پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : در ادبيات ديني، شخصيتي كه بعد از معصومين(ع) مورد تكريم است "عالمان دين"اند كه بخشي از آن وجه كرامتي ايشان در متون حديثي ما مثل "اصول كافي" طرح شده.
معرفي عالم واقعي
در تعريف "عالم واقعي دين"علامه طباطبائي ميفرمايد ؛
"العالم هوالذي يصدق فعله قوله"(1)
يعني عالم واقعي آن شخصي است كه رفتار او تأييدكننده گفتارش باشد نه آنكه بين گفتار و رفتارش فاصله باشد.
هماهنگي بين ادعا و گفتار با عمل امري است كه طرف مقابل فطرتاً جذب مينمايد.
عظمت عالم رباني
به نظر ميرسد مهمترين و پر معناترين وصف "عالمان رباني" را قرآن در سوره آل عمران آورده كه نام ايشان را در كنار نام فرشتگان بعد از ذكر نام خود آورده است.(2)
و نيز در روايات هم به گمان ميرسد كه در عظمت اين گروه از انسانها اين بيان امام صادق(ع) كافي باشد كه:
"جوهر قلم عالم از خون شهيد بالاتر است"(3)
محدث حكيم جناب فيض كاشاني گويد:
"سر اين افضليت در اين است كه خون شهيد در حفظ ثغور و مرزها مؤثر است ولي قلم عالم در حفظ دين"(4)
و از اين بيان جامعتر از مرحوم علامه مجلسي اول است كه در راز و رمز افضليت "جوهر قلم عالم" بر "خون شهيد" مينويسد:
"خون شهيد ظاهر دين را تقويت ميكند ولي قلم عالم باطن دين را با برهاني كردن و قطعي ساختن، تقويت مينمايد"(5)
تعبير بلندي استاد جوادي آملي از علامه طباطبايي در مورد اين حديث نقل ميفرمودند كه "اين حديث در مقام بيان مقايسه "جوهر قلم"با "خون شهيد" است نه "جان عالم رباني" با "جان شهيد" كه مقايسه در اينجا بسيار دقيقتر و عميقتر است و تبيين "افضيلت جان عالم" بر "جان شهيد" مجال ديگري را لازم است.
عالم سوء
اما در كنار بيان اين فضليتها نقطه مقابل هم به تصوير كشيده شده و آن "عالم سوء"است كه در بيان حضرت مسيح(ع) اين گروه از عالمان به سنگ بزرگي تشبيه شدهاند كه در مسير آب رساني قرار ميگيرد و يك منطقهاي را از نعمت آب و حيات محروم كرده و خود نيز بهرهاي نميبرند.(6)
"عالم سوء"طبق بيان حضرت صادق(ع) شخصي است كه "مفتون دنيا" شده و علم خود را مال التجاره براي رسيدن به ثروت يا قدرت قرار ميدهد.(7) سرانجام اين عالمان را حضرت امير(ع) فرمود: الصورة صورة انسان والقلب قلب حيوان(8) و اين حيوان هم در سوره اعراف به "سگ"مثال زده شده.
عالم متهتك و جاهل متنسك
در رديف واز اظهر مصاديق "عالم سوء"دانشمندي است كه با عنوان "عالم متهتك"از آن نام برده شده واين كلمه "متهتك" واژه شناخته شدهاي در فرهنگ و متون اسلامي ميباشد.
اين واژه در ضمن حديثي آمده كه از سه معصوم بزرگوار ما يعني حضرت رسول(ص) و حضرت صادق(ع) به نقل شيعه و سني آمده است.(9)
متن حديث اين چنين است:
"قصم ظهري رجلان عالم متهتك و جاهل متنسك فالجاهل متنسك يغشي الناس بتنسكه و العالم ينفرهم بتهتكه"(10)
يعني:
"دو طائفه كمر مرا ميشكنند يكي عالم متهتك وديگري جاهل متنسك كه اين جاهل باعث فريب مردم و آن عالم عامل انزجار مردمان ميشود".
جاهل متنسك
جاهل متنسك خود موضوع وسيعي است كه در اين نوشتار بنابر طرح آن نيست و به همين مقدار معنا ميشود كه شخصي كه "ظاهر ديني" دارد ولي اين "دين" و "تقدس"او براساس جهالت شكل گرفته باشد بدين معنا كه دين دارياش فاقد علم و فهم صحيح از متون قطعي "دين" باشد. اين عده كه بارزترين مصداق تاريخياش "خوارج" بودند، عامل مهمي هستند در فريب مردمان روزگار خويش.
