صفحه نخست

تاریخ

ورزش

خواندنی ها

سلامت

ویدیو

عکس

صفحات داخلی

۲۱ آذر ۱۴۰۳ - ساعت
کد خبر: ۱۷۵۹۱۷
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۰۸ - ۲۰ مرداد ۱۳۹۳
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
 
اقتصاد شادی، مفهومی جدید است که عنوان می‌کند چرا جوامع مختلف با وجود رشد رفاه مادی خود، شاد نیستند. علی دینی‌ترکمانی علت اصلی ناشادی جوامع مختلف را به چند عامل ربط می‌دهد؛ یکی ازبین‌رفتن شبکه‌های اجتماعی سنتی و تک‌سلولی‌شدن زندگی افراد و دیگری رواج مصرف‌گرایی یا آنچه مکتب انتقادی فرانکفورت از آن به تبدیل انسان‌ها به انسان‌هایی تک‌ساحتی یاد می‌کند. اما استادیار موسسه مطالعات و پژوهش‌های بازرگانی معتقد است داستان ناشادبودن افراد در جامعه ما به‌مراتب عمیق‌تر از ناشادی‌ای است که بر اثر فرآیند مدرنیزاسیون و تک‌سلولی‌شدن زندگی ایجاد می‌شود.

دینی در این گفت‌وگو تاکید می‌کند آنچه جامعه و اقتصاد ما را از دیگر کشورها متمایز می‌کند دستاوردهای رفاهی مادی نیست، بلکه احساس آرامش و امنیت و سرور و شادی کمتر است. مثالی که می‌زند افزایش انگیزه مهاجرت در میان نسل جوانی است که بیش از آنکه در پی رفاه مادی در آن‌سوی آب‌ها باشند به‌دنبال آرامش اجتماعی هستند. اگرچه وی در بخش‌های مختلف مصاحبه تاکید می‌کند که اقتصاد، می‌تواند عاملی جانبی در ایجاد ناشادی گروه‌های فقیر باشد اما علت اصلی ناشادی ایران اقتصادی نیست.

‌مفهوم اقتصاد شادی که به‌تازگی وارد متون اقتصادی شده، به چه موضوعی می‌پردازد؟
مفهوم و نظریه اقتصاد شادی سعی می‌کند به این پرسش پاسخ دهد که چرا باوجود پیشرفت دهه‌های گذشته جوامع و اقتصادها بر مبنای شاخص‌هایی چون درآمد سرانه و دستاوردهای رفاهی، بهداشتی و آموزشی، مردم به‌نوعی ناشادتر از گذشته شده‌اند. بنابراین افزایش ناشادی و ریشه‌یابی آن، موضوع مورد بحث این رویکرد نظری است. به همین دلیل موضوعی، روش آن نیز بین‌رشته‌ای است. ترکیبی از اقتصاد و جامعه‌شناسی و سیاست و روانشناسی است. بنابراین هم اقتصاددانان با رویکرد بین‌رشته‌ای به آن می‌پردازند و هم سایر اندیشمندان رشته‌های دیگر.

خب نتیجه‌ای که حاصل شده چیست؟
نتیجه، از سویی افزایش میزان توجه به چنین مطالعاتی است. از سوی دیگر، جلب توجه بیشتر به این نکته است که همه‌چیز در درآمد سرانه بالاتر خلاصه نمی‌شود.

علت افزایش ناشادی از منظر این مطالعات چیست؟
بخشی از علت افزایش ناشادی را می‌توان در تضعیف شبکه‌های اجتماعی سنتی و شکل‌نگرفتن شبکه‌های مدرن جایگزین، یا آنچه «سپهر عمومی» نامیده می‌شود، یافت؛ سپهری که افراد جامعه بتوانند در آن با یکدیگر ارتباط نظام‌مند برقرار کنند و در قالب کنشی جمعی به گفت‌وگو درباره مشکلات پیش‌رو و راهکارهای مرتبط بپردازند. در غیاب چنین شبکه اجتماعی‌ای، آدمی با وجود برخورداری از سطح رفاهی بالاتر، از نظر روحی و روانی دچار احساس تنهایی می‌شود. به زبان جامعه‌شناسان، همبستگی اجتماعی سنتی ناشی از روابط شخصی‌تر، جای خود را در گذر زمان به همبستگی اجتماعی مدرن مبتنی بر تقسیم کار حرفه‌ای غیرشخصی می‌دهد که در آن، زندگی رفته‌رفته تک‌سلولی شده و هرکسی در کنج خلوت خود فرورفته است.

