کد خبر: ۳۳۶۱۹
تاریخ: ۱۲ مرداد ۱۳۹۰ - ۰۱:۲۲

داستان پر فراز و نشیب و تاسف بار «آمنه بهرامی» با پیام تامل برانگیز سید محمد خاتمی بُعدی نوین یافت.
7 سال پیش «آمنه بهرامی» قربانی عشق یک جانبه و جنون آمیز «مجید موحدی» شد و بعد از دادن پاسخ منفی به خواستگاری «مجید»، جوان دلباخته در رفتاری وحشیانه صورت «آمنه» را با اسید آن چنان سوزاند که آن بانوی جوان در ابتدای سنین شادابی و طراوت از هر دو چشم نابینا و از نعمت جمال محروم شد.
هر چند با گذشت 7 سال از فراز و فرود قضائی این ماجرا نهایتاً نهم مرداد ماه «آمنه» علی رغم آماده بودن اجرای حکم قصاص از انجام آن استنکاف ورزید. علی رغم این ظاهراً ماجرا را نباید تمام شده دانست و پرونده مزبور حواشی جدیدی پیدا کرده.
هر چند «آمنه» بنا بر حکم دادگاه می توانست «مجید» را از دو چشم و بینائی محروم کند اما بنا به هر دلیلی در آخرین لحظه نظر خود را عوض کرد و طی مصاحبه با رسانه ها گقت:
خیلیها فکر کردند که الان من مجید موحدی را بخشیدم او راحت به خانهاش برمیگردد. اما نه. این طور نیست. من دیهام را از او میخواهم. ندارد که دیه مرا پرداخت کند؟ گفتم تا آخر عمرت در زندان بمان. کار کن و دیه مرا پرداخت کن. این آدم باید در زندان بماند تا بپوسد. باید از او بیگاری بکشند. خود قاضی علناً دید که وقتی من او را بخشیدم شروع به گریه و زاری کرد. فکر کرد که الان میتواند برود خانه ... این آدم برای اجتماع خطرناک است. به نظر من فردی مثل مجید موحدی باید تا آخرین لحظه عمرش در زندان بماند. (مصاحبه آمنه بهرامی با رادیو فردا)
طبیعتاً با توجه به شدت جراحات روحی و فیزیکی «آمنه» هیچکس بر ایشان خرده نمی گرفت چنانچه حکم قصاص را در حق «مجید» اجرا می کرد اما شایسته تر نیز آن بود تا این بانوی جوان و زخم خورده اگر قرار بود ببخشایند بدون منت و تحقیر از لذت عفو در مقابل انتقام بهره می بردند.
عفو در معنای صحیح اش برخوردار از آثار تربیتی و بازپروری دو جانبه است و باید متضمن تنبّـُه و سازندگی اخلاقی باشد.
به تعبیر دیگر ابتداً در فرآیند عفو، اصالت «عفی عنه» فرد عافی (آمنه بهرامی) نزد معافی (مجید موحد) حصول سُمُو درجات اخلاقی و تفوق فضیلت بر رذیلت و اطفای شعله کینه و انتقام نزد بخشایشگر است. بر این اساس عفو باید مبتنی بر رفعت اخلاق باشد. بخشایشگر برای بخشیدن موظف است با دیده رحمت و شفقت از حق مسلم خود و بمنظور ترویج اخلاق و انسانیت بگذرد. چنین عفوی است که توان آن را دارد تا هم زمان زمینه ارتقاً اخلاق و انسانیت را بصورتی دو جانبه و توامان نزد ضارب و مضروب فراهم کند.
عفو از سر تفرعن و تحقیر و گروکشی، عفو نیست.تجارت است! چنین عفوی تداعی ادبیات قجری دوران مشروطیت را متبادر بذهن می کند آنجا که مظفرالدین شاه را از سر اکراه وآ می داشت تا با زبان بی زبانی اما پروضوح و از سر تفرعن با چنین ادبیاتی بفرمایند:
حال که اراده ملوکانه قبله عالم بر آن قرار گرفته تا دست تفقد خود را بر سر رعایاش بکشد! لذا از این به بعد رعیت می تواند به صلاحدید ما در انتخابات شرکت کند!