عالم متهتك كيست؟
عالم متهتك شخصي است كه با بهرهمند شدن از يك سري معلومات ديني در زمره عالمان دين قرار گرفته اما داراي شخصيتي "بي پروا" و "حرمت شكن"نسبت به ديگراني است كه آنان را "غير" خود ميداند.
اين دسته از "عالمان بيپروا" چنان خطرناكاند كه حضرت امام در بياني دارند:
"آنانيكه اعتقاد به اسلام دارند به داد اسلام برسند... كه عالم متهتك چندي نميگذرد كه از اين اسلام و نهضت، مردم را روي گردان ميكند"(11)
و نيز در بيان ديگري گوشزد فرمودند:
"ضرر عالم متهتك بر اسلام از هر كسي برتر است".(12)
وايشان حضور مستمرانه اين طائفه از "علما ء دروغين" را تا زمان ظهور حضرت مهدي(ع) و بلكه در زمان حضرت ولي عصر(ع) ، يك امر واقعي و جدي ميشمارد (13).
و همين قدر بدانيم كه به قول علامه طباطبائي "بايد از شرعالم متهتك فقط به خدا پناه برد".(14) چون به تعبير شهيد مطهري"حقيقت عالم متهتك بر جمود و ركود و تاريك انديشي استوار است" (15).
قدرت تخريبي عالم متهتك
اميرالمؤمنين(ع) فرمود "العالم المتهتك ينفربتهتكه"(16) كه "نفر" در اينجا به دو معنا آمده گاهي معناي عامل خروج مردم از دين است(17) و گاهي بمعناي تفرقه افكندن در ميان مردم ميباشد(18) و اين طبيعي است كه وقتي مردم يك جامعهاي عالمان خود را بايد سمبل علم و تقوي و معرفت باشند ميبينند كه براحتي"بيپروائي" كرده و حرمت افراد را ميشكند از آن شخص بيزار نميشوند بلكه از"دين"گريزان ميشوند.
قدرت تخريبي "عالمان بيپروا" به خروج عدهاي از دين الهي محدودنيست بلكه باعث تفرقه و دشمني بين مؤمنان نيز ميشود.
صدرالمتالهين(ره) كه توجه به هر دو جهت از اثرات تخريبي اين دسته از عالمان دارد ميفرمايد:
"عالم متهتك از سوئي باعث سستي دين الهي شده و از سوي ديگر افراد را بر معصيت جرأت ميبخشد"(19) چون مخاطبان اين تريبونهاي "عالم نماي حرمت شكن"از دو طائفه خارج نيست: يا مخاطبان از علاقه مندان ايشان است كه در نتيجه چون "مراد و عالم و روحاني" خود اقدام به اهانت و بيحرمتي كرده بر خود واجب ميبينند كه دست به اقدامات "اهانتآميزتري" بزنند، و يامستمعين اين "عالمان متهتك"افراد عادي جامعه هستند كه آسيب وارده بر اين عده "بدبيني به دين"خواهد بود.
چه زيبا استاد مطهري فرمودند:
"خسارت وارده از طرف عالم متهتك بر همه عالم اسلام است "(20)
كه هم شامل مومنان خوش باور ميشود در جهت تقليد بر "اهانت كردن" و نيز كساني كه داراي رگههاي بدبيني ميباشند در "بد بيني به اصل ديانت".
لذاست كه از اين قدرت تخريبي و سوء، پيامبر(ص) تعبير فرمود به اينكه "كمر مرا ميشكنند"چون يك وقت كسي گناهي ميكند و اثر سوء آن فقط به خود او ميرسد و به تعبير استاد مطهري "يك وقت با يك گناه سبب ميشود كه راه بر پيامبر بسته نشود و.... خطر از داخل جامعه اسلامي"(21) دين خدا را تهديد كند.
پس "بي ادبي و اهانت از سوي"عالم بظاهر ديني "نقش كليدي در ايجاد انحراف در جامعه و نيز در مباني ديني و اخلاقي مردمان جامعه را بهمراه داشته و با عث القائات مسموم و منحرمانه و انتشار آن در ميان همه اقشار ميشود".
بررسي علل متهتك بودن برخي ازعالمان
در اين بخش دو ديدگاه مثبت يا منفي را ميتوان مطرح كرد كه البته هر رو باطل و غير قابل قبول است.