در این شرایط سیطره ماشین بر زندگی آدمی، تبدیل‌شدن آدمی به مهر‌ه‌ای از این ماشین و له‌شدن او در لابه‌لای چرخ‌دنده‌های سنگین ماشین نیز مزید بر علت می‌شود؛ مساله‌ای که در فیلم‌هایی چون «عصر جدید» چارلی چاپلین یا «هوگو» مارتین اسکورسیزی به‌خوبی به تصویر کشیده شده است.  بخشی از مردم ما هم مردم ناشادی هستند. این موضوع بارها از سوی موسسات بین‌المللی اعلام شده است. مثلا در آخرین گزارشی که چندی پیش منتشر شد، ایران دومین کشور غمگین جهان معرفی شده است. اما آیا این ناشادی همان ناشادی مدرنیزاسیون است یا ریشه دیگری دارد؟  به گمان من داستان ناشادبودن افراد در جامعه ما به مراتب عمیق‌تر از ناشادی‌ای است که بر اثر فرآیند مدرنیزاسیون و تک‌سلولی‌شدن زندگی ایجاد می‌شود. به‌گفته روانشناسان، بیش از یک‌سوم جامعه ایران درگیر بیماری افسردگی عمیق است. نیازی به آمار و ارقام کارشناسی نیست. کافی است رفتار تک‌تک ما به‌هنگام رانندگی مدنظر قرار بگیرد. صرف‌نظر از عدم رعایت قوانین و مقررات، هنگام رانندگی چنان می‌خواهیم به‌سوی مقصد موردنظر برویم که انگار قرار است موشکی را به هوا پرتاب کنیم. بنابراین، نباید مرتکب تاخیری، هرچند به اندازه یک‌صدم ثانیه در شمارش معکوس شویم. اما، از سوی دیگر، در محیط کار و خانه و...، آنچه کمترین ارزش را دارد، زمان است. این تناقض رفتاری نشانه‌ای قوی از مشکلات روحی اجتماعی موجود است.

‌خب دلیل ناشادی ما چیست؟ چه ریشه‌ها و عللی دارد؟
بر اساس دیدگاهی، ناسالم‌بودن و ناشادبودن جوامع ریشه در پدیده «صنعت - فرهنگ» برآمده از نظام سرمایه‌داری دارد. از این نگاه، سرمایه برای پیشگیری از متوقف‌شدن چرخ فعالیت خود، نیاز به مصرف‌گرایی دارد. شرکت‌ها و بنگاه‌های بزرگ، این عمل را با استفاده از شتاب‌دهنده‌های تبلیغاتی مصرف‌گرا انجام می‌دهند. نتیجه اینکه انسان در چارچوب نظام سرمایه‌داری به تعبیر هربرت مارکوزه به موجودی «تک‌ساحتی» تبدیل می‌شود که هویت وجودی خود را با عیار میزان خرید و مصرف می‌سنجد. اما، هرچه بیشتر مصرف می‌کند تا رضایت خاطر بیشتری داشته باشد، دست‌کم به همان اندازه بر میزان سرخوردگی، یأس و اضطرابش نیز اضافه می‌شود.

خب یعنی موضوع ناشادی در ایران را هم می‌خواهید از بعد مصرف‌گرایی تبیین کنید؟
نه. این فرضیه نکات سودمندی درباره نارسایی فرآیند توسعه در چارچوب نظام سرمایه‌داری و ضرورت اصلاح آن دارد اما در توضیح و تبیین ناشادی بیش از اندازه در جوامعی چون ایران ناکافی است. جامعه ایران نیز جزیی از کلیت همین نظام محسوب می‌شود اما از منظر ناشادی تفاوت زیادی با اقتصادها و کشورهای دیگر دارد. مطابق برآورد جان هلی‌ویل، ریچارد لیارد و جفری ساکس، ایران در میان 100 کشور مورد بررسی، از نظر شادی در رتبه 80 قرار دارد؛ برمبنای برآورد موسسه «لگاتوم»، در بین 142 کشور از نظر رعایت حریم خصوصی، ایران در رتبه 108، احساس امنیت و آرامش در رتبه 100، سرمایه اجتماعی در رتبه 108، اقتصاد (درآمد سرانه) در رتبه 76، کارآفرینی و کسب‌وکار در رتبه 88، آموزش در رتبه 64 و بهداشت و سلامت در رتبه 61 قرار دارد.

