دوم ذیالحجه، مصادف بود با سالروز تولد شیخ فضلالله نوری، روحانی معروف دوران مشروطه که اندیشههایش همواره مورد بحث بوده است.
مرحوم نوری متولد 2 ذی الحجه 1259ق، ۳ دی ۱۲۲۲ ش در مازندارن است. همین هم بهانهای شد برای ما تا مروری داشته باشیم بر اندیشههای آن عالم معروف و تاثیرگذار دوره معاصر ایران.
در دوران حساس مشروطیت، که بسیاری از عالمان و اندیشمندان موافق با مشروطهخواهی بودند، شیخ فضلالله نوری با طرح اندیشه خود جهتی مخالف با دیگر پیشروان مشروطه انتخاب کرد. او باور داشت که انقلاب مشروطیت دچار انحراف شده است، انحرافی که سنت اسلامی و شریعت را به خطر میاندازد. از آن رو دست به اقداماتی زد تا مخالفت جدی خود را نشان دهد. فعالیتهایی که در آخر به بردار رفتنش ختم شد. مرحوم نوری مخالفان و موافقان جدیای دارد، عدهای او را کسی میدانند که به فکر شریعت بود و به خاطر دین به مخالفت با مشروطه خواهان پرداخت، از طرفی برخی محققان معاصر قدرت طلبی را انگیزه اقدامات شیخ فضلالله نوری میدانند. همواره بحثهای گوناگونی پیرامون آن شخصیتِ مطرح تاریخ معاصر ایران صورت گرفته است.
خبرنگار دین و اندیشه ایسنا، قرار بود که در دو مصاحبه، پای حرفهای دو تن از اساتید دانشگاه که به نظر میرسد دیدگاههای متفاوتی را نسبت به این شخصیت و اندیشههایش داشته باشند، بنشیند. دکتر موسی نجفی، هر چند حاضر به گفتوگو نشد، اما چکیدهای از نظراتش را پیرامون شخصیت و اندیشه شیخ فضلالله نوری خواهیم آورد. بعد از آن نیز متن مصاحبه خبرنگار ایسنا با دکتر صادق زیبا کلام را میتوانید در پایان همین گزارش بخوانید.
موسی نجفی در کتاب «مشروطه شناسی» از شیخ فضلالله نوری به عنوان کسی یاد میکند که از اساس بر مجلس و مشروطه نقد داشت. او ارتباط شیخ فصلالله با محمدعلی شاه را، که هموراه مورد نقد جدی مورخان معاصر بوده، طوری دیگر تفسیر میکند:« محمدعلی شاه فرد مستبدی بود اما زشتی کارش دست کمی از ناپسندی فعل مشروطه خواهانی نظیر تقیزاده در بست نشستن در سفارت انگلیس نداشت. اما گویا عامدا در تاریخ ناپسندیهای مشروطه خواهان کم رنگ شده و استبداد محمدعلی شاه را خیلی پر رنگ کردهاند. او که مستبد است و تکلیفش روشن، اما چرا از ناپسند بودن پناهنده شدن به انگلیس سخنی به میان نمیآید؟ اینکه افکار شیخ شهید را برخی منتسب به یک حوزه خاص میکنند، همان تبلیغات مشروطه چیهاست؛ چرا نفهمیدند که اصل فکر چیست». وی در ادامه سخنانش میگوید: شیخ شهید مشروطه را بیداری اسلامی میدانست، اما میخواست این بیداری اسلامی را بدون تلاقی با مدرنیته حل کند. ... شیخ فضلالله میخواست بیداری اسلامی را از موج مدرنیته خارج کند و میگوید؛ مشروطه مشروعه و بعد هم از مشروعه غیر مشروطه سخن میگوید....