ديدگاه مثبت در اين زمينه كه چه انگيزهاي باعث ميشود تا يك دانشمند و عالم مذهبي كه خود بايد چهرهاي از ادب و اخلاق باشد متاسفانه روي به "بي پروائي در نسبت دادن"الفاظ زشت"ميكند شايد اين توجيه مطرح شود كه غرض ايشان "دفاع از دين"يا "دفاع از نظام ديني" بوده تا بازار افراد منحرف (از ديدگاه او) از رواج افتاده و نگاه جامعه ازآن افراد موردهتك قرار گرفته بازگردانده شود.
و ديدگاه ديگر در مورد علت "هتاكي يك دانشور ديني" به شخص محترم ديد منفي و بد بينانه است كه برخي از عالمان متهتك اگرروي به حرمت شكني و اهانت به ديگران نموده و هر اهانتي را روا ميدارند به انگيزه "كسب و حفظ ثروت و خصوصا قدرت" است تا با "خوش رقصي" نسبت به حاكمان و سياستهاي آنان نزديك شده و "نان"يا "نام"براي خود فراهم آورند و يا با "هتك ديگري"او را از "ناني" و يا "نامي" كه براي خود فراهم آورده انداخته و از مريدان او كاسته و بر مريدان خود بيفزايند، كه اين ديد بدبينانه در صورت صحت اتصاف دانشمندي به آن بسيار خطرناك بوده و در بياني از حضرت امير(ع) اين چنين عالمي را هيزم جهنم معرفي نموده براي سوختن خود و سوزاندن ديگران. (22)
پس اگر غرض از "هتك" اين نظريه باشد كه بطلانش در كمال وضوع است و نيازي به تلاش براي تخطئه و ناصواب بودن ديده نميشود.
و اما ديد ونظر نخست كه در يك هالهاي از ديد خوش بينانه عرض اندام ميكند نيز غير قابل قبول است.
زيرا در فقه و اخلاق اهانت وسب و فحش و نامگذاري منفي براي ديگران حتي براي تقويت ارزشهاي ديني يك امر مردود است.
و بقول شهيد استاد مطهري "مگر ميشود بخاطر دين بيديني كرد"(23)
چون نقض غرض بسيار روشني است.
و اگر "بددهني"و "اهانت" و "هتك" براي تقويت دين و نظام ديني يك امر قابل قبول بوده و هست: پس چگونه است كه پيامبر و اهل بيت(ع) چنين چيزي را نه خود اجراء كرد ند ونه اجازه دادند همراهان خود از چنين حربهاي بهره بگيرند؟!
اگر براي حفظ دين و تحقير دشمن ميتوان "هتاكي" كرد چرا در جريان جنگ صفين كه برخي از اصحاب امام علي(ع) شروع به "هتك" و "اهانت" نسبت به دشمن كردند حضرت با اين خطبه و عبارت آنان را توبيخ فرمود:
من خوش ندارم كه شما نسبت به دشمن خود حتي "سب"و "اهانت" كنيد؟!(24) "اني اكره ان تكونوا سبابين"
آيا ميتوان گفت آيه توبيخي ونهي تحريمي "لاتنابزوا بالالقاب"(25) شامل عالمان و خطيبان نميشود؟!
جالب اينجاست كه درروايتي در ذيل اين آيه شريفه از اين گروه "هتاك"با عنوان "فسق بعد از ايمان"تعبيرشده و از مصاديق "ظلم" نام برده شده كه شايد اشارت به اين معنا باشد كه چه بسا فردي در جرگه مومنان بوده ولي بواسطه بددهني و اهانت از جمع اهل ايمان اخراج ميشود.
ونقض ديگر آنكه: چرا حضرت امير(ع) در خطبه معروف و زيباي خود كه در مقام نصيحت و ارشاد مؤمنين بود، فرمود: "........ الا ان المسلم اخوالمسلم و لا تنابزوا و لاتخاذلوا فان شرائع الدين واحدة و سبيله قاصدة......"(26)؟
آفرين بر حضرت صادق(ع) كه فرمود: "لاخير فياللقب"(27) كه همان "هتك حرمت" است كه بوسيله نامگذاري منفي براي ديگران محقق ميشود.
