ایسنا نوشت:
اگر خودش به سنی رسیده بود که سواد
خواندن و نوشتن داشت حتماً این طور آغاز می کرد، با سلام، من به یک پدر و مادر جدید
نیاز دارم. من قرار است چند سال دیگر بزرگ شوم و زبان باز کنم و قول میدهم با لحن
شیرینی صدایتان کنم، صدایتان کنم "مامان"، صدایتان کنم "بابا".
تلاش میکنم وقتی خواستم راه بیفتم
و کم کم روی پا بایستم بتوانید برای آلبومهای یادگاری تان عکسهای جالب از من بیندازید،
لطفا مرا به فرزند خواندگی بپذیرید.
میدانید من دوست دارم بین پدر و مادر
راه بروم و آن قدر پا بلند کنم که دستم به دستهایشان برسد و کنارشان قدم بردارم. دلم
می خواهد مرا برای خرید به فروشگاههای بزرگ اسباب بازی ببرند تا هرچه خواستم به انتخاب
خودم بخرم و چند روزی حسابی با آن سرگرم باشم.
من دلم میخواهد یک اتاق جداگانه پر
از اسباب بازی داشته باشم، نه اینکه اتاقم پر باشد از کودکان دیگر و همه با هم اسباب
بازی های مشترک داشته باشیم. من به جای چند خاله که البته آنها هم مهربان هستند یک
پدر و مادر واقعی میخواهم، که برای خندهها و واژههایی که اشتباه به کار میبرم برایم
ذوق کنند.
من دلم نمیخواهد آدمهای غریبه بیایند
مثل نمایشگاه نگاهم کنند و ته نگاههاشان یک حسی باشد، حسی که فکر کنم بزرگترها ترحم
صدایش میکنند. من دلم نمیخواهد روزها و شبهایم پشت سرهم یکسان باشد. شهربازی و مهمانی
رفتن دوست دارم، دوست دارم با پدر و مادرم به ساندویچی بروم، پیتزا بخورم، من یک خانه
و خانواده واقعی دلم میخواهد، اصلا یک خواهر و یا برادر حتی.
من دقیقا نمیدانم چه اتفاقی افتاده،
میگویند پدر و مادرم مرا نخواستند، میگویند یک جایی رها شدم و پیدایم کردند و نه
معلوم است کی هستم و نه از کجا آمدهام، اما هرچه که باشد آمدهام.
من نمیفهمم اگر نخواستند چرا به دنیا
آوردند، اگر پول نداشتند چرا فکرش را از اول نکردند، من اینها را نمیفهمم اما امروز
جزیی از دنیای شما آدمها هستم، باور کنید اگر از خودم نظر میخواستند که به دنیا نمیآمدم
و این چنین زندگی را قبول نمیکردم اما حالا بی آنکه بخواهم شده است دیگر.
... و دیگر نمیدانم چه چیزهایی میگفت، چه چیزهایی
دلش میخواست، حتما صحبتهایی هم با پدر و مادر خودش داشت که هیچوقت به ما نمیگفت
اما هرشب با خودش زمزمه میکرد تا اگر یک روز آنها را دید کلی حرف برای گفتن آماده
داشته باشد.
اینها احتمالاً حرف همه بچههایی است
که در شیرخوارگاه ها زندگی میکنند و بزرگ میشوند، حرف آنهایی که عکسهاشان را توی
روزنامه می زنند، که رها شدهاند توی همان بیمارستانی که در آن زاده شدهاند، که جلوی
مجتمعهای مسکونی چند ساعتی ماندهاند و بلند بلند گریه کردهاند تا کسی متوجه حضورشان
شده است.
کودکی که باید همین لحظههای اول کلی
آدم دیدنش میآمدند و پا گشا شدنش به دنیا را تبریک میگفتند در انتظار کسی مانده که
در راه خدا از روی زمین بلندش کند و گریهاش را ساکت کند.
و گاهی از این آگهیها می بینیم، از
آگهیهای درخواست پدر و مادر جدید. از اینکه از پدر و مادری می خواهند یک بار تلاش
کنند که احساس پدر و مادر بودنشان گل کند و تشریف بیارند و نوزادی که سر راه گذاشتهاند
را بردارند و به آغوش گرم خانواده ببرند!!
به بازگشت آنها که امیدی نیست، اما
هستند یک عالمه آدم که سالها از ازدواجشان می گذرد و هنوز بچهای ندارند. حتماً که
لازم نیست یک کودک به کودکان زمین اضافه کنیم وقتی خیلی از کودکان هنوز پدر و مادر
ندارند.
باور کنید شرایطش هم چندان سخت نیست،
کارشناس مسئول امور جوانان و کودکان اداره کل بهزیستی استان کرمانشاه نداشتن فرزند،
مقیم ایران بودن، مجرد نبودن، عقد دائم والدین، سپری شدن پنج سال از عقد والدین، شرط
سنی حداقل 30 سال، نداشتن محکومیت جزایی، مهجور نبودن، امکانات مالی مناسب، نداشتن
اعتیاد و بیماری صعب العلاج و واگیر و ... را از جمله مهمترین شرایط یک خانواده برای
پذیرش فرزند خوانده دائم می داند.
شهین ابراهیمی میگوید: پس از تایید
این شرایط و طی روال قانونی، کودک به مدت شش ماه به خانواده مورد نظر سپرده میشود
و اگر پس از این شش ماه خانواده تمام شرایط لازم را داشت برای دائم شدن سرپرستی به
دادگاه معرفی خواهد شد.
وی میگوید: چنانچه کودک از 12 سال
بزرگتر و یا دارای پدر و مادر باشد اما بدسرپرست باشد، امکان واگذاری وی به عنوان فرزند
خوانده وجود ندارد.
به گفته این مسئول "امین موقت"
از جمله راههای نگهداری از چنین کودکانی است و در این صورت میتوان کودک را به خانوادهای
که دارای فرزند هستند هم سپرد، اما هر زمان که پدر و مادر اصلی کودک بخواهند میتوانند
فرزند را نزد خود باز گردانند.
ابراهیمی ادامه میدهد: در شرایط فرزند
خواندگی شناسنامه کودک به نام خانواده جدید خواهد بود، اما در امین موقت چنین چیزی
وجود ندارد.
وی میگوید: در حال حاضر حدود 100
کودک بی سرپرست و یا بدسرپرست در مراکز تحت پوشش بهزیستی کرمانشاه نگهداری میشوند.
100 کودک که زندگی کردن در کنار خانواده و پدر و
مادر حق آنهاست، 100 کودک که غذا می خورند، حرف میزنند، مدرسه می روند، بازی می کنند،
بزرگ می شوند و در همه این مراحل یک چیز از آنها جدا نمیشود، حسرت داشتن پدر و مادر.
کودکانی که به هزار دلیل رها شدهاند
و بهزیستی بزرگشان میکند، این کودکان بخشی از جامعه ما هستند، فردا از آینده سازان
همین کشور خواهند شد، بگذاریم زیر سایه محبت پدر و مادر باشند، اگر شرایطش را دارید
بسم الله، منتظرند.