نجفی معتقد است که اگر گفتمان شیخ فضلالله غالب میشد، این امر به انقلاب اسلامی وصل میشد و میگوید: «مرحوم شیخ فضلالله و علمای مشروعه خواه، بحث مشروعیت نظام را مطرح میکردند و میگفتند:« مشروعیتش از کجاست؟» این بحثی است که ما امروز هم داریم، مشروعیت نظام از کجاست؟ علمای مشروطه خواه، به هیچ وجه بحث مشروعیت نظام را مطرح نمیکردند، خودشان قبول داشتند که نظام مشروطه، مشروعه نیست و نمیگفتند: مشروع است، بلکه میگفتند: قدر مقدور است بهتر از استبداد است و نمیگفتند که اسلامی میباشد.»
به گزارش ایسنا، نجفی در جای دیگری از کتابش با عنوان «مشروطه شناسی»، در نقد از مشروطهخواهان غربگرا و طرفداری از شیخ فضلالله نوری میگوید:« متاسفانه تاریخ مشروطه ما را به گونهای نوشتهاند که چهره آزادیخواهی ضد انگلیسی و ضد غربی کم رنگ شده است؛ وقتی مشروطه خواهان تهران را فتح کردند، شیخ فضلالله حاضر نشد زیر پرچم روس و حتی کشور عثمانی برود. گفت: «برای من، به عنوان یک عالم شیعه که ریشم را 70 سال برای اسلام سفید کردم؛ بد است زیر بیرق کفر بروم.» در حالی که وقتی محمدعلی شاه مجلس را به توپ میبندد و مشروطه خواهها فرار میکنند، بیشتر آنها به سفارت انگلستان پناهنده میشوند. هنگام مرور تاریخ، تقیزاده به سرعت از آن میگذرد و میگوید: «حفظ جان بود». اگر به حقیقت، مسئله حفظ جان بود، چرا شیخ فضلالله حاضر نشد برای حفظ جانش زیر پرچم روس برود؛ اما شما که آن زمان هم انقلابی و تند مزاج بودید و شعار میدادید: یا مرگ یا آزادی. نخواستی به خاطر آزادی تا پای مرگ بایستید و به سفارت انگلیس پناهنده شدید.»
به گزارش خبرنگار اندیشه ایسنا، این چند کلام موسی نجفی به خوبی دیدگاه متفاوت نسبت به شیخ فضلالله نوری را بیان میکند. اما اینها همه حرفهای پیرامون مرحوم نوری نیست. صادق زیبا کلام، استاد دانشگاه تهران که در تاریخ معاصر ایران تالیفاتی را دارد، نظرش به گونهای دیگر است.
این گزارش با هدف کنار هم قرار دادن نظرات این دو محقق آماده شده است، تا مخاطبان بتوانند با بررسی هر دو نظر، به شناختی جامعتر از این شخصیت مهم تاریخ معاصر برسند. بررسی و ارائه دیدگاههای متفاوت، که در بحث از مسائل تاریخی امری عادی به نظر میرسد، لازمه اصلی پرداختن به موضوعات تاریخی است.
در مصاحبه خبرنگار دین و اندیشه ایسنا با صادق زیبا کلام هم میخوانید:
- آقای زیباکلام، به بهانه سالروز تولد شیخ فضلالله نوری، بعد از گذشت بیش از یک قرن از درگذشت ایشان چه سخنی را میتوان در موردش ارائه داد؟
سخنی را که میتوان در مورد شیخ فضلالله نوری ارائه داد، سوالی است که من در کتابم، سنت و مدرنیته، که پیرامون علل شکست اصلاحات از جمله انقلاب مشروطه، نوشتهام و در آنجا به شیخ فضلالله نوری پرداختهام. آنجا من مفصل اشاره میکنم که علت مخالفت مرحوم شیخ فضلالله با مشروطه به واسطه چه بوده است، چرا مشروطه را رد میکند و در مقابل آن میایستد. آنجا تشریح کردهام که دلایل چه بوده است. اما بعد از آن یک سوال مطرح کردهام. سوالم از خواننده کتاب این است که اگر شیخ فضلالله نوری در زمانه ما بود و در دوران جمهوری اسلامی میزیست. چه سرنوشتی پیدا میکرد؟ آیا همچنان بزرگترین اتوبان پایتخت به نامش میشد؟ من با این سوال، بحثم را در کتاب در مورد شیخ فضلالله در پایان رساندم. اما خودم اگر قرار باشد پاسخی دهم، این است که اگر مرحوم شیخ فضلالله در زمانه ما میزیست به احتمال خیلی زیاد یا مخالفتهایی مواجه میشد. ببینید یکی از ایرادات او به مشروطه آن بود که مشروطه با وضع قانون اساسی و وضع نهادی به نام پارلمان یا مجلس، در حقیقت اختیار سلطان اسلام را محدود میکند و شیخ فضلالله نفرین میکند به مجلس و مشروطه خواهان که شما قدرت سلطان اسلام را دارید محدود میکنید. او این کار را حرام میدانست.