از اين مبناي متين به يك مطلب ديگر پي ميبريم كه بدون شك آنانكه كلمه "باهتوم" را در حديث معروف(28) به معناي بهتان زدن به افراد فاسد معنا كردند اشتباه فاحشي نمودند.(29) بلكه "باهتوم" يعني در استدلال و نظريه پردازي به گونهاي عمل كنيد كه قدرت برهمن شما آنان را "مات و مبهوت"سازد.(30) واقعيت اين است كه جوهره حيات دين با فطرت آدمي عجين است و فطرت آدمي از اهانت و توهين بيزار بوده وحتما چنين است كه يك امر غير فطري نميتواند به عنوان ابزاري براي تقويت وحفظ "دين" نقشآفرين باشد همانطوري كه در تاريخ اسلام كه عدهاي بنام خوارج مشي اهانت و بيحرمتي و لعن را در پيش گرفتند به هيچ كجا نرسيده و فقط با عث ضربه جدي به دين شدند كه در نهج البلاغه از آنان تعبير به فتنه خطرناك شده كه حضرت امير(ع) مقابله و پيروزي خود بر اينان را از افتخارات خود ميشمرد.(31)
عالمان مؤدب و محترم
اگر "عالمان ديني" داعيه تبليغ و ارشاد در دعوت به حق و حقيقت دارند راهش "خشونت زباني" نيست بلكه راهش را قرآن روشن فرموده:
"ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة وجادلهم بالتي هي احسن"(32)
پس به تعبير استاد مطهري "ادع باسيف"به اين معنا كه بايد با خشونت همگان را دعوت به خير و حق كنيد چيزي جز خلط مبحث و سوءاستفاده از منابع ديني نيست (33).
و سر اينكه "عالم" بايد مؤدب باشد اين است كه انتقال حقيقت و فضليت بايد بر جان شنونده فرود آيد و اين بدون ادب امكان پذير نيست لذا در نهج البلاغه امام علي(ع) راه انتقال فقه و علم به ديگري را بدين شكل فرمود كه بايد پيچيده در ادب باشد و آن عالم و فقيه جلوه ادب و احترام به ديگران باشد:
"ممن ينبغي ان يفقه و يودب و يعلم و يدرب.........."(34)
پس فقه و فقاهت در كنار ادب آمده.
نقش ادب و احترام در انتقال دين و دينداري به ديگران
ادب و احترام نسبت به ديگران در عقل و شرع يك امر مورد تاكيد است تا جائيكه حضرت امام صادق(ع) به شاگردان خود امر فرمودند: "حتي اگر با يك يهودي همنشين شدي ادب و احترام را حفظ كنيد"(35)
و طبق نقل كتاب اصول كافي امام علي(ع) در مسيري كه با يك كافري همسفر شد و موقع جدائي چند قدمي با آن شخص مشايعت نمود و او در آن مسير بدرقه نمود و همين احترام و ادب امام(ع) سبب مسلمان شدن آن فرد شد.
پر واضح است وقتي ادب و احترام در جائي كه طرفين يكي مسلمان و ديگري كافر است اينقدر مهم است حال اگر طرفين يكي مؤمن و ديگري يك عالم ديني باشد چگونه خواهد بود؟
آيا حكم صريح عقل به ضرورت وجوب "احترام و ادب" قاطع و جدي نيست؟! چون بناي يك عالم مذهبي بر رشد و تقويت بنيه ديني افراد جامعه و بيان آسيبهاست و اين نياز جدي به انتقال سخن آن عالم به اعماق دل شنونده خود را ميطلبد و انتقال به دل حتما بايد بر اساس پذيرش قلبي باشد و در غير آن "انتقال معارف" ناشدني است.
نه تنها انتقال معارف دين ناشدني است بلكه خطر انزجار مردم از دين را بهمراه دارد كه در سطور قبلي به آن پرداختيم.
ادب گفتاري عنصر اصلي فقاهت
نه تنها دستور قرآن به هر سخنوري به "خوش گوئي" و "زيباگوئي" است بلكه در بيان بسيار زيبائي حضرت باقر(ع) يك "فقيه و عالم" را در خوش زباني و ادب گفتاري او معرفي ميكند و غير از آن اگر باشد از "فقيهان وعالمان مكتب اهل بيت"نميداند:
"انا لانعد الرجل فقيها عالما حتي يعرف لحن القول"(36)
و جالب اين جاست كه دربيان ديگري "عالم بيادب را بعنوان فرد غيرعاقل معرفي ميفرمايد"(37). چون فرد عاقل هيچگاه خود و داشتههاي خود را در معرض خطر نابودي قرار نميدهد و عالم بيپروا و بيادب با سبك و شيوه ناپسند خود در معرض قهر الهي قرار ميگيرد.
