتي در جهان سال ۲۰۵۰ اطمينان کمتري وجود دارد؟ با نگاهي رو به آينده، بيشترين عدم اطمينان مربوط به عرصه علم و فناوري است. پيشرفت دانش علمي و فني طي چند قرن گذشته، به طور پيوسته در حال رشد بوده و نميتوان اطمينان داشت که طي چند دهه آتي دقيقا قادر به انجام چه کارهايي خواهيم بود. خودروهاي بدون راننده؟ دي اناي سفارشي جنين؟ ژندرماني براي از بين بردن بيماري؟ وسايل ديچيتالي که نه با حرکت موس يا لمس صفحه، بلکه با فکر کردن کار ميکنند؟ کشت اندامهاي جديد در آزمايشگاه و پيوند آنها؟ ميتوانيم با درجهاي از اطمينان پيش بينيهايي در مورد توسعه فناوري در آينده داشته باشيم (کامپيوترهايي که سريعتر و ارزانتر هستند، بهينهتر شدن مصرف انرژي، درمان برخي بيماريها) اما اکتشافات آينده، امکاناتي را فراهم ميکند که امروز حتي قابل تصور نيست. ضمن اينکه برخي پيش بينيها در مورد توسعه که دههها پيش انجام شده بود، هرگز عملي نشد (مانند بسياري از انسانها من هم اميدم به داشتن يک خودروي پرنده را از دست دادهام).
البته نبايد حوادث طبيعي يا انساني که ميتوانند روند سياست جهاني را در مسيرهايي دور از انتظار تغيير دهند را فراموش کرد. يک ناخوشي همه گير، يک حادثه تروريستي هستهاي، يک بحران مالي حتي بزرگتر، يا يک خشکسالي فاجعه بار ميتواند تاثيرات عميقي در نقاط بسياري داشته باشد، گفتمان جهاني به طور کليدي تغيير دهد و بسياري از پيش بينيهاي ما را احمقانه جلوه دهد.