- آقای دکتر، امروزه برخی از محققان تاریخ معاصر، از شیخ فضلالله نوری به عنوانی شخصی که به ایدئولوژی انقلاب اسلامی نزدیک است یاد میکنند و برای او احترام قائلند، دیدگاههای آنها با نظر شما مخالف است؟
علت محبوبیت و علت جایگاهی که مرحوم شیخ فضلالله در دوران انقلاب اسلامی پیدا کرده به واسطه آن است که این عزیزان اساسا با غرب در تضاد هستند و مخالف؛ بنابراین هر کسی که علیه غرب باشد، برای آنها احترام قائلند، حالا شیخ فضلالله محترم است چون مشروطه را که غربی بوده است در مقابل آن میایستد، مرحوم جلال آلاحمد محترم شمرده میشود چون در برابر غرب میایستد، هر چیزی که رنگ و بوی غربستیزی داشته باشد، برای برخی در حال حاضر نیز هر چهره و شخصیتی که رنگ و بوی غربستیزی داشته باشد محترم شمرده میشود و در رابطه با مرحوم شیخ فضلالله که یک روحانی غربستیز است، میتوانید حدس بزنید که چقدر اعتبار پیدا میکند.
یا جلال آلاحمد اگر روحانی میبود خیلی بیشتر از اینهایی که امروز به او اعتبار بخشیده شده و بالا برده شد، خیلی بیشتر از اینها بالا میرفت؛ بنابراین علت برافراشتن مرحوم شیخ فضل الله توسط اندیشمندان حکومتی در نظام جمهوری اسلامی ایران، به خاطر غربستیز بودن او است، نه لزوما به خاطر افکار و عقایدش، چراکه واقعا بخش عمدهای از عقاید شیخ فضلالله نوری اساسا در تقابل با فلسفه نظام جمهوری اسلامی ایران قرار میگیرد.
- میتوانید مثالهایی بزنید آقای دکتر؟
یکی از ابتداییترین آنها، برابری در پیشگاه قانون است. مرحوم شیخ فضلالله معتقد بود که ما در اسلام برابری در مقابل قانون نداریم، در اسلام یک یهودی، یک نصاری و یک ملحد و مشرک و ...، چه کسی گفته که اینها در برابر قانون یکسان هستند. پاسبان راهنمایی رانندگی وقتی میخواهد یک نفر را در جمهوری اسلامی ایران، جریمه کند برای اینکه از چراغ قرمز عبور کرده است، برایش فرقی نمیکند که آن کسی که از چراغ قرمز عبور کرده است، زرتشتی است یا مسیحی یا ارمنی یا یهودی یا بی دین؛ چراکه برای اینکه همه اینها در برابر قانون یکسان هستند؛ بنابراین اگر شیخ فضل الله در زمانه ما میزیست نمیتوانست این را بپذیرد که در یک نظام که به نام شریعت اسلامی است، افرادی که در شرع متفاوت هستند، اینها در حقیقت یکسان دیده شوند. جمهوری اسلامی ایران مهمترین رکنش مجلس شورای اسلامی است، خب ما در این مجلس چه کار میکنیم؟ پاسخ این است که ما برای اداره امور مملکت قوانین را به تصویب میرسانیم، حالا البته شورای نگهبان است و این قوانین خلاف شرع یا قانون اساسی نیستند، اما ببینید اساسا شیخ فضلالله نوری نفس قانونگذاری را قبول نداشت. او معتقد بود که اگر شما بگویید ما نیاز به قوانین جدید داریم، در حقیقت نبوت را نپذیرفتهاید، نبوت را شما قبول ندارید؛ چراکه نبوت یعنی اینکه محمد بن عبدالله خاتم پیامبران بوده است و هرچه که شرط لازم داشته نبی اکرم، صلوات الله علیه آن را با خودش آورده است. وقتی شما میگویید چیزهایی هست که ما نیاز داریم، این یعنی اینکه نبوت و رسالت کامل نبوده است.