خب با اتکا به این آمارها چه چیزی می‌خواهید بگویید؟
این داده‌ها نشان می‌دهد آنچه جامعه و اقتصاد ما را از دیگر کشورها متمایز می‌کند، دستاوردهای رفاهی مادی نیست، بلکه احساس آرامش و امنیت و سرور و شادی کمتر است. این نکته را به‌راحتی می‌توان با انگیزه مهاجران ارزیابی کرد. بخشی از آنانی که می‌روند بیش از آنکه در پی رفاه مادی در آن‌سوی آب‌ها باشند به‌دنبال آرامش اجتماعی هستند. این تفاوت را با فرضیه مدیریت ضعیف می‌توان توضیح داد که همین داده‌های بین‌المللی دال بر آن است؛ فرضیه‌ای که نه‌تنها ناشادی بیش از اندازه جامعه ایران بلکه پدیده‌های دیگری چون فرار مغزها، افول سرمایه اجتماعی و پایین‌بودن ظرفیت جذب سرمایه و مزیت رقابتی را توضیح می‌دهد.  ببینید به نظر می‌رسد ساخت اجتماعی بیش از آنکه از مشکلات اقتصادی رنج ببرد، از برخی موارد اجتماعی ناخرسند هستند. بعضی از قوانین و مقررات، آرامش را کمرنگ می‌کنند.

 برخی برخوردها در مورد پوشش و حجاب، ممانعت از حضور زنان در استادیوم‌های ورزشی، برخوردهای قهری با ماهواره و اینترنت و مواردی از این دست از جمله علل ناشادبودن جامعه ماست. ساختارهای سازمانی ناکارا، به‌طور مستقیم و غیرمستقیم نقش مهمی در تولید اضطراب و ناشادی دارد. اخم‌وتخم‌کردن به‌هنگام پاسخگویی به ارباب‌رجوع، راه‌اندازی کار به شرط دریافت زیرمیزی و رشوه، نمونه‌هایی از موارد شایع است که تاثیر مستقیم بر افزایش ناشادی در جامعه و بدبینی به همدیگر دارد. در نظام اداری ما گویی اصل بر سنگی را پیش پای ارباب‌رجوع انداختن است تا سنگی را با استناد به تبصره‌های مختلف قانونی برداشتن؛ تبصره‌هایی که ممکن است حتی ارباب‌رجوع، از آن آگاه نباشد. به همین دلیل، باوجود افزایش قابل‌توجه میزان جریمه‌ها، تخلفات رانندگی در اشکال گوناگون آن و همین‌طور مرگ و میر ناشی از تصادفات، در سطح بسیار بالایی قرار دارد.

نمونه دیگر، حضور خانم‌ها در استادیوم‌های ورزشی و تماشای مسابقات فوتبال است؛ خانم‌ها به‌عنوان نیمی از جامعه انسانی مانند آقایان تمایل پیدا می‌کنند از نزدیک به تماشای برخی مسابقات بنشینند و به‌طور زنده هیجان آن را تجربه و ابراز شادی کنند؛ طبیعی است وقتی در گوشه‌وکنار جهان مشکلی برای ورود خانم‌ها در استادیوم‌ها نیست، این مطالبه در جغرافیایی مانند ایران نیز شکل می‌گیرد و پررنگ می‌شود. فوتبالی‌شدن فضا، زمینه را برای طرح بحث‌های جدید درباره ورود خانم‌ها به استادیوم‌ها فراهم می‌کند و انتظار می‌رود که موجب شکل‌گیری قواعد رسمی جدید مبتنی بر الزامات این شرایط و ارایه راهکاری برای حل‌وفصل آن شود. در غیراین‌صورت، نادیده‌گرفتن چنین مطالبه‌‌ای می‌تواند موجب بروز ناشادی اجتماعی شود به‌ویژه وقتی که کارشناسان ذی‌ربط بنابر تجربه جهانی معتقدند با ورود خانم‌ها به استادیوم‌ها، جو ناسالم جاری در استادیوم‌ها تغییر می‌کند و پاک‌تر می‌شود.


‌این برخوردها، نارضایتی فردی را به دنبال دارد. اما در سطح کلان چه تاثیری دارد؟
این نارضایتی در سطح فردی موجب بروز پدیده دلخوری در اقدام جمعی در سطح کلان می‌شود. موجب شکل‌نگرفتن شبکه‌های اجتماعی با کارکرد مثبت، به دلیل افزایش بدبینی نسبت به هم و افول اعتماد، می‌شود. باعث می‌شود محیط اجتماعی نامناسبی شکل بگیرد و از اینجا بر ارزیابی افراد از شرایط زندگی در داخل تاثیر منفی بگذارد.  