بي حرمتي وبي ادبي نشانه "ديكتاتوري"
خطر ديگري كه در كمين "عالم متهتك"جا خوش كرده وصف بسيار منزجر كنندهاي بنام "ديكتاتوري" است.
امير المؤمنين(ع) امر فرمود وقتي در مقام سخن به ديگران هستي از خدا بترس(38) و با توجه به آيه "انما يخشيالله من عبادهالعلماء"(39) به يك نتيجهگيري آساني دست مييابيم كه هرشخص به ظاهر "عالم" اگر از خدا پروائي در قضاوت و سخن خود نسبت به ديگران نداشته باشد از جرگه عالمان واقعي خارج است و بلكه بالاتر در جمع عالمان منفي و خسارت ديده و خسارت زننده قرار ميگيرد.
همانانيكه امام صادق(ع) فرمود:
"برخي از عالمان روش وسيره شان در گفتار و عمل روش سلاطين و ديكتاتوران است".(40)
و نيز در بيان ديگري روي به سخنوران ديني نموده و فرمود:
از عالمان ديكتاتور منش نباشيد.(41)
ضرورت محبت و ادب در مقام سخنوري
امرصريح قرآن به هر سخنوري اين است: "لوا قولا سديدا"42)
و چه خوب بود سخنوران ديني، به تبعيت از رسول معظم اسلام(ص) در اول خطابه و يا خطبه خود اين آيات سوره احزاب را ميخواندند تا خارج نشدن از مرز "قول سديد" را براي خود نه بعنوان يك صفت بلكه بعنوان يك ملكه و حالت ماندني در نفس خويش تثبيت مينمايند (43)
در اين كه "قول سديد" كه هر سخنوري به آن موظف شده چگونه گفتاري است، محل آراء و نظريهپردازي بزرگان است:
مثلا مرحوم فيض كاشاني نحوه گفتاري كه انسان با فرزند خود دارد كه در نهايت شفقت و حسن ادب است را قول سديد ميداند (44)
و بعد از او مرحوم مجلسي و شاگردش ملاصالح مازندراني نيز به همان سبك "قول سديد" را معنا كردهاند (45)
اگر چه "قول سديد" به گفتار خالي از فساد نيز معنا شده(46) اما به تعبير زيباي علامه طباطبائي غرض از امر به "قول سديد": "داشتن قول و گفتاري است كه منجر به ارشاد و هدايت شود وگفتاري زمينه هدايت و رشد را آماده ميكند كه توام با شفقت و مهرباني باشد"(47)
با اين تفسير روشن از "قولوا قولا سديدا" اين آيه با آيه "فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشي"(48) منطبق و هماهنگ خواهد بود كه فرمود براي رسيدن به هدفي كه در "مخاطبان غير همراه"خود دنبال ميكنيد كه طبعا پذيرش سخن شما در نزد ديگري است از گفتار نرم استفاده كنيد.
لذا عالم بسيار مؤدب عصر ما، علامه طباطبايي ميفرمايد:
"اول واجب بر عالمان و مبلغان در مقام دعوت، ادب است و ادب، گفتار بيرون از خشونت ميباشد"(49)
چرا كه او پرورش يافته مكتبي است كه صدر نشين امامان آن مكتب در مورد عالمان "سلاح و شمشير و يتر و كماني" غير از اسلحه ميدان جنگ معرفي نمود و فرمود:
"سلاحه لين و سيفه رضاء و قوسه المداراة"(50)
و خود نيز اول كسي بود كه بر سخناش پايدار بود و حتي در مقابل دشمنان خود منطقاش اين مبناي متين بود كه:
"الريئس مشفق علي رعيته و يرجوا اسلامهم و رجوعهم اليه"(51)
يعني صاحب نام در اجتماع وسياست چون در پي رجوع آحاد مردم به ارزشهاي اسلامي وديني هستند، بر آنان است كه با افراد جامعه خود با محبت و اخلاق و ادب رفتار كنند.
تحت نظر بودن همه گفتارها از جهت محتوا و چگونگي
در پايان اين نوشتار آيه 18 سوره "ق" را به خاطر بسپاريم و بسيارند كه "ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد" يعني هر سخني كه از زبان خارج ميشود مراقب جدي و حسابگري كه حاضر و ناظر است ملاحظه ميكند و براي محاسبه فردائي مينويسد !
اميد است اگر روزگارما كه بقول امام(ره) "روز تهمت شده"(52)، عالمان كه داعيه و وظيفه هدايت و ارشاد دارند از "هتك و بيپروائي" فاصله جدي داشته تا روزگار را، "روزگار معرفت و معنويت" سازند.