- البته شیخ فضلالله در هر حال نظر مشروطه مشروعه را داد و این در تعارض با نظر شما قرار دارد؟
یک مثال دیگر، حالا فرض بگیریم که در امور مستحدثه، در اموری که شرع نه آنها را حرام اعلام کرده و نه حلال و ... ، فرض بگیریم که شما در اینگونه امور میخواهید قوانینی وضع کنید. کاری که مجلس میکند؛ شیخ فضلالله نوری میگوید کجای وضع قوانین در شریعت اسلام با اکثریت و اقلیت است. اولا در خصوص وضع قوانین در امور مستحدثه این کار علما و فقهاست، آنها هم بر اساس قوه اجتهادیهشان است که عمل میکنند و نه بر اساس اقلیت و اکثریت. اشکال بعدی، شما یک موضوعی را که در شرع انجام آن و اطاعت از آن واجب اعلام نشده بوده، شما میآیید در مجلسی که از مجتهدین و علما نیست و از بزاز و رمال و عطار و شاهزاده و فوکولی روشنفکر و ... ساخته شده، شما میآیید یک امری را که شریعت واجب ندانسته، آن را واجب اعلام میکنید، کاری که اگر درست بود شریعت آن را واجب اعلام میکرد. ببینید ایشان اشکالات اساسی را به مسئله مجلس و قانونگذاری وارد میکند.
- آقای دکتر، باید شرایط زمان را لحاظ کرد. به نظر شما در آن دوران که جامعه ایران تازه با مسائل جدیدی رو به رو شده بود، آیا این حساسیتزا نبود که یکباره تغییر ناگهانی صورت بگیرد. آن هم از طرف شخصیتی مثل شیخ فضلالله نوری، منظور این است، آیا نباید نگاهمان را به این سمت ببریم که در مورد عملکرد کسی مثل شیخ فضلالله نوری قائل به یک تغییر تدریجی باشیم و نگرانی او را از تغییر وضعیت ایران توجیه کنیم؟
آن اشکالاتی که ایشان به مشروطه وارد کرد، ایراداتی نبود که بگوییم به مرور زمان جا میافتاد. نه، ایشان پادشاه و سلطنت را در حقیقت سلطان اسلام میدانست، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه را سلطان اسلام میدانست و چون قانون اساسی از اختیارات شاه کاسته بود و چون متمم قانون اساسی، خیلی بیشتر از اختیارات پادشاه کاسته بود، شیخ فضلالله مجلس را نفرین کرد که چرا اختیارات سلطان اسلام را محدود کردید. اساسا شیخ فضلالله ایدهای مثل تفکیک قوا را قبول ندارد، آن را با اسلام سازگار نمیدانست. علاوه بر این اگر از این موارد بگذریم میرسیم به یک سوال دیگر که در ارتباط با مرحوم شیخ فضلالله نوری بررسی جدی صورت نگرفته است و آن این است که حالا، آیا واقعاً مشکل شیخ فضلالله نوری با مجلس و مشروطه همین چیزهایی بود که صادق زیبا کلام میگوید، اینکه چرا مجلس قانونگذاری میکند چرا قدرت سلطان اسلام را کاهش میدهد و قص علی هذا. ببینید یک ابهام دیگر هم وجود دارد و آن اینکه ممکن است این چیزهایی که بنده گفتم برای شیخ فضلالله بیشتر بهانه بوده برای مخالفت با مشروطه و بیشتر رقابتهای سیاسی که با دو سید دیگر داشته است، یعنی مرحوم آقا سید طباطبایی و آقا سید عبدالله بهبهانی، باعث شد تا بخواهد فرش مشروطه را از زیر پای آنها بکشد.