بر این مبنا کاش آمنه خانم با این مختصات تحقیرآمیز، نمی بخشید و قصاص را ترجیح می داد! چرا که آثار مثبت مورد نظر در چنین عفوی محتملاً مشهود نخواهد بود و همانطور که ایشان به درستی فرموده و تشخیص داده اند:
«مجید موحدی برای اجتماع خطرناک باقی خواهند ماند و تا آخرین لحظه عمرش باید در زندان بماند.»
علی رغم این نباید و نمی توان «آمنه» را ملامت کرد. حجم مصیبت عارض شده بر این بانوی جوان آن قدر سنگین هست که ایشان را در اتخاذ هر تصمیمی ولو تصمیم هائی تحقیرگرانه یا گروکشانه حتی تاجرانه مُحق نماید.
اما در این میان بر فرزانه ای چون سید محمد خاتمی و با توجه به اشراف ایشان بر مناسبات و فرائض اخلاقی می توان گله کرد که چرا فهمی مُعـوّج از رفتار آمنه بهرامی را به مباحث و افعال سیاسی تسری می دهند؟
پسندیده است جناب آقای خاتمی تامل بیشتری بر آن بخش از اظهارات خود می کردند که با تاسی بر رفتار سرکار خانم آمنه بهرامی می فرمایند:
«امروز وقتی در خبرها آمد که «آمنه» در کمال بزرگواری، آموزگاری کرد و از حق قصاص خود گذشت بر همه ثابت شد که در برابر سنگدلی و بی آزرمی و نفرت پراکنی و خودخواهی و کین توزی هنوز می توان از مهربانی، شرافت و احترام به زندگی، دیگرخواهی و بزرگ منشی هم سراغ گرفت و زیبایی را در اوج آن به تماشا نشست. آنچه آمنه از خود نشان داد حکایت گر آن است که جان زیبا و شکوهمند را هیچ عاملی جز نفرت و نابردباری و خشونت نمی تواند زشت کند و یا زشت بنمایاند.»
جناب آقای خاتمی!
به سُویدای قلم هائی که تاکنون بغض خود را در گلو نگاه داشته اند می توان شهادت داد که این بخش از اظهارات جنابعالی که ظاهراً ناظر بر برخوردها و بی اخلاقی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بود کلام حقی است که هر چند با تاخیر اما با تدبیر صادر شد.اما کاش جنابعالی و دیگر بزرگوارانی که نقش مهتری را نزد حاملان جنبش سبز داشتید در کانون آن غائله منحوسه نیز چنین اندرزها و نصایحی را به جوزدگان و غوغائیان گوشزد می کردید.
جناب آقای خاتمی!
جنابعالی به درستی باطل السحر سنگدلی و بی آزرمی و انتشار نفرت و خودخواهی و کین توزی را مهربانی و شرافت و احترام به زندگی و و دیگر خواهی و بزرگ منشی اشاره گذاری کرده اید. اما شگفتا که در چکاچک خون چکان اصوات و چشمان پر غیظ و نفرت شهرآشوبان، آنانکه باید میدان دار اعتدال و محبت می شدند، ساکت ماندند.
جناب آقای خاتمی!
اینجانب در انتخابات ریاست جمهوری دور دهم در ایران نبوده و بالتبع نمی توانستم در جریان مستقیم مجادلات و محاورات طرفین باشم. اما شوربختانه سبزها خود در اسرع وقت و از موضعی حق به جانب تاریخ را مستند به بی اخلاقی های خود کردند! نیم نگاهی به مستند «روزهای سبز» و «گزارش یک رای» که هر دو توسط منسوبین جنبش سبز تهیه و در تلویزیون فارسی بی بی سی پخش شد جای این پرسش جان سوز را خطاب به جنابعالی و دیگر بزرگان جنبش سبز باقی می گذارد که چرا چنین پایمردی ها و وصایای اخلاقی ارزشمندی در آن مقطع و به حاملان جنبش سبز گوشزد نمی شد؟
جناب آقای خاتمی!
جنابعالی و دیگر بزرگان جنبش سبز بارها و به کرات بر ماهیت صلح جو و متین و مودت طلب جنبش اصلاحات و سبز تاکید مُصرح داشته اید. اما نیم نگاه به شعارهای حاملان جنبش سبز در خلال ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری و بعد از آن بیاندازید تا به صحت و عمق تعهد و تقید اخلاقی و مصالحه جوی سبزها تفطن یابید.
جناب آقای خاتمی!