 اما سوای این مسایل که اشاره کردید، عوامل اقتصادی و فشارهای روانی ناشی‌ازآن هم یکی از عوامل موثر در ناشادی مردم ما به‌خصوص در چندسال اخیر است. شاید اقتصاد عامل اصلی نباشد؛ اما سهم اقتصاد هم قابل انکار نیست، این سهم را چقدر می‌دانید؟
اقتصاد برای فرودستان جامعه، آنانی که درگیر چالش تامین معیشت هستند، مساله اصلی و اساسی است. قطعا چنین چالشی موجب افزایش احساس ناامنی و از اینجا ناشادی این بخش از جامعه می‌شود، در این تردیدی نیست. علاوه بر این، افزایش بیش‌ازاندازه نابرابری نیز موجب افزایش میزان ناشادی می‌شود. با وجود این، ناشادی در جامعه ما پدیده‌ای محدود به این طبقه‌ اجتماعی نیست و حتی فرادستان جامعه نیز درگیر احساس ناشادی هستند که علت آن را توضیح دادم.

‌درآمد سرانه شاید در کشورهای دیگر افزایش یافته باشد اما در ایران به‌خصوص در چندسال اخیر درآمد سرانه مگر چقدر افزایش یافته است؟ از طرفی شما می‌گویید یکی از علل ناشادی مردم کاهش شبکه‌های اجتماعی سنتی در پیرامون افراد است. آیا درآمد افراد به آنها اجازه می‌دهد که مثلا برای منزوی‌نشدن به سفر و تفریح بروند؟ یا اینکه در شبکه‌های اجتماعی سنتی حضور داشته باشند؟ این اقدامات هزینه‌زاست و قشر زیادی از مردم از نظر اقتصادی در فشار هستند.

من موضوع اقتصاد و تاثیر عوامل اقتصادی را نفی نمی‌کنم. اما جوامع بسیاری هستند که از ما فقیرترند و مشکلات اقتصادی جدی‌تری هم دارند؛ با وجود این از ما شادترند یا اینکه جنس ناشادی‌شان با ما متفاوت است. برای مثال هند مثال خوبی در این‌باره است. درآمد سرانه آن از ما خیلی کمتر است. میزان فقرش شدیدتر است؛ اما یکی از شادترین مردم جهان، هندی‌ها هستند. چنین مقایسه تطبیقی‌ای نشان می‌دهد که شادی بیش از آنکه در درجه اول تابعی از درآمد سرانه باشد تحت‌تاثیر بود یا نبود محیط اجتماعی شادی‌زا و همین‌طور میزان نابرابری در توزیع درآمد است.

پس می‌خواهید بگویید شادی عمدتا دلایل غیراقتصادی دارد؟
بله، عامل اصلی، برخورداری از احساس امنیت و آرامش اجتماعی است. اگر اینکه افراد احساس کنند حریم خصوصی زندگی‌شان رعایت می‌شود در این‌صورت احساس آرامش بیشتری می‌کنند و شادتر زندگی می‌کنند. از این منظر چه فقیر و چه غنی، وقتی احساس کنند که دارای حریم خصوصی نیستند، نمی‌توانند احساس امنیت و آرامش داشته باشند. علت درآمدی، می‌تواند تفاوت در شادی را در محیط اجتماعی که حریم خصوصی در آن رعایت می‌شود توضیح دهد؛ اما اگر در محیطی این حریم رعایت نشود، طبعا چنین علتی در مرحله ثانویه تبیینی قرار می‌گیرد. اجازه می‌خواهم نکته دیگری را در اینجا عرض کنم. وقتی حریم خصوصی در محیطی رعایت نشود طبعا برخورد میان عاملان اجرای قواعد رسمی و مردم پیش می‌آید. این موضوع، هم موجب نارضایتی مردم می‌شود و هم منابع را درگیر فعالیتی می‌کند که نه‌تنها بازدهی اجتماعی مثبتی ندارد بلکه ضد انگیزش‌های شدید، تولید می‌کند.

آیا آماری از هزینه‌های صورت گرفته در دست داریم؟
موضوع بحث من میزان هزینه‌های صرف‌شده برای این نوع اقدامات نیست. موضوع این است که بازدهی اجتماعی این اقدامات است. در هر جایی، بودجه‌هایی که صرف کنترل حریم خصوصی می‌شود بازدهی اجتماعی منفی دارد. یعنی چنین فعالیتی بی‌ثمر است. اگر حریم خصوصی بیشتر رعایت شود، در این‌صورت، نیاز کمتری به کنترل پیش می‌آید و در نتیجه، منابع می‌تواند صرف امور دیگر با بازدهی اجتماعی مثبت شود. این از دو سو موجب ارتقای احساس رضایت اجتماعی و شادی مناظر با آن می‌شود. به طور مستقیم مردم احساس امنیت و آرامش بیشتری می‌کنند. به‌طور غیرمستقیم با تخصیص این منابع به امور با بازدهی اجتماعی مثبت به خدمات بهتر و سودمندی دست پیدا می‌کنند و شادتر می‌شوند. در تحلیل نهایی، این موجب افزایش همبستگی اجتماعی و کاهش شکاف دولت- ملت می‌شود.