- منظورتان همان بحث رقابت برای مرجعیت در تهران و اینکه بخواهد به عنوان عالم درجه یک تهران شناخته شود است؟
نه، ببینید خیلی ساده بگویم. در هر حال علما و مراجع با یکدیگر رقابت داشتند و از آن گریزی نیست و مشروطه قدرت و جایگاه دو رقیب شیخ فضلالله را، یعنی طباطبائی و بهبهانی را بالا برده بود و بالعکس شیخ فضلالله نوری که در ابتدا با مشروعیت همراهی کرد و بعد برگشت و در مقابل مشروطه قرار گرفت، از اعتبار و نفوذش در بین مردم بسیار کاسته شد و یار و یاور و متحد او در حقیقت محمدعلی شاه شد و دشمنان مشروطه، ای بسا مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری گفته باشد، حالا که مشروطه باعث کاهش نفوذ من در جامعه شده و متقابلا باعث بالارفتن نفوذ و اعتبار سیدین شده، من این فرش مشروطه را از زیر پایتان میکشم بیرون و آن را زیر سوال میبرم تا آن نفوذ و قدرتی که شما پیدا کردید هم از بین برود.
یکی از رجال همان دوران در کتاب خاطراتش مینویسد که اگر سیدین حاضر بودند آقا شیخ فضلالله نوری را هم روی فرش مشروطه جای بدهند، ای بسا هیچکدام از آن مسائل بوجود نمیآمد. ببینید ما راجع به هیچکدام از اینها کار نکردهایم و فرضمان بر این بود که مشروطه انحراف بوده، از باغ سفارت انگلیس آمده بیرون و شیخ فضلالله نوری این توطئه را فهمیده و در مقابلش ایستاده و مشروطهخواهان که فرماسونها، ایادی سفارت انگلیس، لیبرالها و سکولارها و اینها صحنه گردانش بودهاند، ایشان را اعدام کردهاند تا بتوانند به اهدافشان برسند. در چهار پنج سال گذشته، تنها چیزی که اندیشمندان حکومتی ما در مورد شیخ فضلالله گفتهاند، همین روایت بوده است و به مسائل دیگر اساسا نپرداختهایم. اینکه چرا با مشروطه مخالفت کردهاند؟ آیا علت اصلی مخالفتش با مشروطه، احیاناً همین رقابت و جنگ قدرت نبوده است؟ نخواستهایم هیچکدام یک از اینها را تحقیق کنیم. به واسطه غلبه گفتمان غربستیزی در ایران پس از انقلاب همه چیز در مورد شیخ فضلالله تقلیل پیدا کرده است به غرب ستیزی.
- آقای زیباکلام، بعضی از محققان تاریخ معاصر، فعالیتهای مرحوم شیخ فضلالله را از روی نیت خالص دینیاش میدانند، اینکه خیرخواه دین بود، مخالفتهای شیخ فضلالله را با انگیزه و نیت دینی میدانند در برابر کسانی که رنگ و بوی دینی نداشتند، خب از طرفی شما هم میتوانید تحلیل کنید که خیر، انگیزه و نیت دینی نبوده، به نظر میرسد قضیه باید روشنتر شود.
من نمیگویم دینی بود یا دینی نبوده است، میگویم بررسی نکردهایم، مطالعه نکردهایم. تنها چیزی که برای اندیشمندان حکومتی مهم بوده، غربستیزی بوده است. همین و بس والا چرا مجتهدین بزرگ آن زمان علیه مشروطه نمیشوند، چرا آنها مشروطه را تا به آخر از آن حمایت میکنند. ما تحقیق نکردهایم، آمدهایم و همه اعتبار را بخشیدهایم به شیخ فضلالله نوری و از علمایی که با مشروطه بودند نامی نمیبریم از علمای نجف نامی نیست. از آخوند خراسانی، از مازندرانی، از نائینی، از سید محمد طباطبائی، از سید عبدالله بهبهانی هیچ نامی نیست، چرا؟ چونکه تا آخر با مشروطه بودهاند. تنها نامی که از آن تجلیل میشود شیخ فضلالله نوری است.