شعارهای زیر تماماً مستند به گزارش مستندسازان سبز است که با افتخار مالکیت آن را بنام خود سند زده اند:
شعارهائی از قبیل:
ـ زیر پل حافظ ـ محمود خداحافظ!
ـ مرگ بر احمدی!
ـ بوی شپش می آد!
ـ موسوی ، موسوی پرچم ایران ما رو پس بگیر!
- تورم و ننه جون مهدی فهمید ... این بوزینه نفهمید!
- دکتر برو دکتر!
- آزادی اندیشه با بسیجی نمی شه!
- آزادی اندیشه با ریش و پشم نمی شه!
- نصر و من الله و فتح القریب ... مرگ بر این دولت مردم فریب!
- هر که بی سواده با احمدی نژاده!
- محمودی بای بای
- آی چیگیلی چیگیلی چیگیلی محمودی بای بای!
- هر کسی رای بیاره....محمودی رای نیاره
جناب آقای خاتمی!
صرف نظر از شعارهای سخیفی نظیر «توپ تانک فشفشفه ...» یا «ننگ ما ننگ ما ... الدنگ ما» و «بسیجی ساندیس خور» که تعلق به بعد از انتخابات و دوران شهرآشوبی های سبزها داشت، جمیع شعارهای قبلی متعلق به قبل از انتخابات است و جالب آنکه کسانی که این شعارها را می دادند در جبهه «سبزهای خود صالح بینی» بودند که جامعه را به دو قطبی «هست ها و نیست ها» تقسیم کرده و ضمن تعریف خود ذیل جبهه: ما برتر هستیم و ما باسوادتریم و ما متمدن تریم و ما با شعورتریم! جبهه مقابل را تجمع بی سوادان و احمقان و خرآن! فاشیست ها و چماقداران و عقب افتاده ها توصیف می کردند. این در حالی است که به استناد همان مستندهای پخش شده در بی بی سی شعارهای جبهه متصف به بی سوادی و بی شعوری و بی فرهنگی و فاشیستی عموماً شعارهای ایجابی بود.
شعارهائی نظیر:
فقط دکتر ... دکتر مردمی نژاد
حزب فقط یک کلام ـ احمدی نژاد والسلام
مرسی دکتر احمدی نژاد
جناب آقای خاتمی!
جبهه مقابل سبزها ولو آنکه شعارهای خشونت طلب و نفرت آفرین هم سر می داد که لااقل در این دو مستند اثری از چنان شعارهائی مشهود و مسموع نیست اما لااقل شعار فرزانگی و فرهیختگی از جنس سبزها را نیز نمی دادند.
جناب آقای خاتمی شما بهتر می دانید که ادعای فرزانگی و فرهیختگی لوازمی نیز دارد و نمی توان از یک سو مدعی اشرافیت اخلاقی بود و هم زمان سطح سواد و شعار خود را تا حضیض ادبیات مبتذل و خشن چارواداری تنزل داد.
جناب آقای خاتمی!
ظاهراً سبزها قبل از آنکه با لوازم و الفبای دنیای فرزانگی آشنا باشند تنها شعارش را داده و می دهند. ایشان یا متوجه نیستند و یا متوهم اند که نمی فهمند شعاری که متضمن تحقیر و توهین به طرف مقابل باشد عین خشونت است.
نمی توان رقیب را با شعارهای سخیف و اهانت آمیز و تحقیر کننده مخاطب قرار داد و و ایشان را به موضع عصبانیت کشاند و وقتی خود را در معرض واکنش اجتناب ناپذیر و خشن ایشان ببینند به طرفة العینی مبتلا به خود فرزانه بینی شده و رقیب را متهم به خشونت و توحش کنند.
جناب آقای خاتمی!
جنابعالی به درستی بر این نکته انگشت گذاشته اید که در برابر سنگدلی و بی آزرمی و نفرت پراکنی و خودخواهی و کین توزی می توان از مهربانی، شرافت و احترام به زندگی، دیگرخواهی و بزرگ منشی هم سراغ گرفت و زیبایی را در اوج آن به تماشا نشست. اما ظاهراً بدنه اجتماعی جنبش سبز ادب خود را بالای درختی جای گذاشته اند که در بستر توهم خود فرزانه بینی غرس شده.
داریوش سجّادی
dariushsajjadi@yahoo.com