اگرچه نمی‌توان منکر اظهارات شما شد، اما هواداران انجام این برخوردها هم دلایل خاص خود را دارند.
تردیدی نیست در همه‌جای دنیا درجه‌ای از کنترل وجود دارد. سخن بر سر سازوکارها و میزان آن است. نکته‌ مهم این است که ابعادی از هویت ما که ریشه در بُعد غربی آن دارد، منافاتی با ابعاد ایرانی- اسلامی هویت اجتماعی‌مان ندارد. ما چندین سال پیش با پوشش کت‌وشلوار و کراوات مشکل داشتیم چراکه گمان می‌کردیم نافی هویت دینی- ملی‌مان است. امروز چنین برداشتی نداریم و اجازه می‌دهیم که علی دایی، مهدی مهدوی‌کیا و علی کریمی با چنین پوششی در مراسم‌های مهم بین‌المللی حضور پیدا کنند و در عین حال جایگاهشان در عرصه فوتبال به‌عنوان بازیکن و مربی محفوظ بماند.

 صد سال پیش، پوششی به‌جز چادر برای خانم‌ها مساله‌دار بود، اما امروز پوششی جز آن، کاملا رسمیت دارد. در دهه1340 برخی بزرگان ما تلویزیون را تحریم کردند حال آنکه امروزه به جزیی ضروری از زندگی همه ما تبدیل شده است. نمونه دیگر، هنر شعر یا موسیقی است که چند دهه پیش مورد مذمت قرار می‌گرفت؛ اما اکنون مذموم نیست. این مصادیق دال بر این هستند که با تغییر و تحولات اقتصادی و اجتماعی، برداشت و قرائت دینی ما، در گذر زمان، تغییر می‌کند؛ آنچه زمانی رد می‌کرده‌ایم در زمانی دیگر به دلیل کثرت در استفاده‌، آن را تایید کرده‌ایم.

مثال اقتصادی‌ای هم دارید؟
بله، ربا. ربا، پدیده‌ای مذموم است و از نظر اخلاقی، حق این است که مورد نکوهش قرار بگیرد، اما وقتی تورم در سطح متوسط سالانه 20درصد برای یک دوره زمانی طولانی قرار می‌گیرد و انتظارات تورمی بالاست مصداق ربا تغییر می‌کند. پوشش پول به اندازه‌ای که ارزش اولیه آن حفظ شود به معنای بهره‌کشی انسان از انسان و ثروت‌اندوزی به بهای بی‌خانمان‌کردن دیگری نیست مگر آنکه سودی که اخذ می‌شود بیشتر از میزانی باشد که برای حفظ ارزش اولیه لازم است.  

زمانی که دولت یازدهم روی کار آمد، در همان ابتدا جو بسیار شادی بر جامعه حاکم بود. به نظر شما در این یک سال، تغییری در میزان شادی مردم رخ داده است؟
فکر می‌کنم دولت جدید در حال تلاش برای تغییر محیط اجتماعی اثر‌گذار بر میزان شادی مردم است. البته ممکن است مقاومت‌هایی از سوی گروه‌هایی وجود داشته باشد. بنابراین تامین چنین محیطی مستلزم وجود اجماعی در سطح کل کشور است. مادامی که اختلاف‌نظرهای جدی در مورد مسایلی چون پوشش و نحوه برخورد با آن وجود داشته باشد، شاید یک دولت به‌عنوان جزیی از کل حاکمیت نتواند کار چندانی پیش ببرد.

 شادترین دوره مردم ایران؛ همزمان با استقرار کدام دولت بوده است؟
به گمانم هرگاه گشایشی سیاسی رخ داده، مردم به آینده امیدوارانه‌تر نگاه کرده‌اند و شادتر شده‌اند. گشایش سیاسی را حمل بر بهترشدن محیط اجتماعی اثرگذار بر زندگی خود تعبیر کرده‌اند؛ مانند دوره اصلاحات و دوره اخیر.
منبع: روزنامه شرق