- آقای دکتر بحث دیگر، مرگ مرحوم شیخ فضلالله است که جای تامل دارد. آیا آن برخورد باعث نشد که چهره مشروطه خواهان تخریب شود؟
من به عنوان یک فرد، با هر اعدامی مخالف هستم. به خصوص با اعدامهایی که قربانی به واسطه افکار و اندیشههایش باشد که درمورد شیخ فضلالله اینگونه است. اما یکی از چیزهایی که اصلا در جمهوری اسلامی مطرح نشده کیفرخواستی 17 صفحهای است که در دادگاه شیخ فضلالله نوری خوانده شد، وقتی شیخ زنجانی که خود از مجتهدین آن مقطع بود، کیفرخواست را میخواند، در آن 17 صفحه، فقط به عقاید شیخ فضلالله نپرداخته، بلکه به کارهایی که او در مخالفت با مشروطه کرد، پرداخته و آن کار موجب قتل و ضرر و زیان به مردم شده بود، فقط بحث عقیده نبود. بحث این بود که شیخ فضلالله کارهایی میکند که عدهای به واسطه آن کشته میشوند و ما اگر بگردیم در کتابهایی که اندیشمندان حکومتی در مورد شیخ فضلالله نوشتهاند. چیزی از کیفرخواست 17 صفحهای نمیبینیم و نکته جالب پاسخ خود شیخ به کیفر خواستش است. وقتی که کیفرخواست قرائت میشود او فقط یک پاسخ میدهد، به شیخ زنجانی، دادستان دادگاهش فقط یک جواب را میدهد میگوید: «من مجتهد هستم و به استناد قوه اجتهادیهام این کارهایی را که شما میگویید، کردهام.»
- یعنی تأیید میکند کیفرخواست را؟!
من فکر میکنم تأیید میکند کیفرخواست را. کیفرخواست که دروغ نبود، اتهامات واهی که در آن مطرح نبوده است. واقع مسئله آن است که در جریان مشروطه، شیخ فضلالله دست در دست محمدعلی شاه میگذارد. وقتی که عدهای از مشروطهخواهان در همین پادگان «حر» در تهران توسط محمدعلی شاه به دار آویخته میشوند، شیخ فضلالله خداوند را شکر میکند که آن خانه اشرار توسط سپاه ابابیل ویران شد. ببینید اینها بوده است. میآید و در کنار مستبدین قرار میگیرد، اینگونه نبوده که بگوید بی طرف است. خیلیها در نتیجه جنگ داخلی 14 ماهه در ایران، کشته میشوند که در آن جنگ داخلی یک طرف مشروطهخواهان بودند و طرف دیگر محمدعلی شاه و طرفداران استبداد، ببینید شیخ فضلالله نوری با تمام وجود در آن 14 ماه با استبدادیها بود و بخشی از کیفرخواست که در دادگاه علیه ایشان مطرح میشود، کارهایی است که در هر حال توسط طرفداران استبداد چه بعد از به توپ بستن مجلس و چه قبل از آن انجام شد.
به گزارش ایسنا این در حالی است که شیخ فضلالله نوری در دیدگاه اندیشمندانی مانند حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله خامنهای جایگاه دیگری دارد.