نتيجه:
"عالم ديني غير مؤدب از سطح "خطبه و خطا به" تا سطح "فقاهت و مرجعيت" از ديدگاه عقل، فطرت، شرع مقدس مردود و منفور و منزوي بايد باشد.
استاد حوزه علميه قم *
پي نوشت ها:
(1)الشيعه /482
(2)آل عمران /18
(3)فقيه 4/399 ودر امالي صدوق حديث 168 ودر امالي طوسي از پيامبر (ص) نقل شده حديث 521
(4) الوافي /145
(5)روضة المتقين 12/227
(6)جامع السعادات 3/560
(7) ر. ك: كافي 1/33. معاني الاخبار /175
(8) نهج البلاغه خطبه/87
(9) مجلسي از پيامبر و شهيد ثاني در منيةالمريد از حضرت اميرو ابن ابي جمهوراز امام صادق(ع) نقل كردهاند. ر. ك:بحار 2/111 و نيز 1 /65
(10)غرر الحكم 48، شرح نهج البلاغه ابي الحديد20/284 - حضال 1/69 احياء العلوم 1/452 - ميزان الاعمال /136 و..........
(11) صحيفه امام 11/314
(12) صحيفه امام 17/186
(13) صحيفه امام 18/410
(14)مهرتابان/ 124 و الشمس الساطعه/123
(15)مجموعه آثار 4/820
(16)شماره(3)
(17) و (18) قاموس القرآن 1/92؟؟؟؟ اگر با(باء) استعمال شود بمعناي خروج
(19)شرح اصول كافي ملاصدراء 1/339
(20)مجموعه آثار 4/820
(21) مجموعه آثار 25/193
(22) غررالحكم - 240
(23) مجموعه آثار 16/111
(24) نهج البلاغه خطبه 206
(25)حجرات/11
(26) بحارالانوار 74/398
(27)الاحتجاج 2/352
(28)كافي 2/375 باب مجالسة اهل المعاصي
(29) المكاسب2/118 - مصباح الفقاهه 1/458 و الدرالمنضود2/148
(30)الوافي 1/245 و مجموعه آثار 16/102 به بعد
(31) نهج البلاغه خطبه /92
(32) نحل /125
(33) مجموعه آثار 16/180
(34) نهج البلاغه خطبه / 238
(35)الوسائل 12/201_ از"من لايحضر" و درتحف العقول از امالي صدوق و مفيد هم آمده
(36)الحياة 2/241 از بحارالانوار
(37)بحارالانوار 2/137
(38) نحج البلاغه /حكمت 458
(39) فاطر /28
(40)الروضة الواعظين /7 از حضال صدوق
(41)بحارالانوار2/41 ازامالي طوسي
(42)احزاب /71
(43) ر. ك تفسير الدر المنثور 5/224
(44) تفسير صافي 1/452
(45)مراة العقول 10/302 و شرح كافي ملاصالح 9/362
(46) مجمع البحرين؟؟133
(47)الميزان ج 16/347
(48)سوره طه /44
(49)الميزان ج 14/155
(50) الشافي فيض/83
(51) محجةالبيضاء 5/222 و رياض السالكين 7/282
(52)صحيفه امام ج10/275
*علامه مجلسي در بيان مقام عالم و افضليت جوهر قلم او بر خون شهيد فرمود: خون شهيد ظاهر دين را تقويت ميكند ولي قلم عالم، باطن دين را با برهاني كردن و قطعي ساختن، تقويت مينمايد
* نقطه مقابل عالم واقعي "عالم سوء"است كه طبق بيان امام صادق عليهالسلام، مفتون دنيا شده و علم خود را مالالتجاره براي رسيدن به ثروت يا قدرت قرار ميدهد
*پيشوايان ديني همواره جامعه اسلامي را از خطرهاي جاهل متنسك و عالم متهتك برحذر داشتهاند
*از حضرت رسول، حضرت امير و امام صادق عليهمالسلام روايت است كه فرمودهاند: دو طايفه كه مرا ميشكنند، يكي عالم متهتك و ديگري جاهل متنسك كه اين جاهلها باعث فريب مردم و آن عالم، عامل انزجار آنان ميشود
*اميرالمؤمنين(ع) فرمود: هنگام سخن گفتن درباره ديگران از خدا بترس
*امام صادق(ع) فرمود: روش بعضي از عالمان در گفتار و عمل روش سلاطين و ديكتاتوران است
منبع: جمهوری اسلامی