حضرت امام خمینی(ه) درباره او میفرماید:
«... یک نقشهای بود که نقشه هم تأثیر کرد و نگذاشت که مشروطه به آنطوری که علمای بزرگ طرحش را ریخته بودند، عملی بشود. به آنجا رساندند که آنهایی که مشروطهخواه بودند به دست یک عده کوبیده شدند، تا آنجا که مثل مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری در ایران برای خاطر اینکه میگفت باید مشروطه مشروعه باشد و آن مشروطهای که از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم، در همین تهران به دار زدند و مردم هم، پای او رقصیدند یا کف زدند».(1)
«اگر در هر شهری و استانی چند نفر مؤثر، افکارِ مثلِ مرحوم مدرس شهید را داشتند، مشروطه به طور مشروع و صحیح پیش میرفت و قانون اساسی با متمم آن که مرحوم حاج شیخ فضلالله در آن شهید شد، دستخوش افکار غربی و دستخوش تصرفاتی که در آن شد، نمیگردید و اسلام عزیز و مسلمانان مظلوم ایران آن رنجهای طاقتفرسا را نمیکشیدند».(2)
«شما میدانید که مرحوم شیخ فضلالله نوری را کی محاکمه کرد، یک معمّم زنجانی، یک ملّای زنجانی، محاکمه کرد و حکم قتل او را صادر کرد، وقتی معمّم مهذب نباشد، فسادش از همه کس بیشتر است».(3)
همچنین مقام معظم رهبری درباره او گفتهاند:
«در تاریخ خودمان در نهضت مشروطیت که روحانیون آمدند یک حادثه بزرگ (نظام مشروطیت) را در کشور ایجاد کردند و پایان دوره استبداد را تدارک دیدند، بعد همین مشروطیت، پایگاهی برای ضدیت با دین و روحانیت شد و هنوز ابتدای کار بود که روزنامه صدر مشروطیت، به نام آزادی شروع به کوبیدن دین کردند، تا جایی که یکی از شخصیتهای روحانی آن زمان مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری که جزو پیشروان مشروطیت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطیت ایستاد و سرانجام هم به شهادت رسید».(4)
«در تهران سه نفر عالم بزرگ مرحوم شیخ فضلالله نوری، مرحوم سید عبدالله بهبهانی، مرحوم سیدمحمد طباطبایی پیشوایان مشروطه بودند، پشتوانه اینها هم دستگاه حوزه علمیه در نجف بود، اینها چه میخواستند؟ اینها میخواستند که در ایران عدالت برپا بشود؛ یعنی استبداد از بین برود».(5)
«نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دینخواهی بود، بعد از مدت بسیار کوتاهی منتهی به این شد که شیخ فضلالله نوری (...) را که در تهران به دار کشیدند، بعد از اندکی سید عبدالله بهبهانی را در خانهاش ترور کردند، بعد از اندکی سید محمد طباطبایی در انزوا و تنهایی از دنیا رفت، مشروطه را هم برگرداندند به همان شکلی که خودشان میخواستند، مشروطهای که بالاخره منتهی شد به حکومت رضاخان».(6)
«شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری مظهر جریانی است که در مقابل انحراف مشروطیت ایستاد، بنده به دلیل همین خصوصیت از شیخ شهید نوری با همه وجود دفاع میکنم».(7)
«طبیعی است که ما نمیخواهیم بگوییم شیخ نوری (رضواناللهعلیه) در همه موضعگیریها و حرکات و گفتههایش صد در صد بر طبق مصلحت رفتار کرده، نه ممکن است یک جا چیزی را درست تشخیص نداده باشد، اما این حقیقت فراموشنشدنی است که مرحوم شیخ فضلالله نوری شهید ابقای اسلام در محتوای مشروطیت شد».(8)
«واقعاً به شیخ فضلالله خیلی ظلم شده است، اوایل انقلاب یک وقت من در نمازجمعه راجع به مشروطیت و مرحوم شیخ فضلالله صحبت کردم، بعد یکی از دوستان نزدیک ما به من اعتراض کرد! من دیدم حتی در محافل روحانی و نزدیک به خود ما هم همین تفکرات وجود دارد که چرا از شیخ فضلالله صحبت میشود».(9)
..............................
1. صحیفه نور، ج18، ص135.
2 . میثم معاصر، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ص47.
3. صحیفه نور، ج13، ص211.
4 . سخنرانی، 2/12/1368.
5. سخنرانی، 14/7/1379.
6 . همان.
7 . ویژهنامه منشور، ش26، مرداد 1383، ص3.
8. همان.
9 . همان، ش114، مرداد1385.